eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : صداش رو بالا برد و فریاد گونه گفت : چی شده داری جون به لبم میکنی طهورا ؟! پس اون شوهر عوضی و نامردت‌ کجاست نکنه اون دست روت بلند کرده ! --باور کن نمی دونم کجاست ! نه فقط دو روز پیش یه دعوای لفظی داشتیم با هم اونم عصبی شد و یه مشت‌ زد تو دهنم . لبم یکم پاره‌ شده و حالت تهوع دارم نمی تونم لب بزنم به غذا! جون ندارم اصلا! --خدا بُکشه منو از دست تو دختر ! خب پاشو بیا خونه ی ما . اصلا تمومش کن همه چیز رو . تا کی میخوای وسط اون جهنم زندگی کنی ؟! --نمیتونم بیام اونجا می شناسیش که اگه جایی برم‌ انگار مو‌ رو آتیش بزنی حاضر میشه و باز روز از نو روزی از نو . دو روز دیگه مهلت صیغه تموم میشه! --من الان یه سوپ مرغ واست آماده می کنم تا یک ساعت دیگه میام . فعلا کاری نداری ! اعتراض کرده و گفتم : نه ترو خدا سارا بیخیال شو مگه نمی شناسیش بیاد قشرق به راه میندازه . --غلط میکنه من و تو مثل خواهریم‌ دیگه ام حرف نباشه برو یه آبی، چایی، چیزی کوفت کن تا بیام . آهان راستی به سیاوش گفتی حامله ای !؟ --نه نگفتم یعنی تا اومد جنگ و دعوا شروع شد نشد که بگم . ولی تو اولین فرصت بهش می گم . --حماقت نکن دوباره میام اونجا بهت میگم که چیکار کنی. فعلا .... *********** با صدای زنگ در که اومد به زور تکانی به خودم دادم و دستم رو از دسته مبل گرفته و سنگینی ام را روی دسته انداختم با زور بلند شدم . و پاهای بی جانم را پشت سرم روی زمین می کشیدم .راه رفتن برایم سخت شده بود. گویی وزن بدنم دوبرابر شده بود اما در ظاهر اینگونه نبود ! درب را باز کردم و روی مبل نشستم تا بیاید . قیافه ی شاد و بشاش سارا در قاب در ظاهر شد . ظاهرش بر خلاف همیشه که اسپرت و دخترانه بود خانمانه شده بود . مانتوی بلند مشکی با شلوار راسته ی مشکی پوشیده بود و روسری بزرگ سورمه ای رنگ سرش کرده بود . لبخند زنان به طرفم اومد و ظرف غذا رو روی عسلی گذاشت و بی هوا در آغوشم گرفت و بوسه ای خواهرانه و پُر مهر روی گونه ام کاشت . صدایش در این خانه ی خلوت و سوت و کور طنین انداز شد . دستش را گوشه ی لبم گذاشت و آرام نوازش کرد و گفت : الهی بمیرم الهی دستش بشکنه ببین چکار کرده ... داغون کرده صورتت رو ! همیشه آرزوی لب های قیطانی ترو داشتم ... زهر خندی زده و چیزی در جوابش نگفتم . تا اینکه دوباره خودش گفت : --خوبی خواهری ! چه به روز خودت آوردی؟ چرا انقد شکسته شدی . کجاست اون دختر زیبا و دلبر ... --تو که پیشم هستی خوبم . دیگه هیچ چیز حالم رو خوب نمی کنه . بازم من هستم که در برابر این همه مشکل هنوزم کمر‌ خم‌ نکردم. والا که خیلی پوست کلفتم مگه نه !؟؟ چینی به بینی اش انداخت و گفت : بسه بابا ، مگه تو چند سالته آخه! باید انقد به خودت برسی تا چشم سیاوش در بیاد . اشاره ای به ظاهر متفاوتش کرده و گفتم : خبریه ؟ شیطون ! دیگه از اون لباس های اَجق وَجَقت‌ نپوشیدی . --نه بابا کی میاد ما رو بگیره ما که مثل تو بخت و اقبال بلند نداریم. پسر عموی خر پول و عاشق سینه چاک که نداریم . سعید بهم گیر میده میگه باید درست لباس بپوشی . امروزم‌ دیگه واسه خاطر اینکه کارم رو راه بندازه و منو برسونه این لباس ها رو پوشیدم . با شنیدن اسم سعید پشتم لرزید و ترس تمام بدنم را گرفت . چنگی به صورتم زده و گفتم : وای خدا مگه با سعید اومدی ؟ نکنه الان اون پایین وایساده ! خنده ای کرد و گفت: چرا انقد ترسیدی سعید که هیولا نیست داداشمه . اره پایین وایساده بهش گفتم منتظر بمونه تا بیام . --مگه تو نمی دونی سیاوش بدش میاد اگه بفهمه که دیگه جنازه ام رو تحویلت‌ میده . --خیلی بیخود میکنه اون که اصلا نیومده بالا. نگاهی به شکمم انداخت و گفت: دست دست نکن طهورا ! بِجُنب تا شکمت بالا نیومده... این سیاوشی که من میشناسم یهو دیدی زد زیر همه چیز و اون وقت میخوای چه غلطی کنی با یه بچه و شناسنامه ی سفید ! تو این روزگار که هزار جور حرف و حدیث پشت سر آدم میزنن . تو که نمی تونی در دهن‌ مردم رو ببندی . دستم رو روی شکمم گذاشتم و گفتم : باورت میشه سارا! با اینکه اولش از وجودش ناراحت بودم و اما حالا یه جور به وجودش عادت کردم . شاید خنده دار باشه اما همین بچه داره منو به زندگی امید وار می کنه . چطور دلم میاد بچه ی خودم رو بُکشم ! یه چیزی میگی آخه... تو هنوز مادر نشدی بفهمی وقتی یه موجود کوچولو داره توی بطن‌ وجودت شکل می گیره و از وجودت رشد می کنه چه حس ناب و قشنگیه. --جمع کن بابا توام شعر میگی واسم فیلم هندی که نیست دیوانه . تو مجبوری که اینکار رو کنی . واسه خاطر حفظ آبروی خودت و خانواده ات... هیچ به عکس العمل خانواده ات فکر کردی ؟! 👇🏻👇🏻👇🏻