eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
میانبر به قسمت اول رمان طهورا❤️👇🏻 نویسنده خوش آمد میگم به اعضای جدید🌹 https://eitaa.com/mahruyan123456/6760
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : رینگ ساده ی طلایی رو از جعبه ی مخمل قرمز رنگی که روی دسته مبل بود بیرون آورد. حالا دیگه محرم شده بودیم... و استرس تمام وجودم را گرفته بود . دست یخ کرده ام را از روی پایم برداشت و رینگ را به انگشتم انداخت . دستم را فشرد و خیره خیره نگاهم میکرد . لبش را تر کرد و لبخندی زد و گفت : مبارکه خانومم! سلیقه ام چطوره؟ حلقه ات رو پسندیدی؟ چه زود میم مالکیت بهم تعلق گرفت ... چه راحت خانومش‌ شدم ... حال حرف زدن نداشتم ، چشمام رو به نشونه ی تشکر روی هم فشردم و لبخندی تصنعی زدم ... لبخندی که از هزار اشک و آه سخت تر بود . دستش رو بالا آورد و زیر چانه ام گذاشت و سرم را بالا آورد!! غرق نگاهش شده بودم ... برق خوشحالی و هیجان رو از نگاه ملتهب و بی قرارش خوندم ... زیر نگاهش تاب نیاوردم ، حس میکردم درونم آتشی سوزان بر پا شده است . فقط چشم دوخته بودم به حرکاتش ! لرزه به جانم افتاده بود ... به همین راحتی زنش شدم ! سخت بود باورش، اما شده بود . نگاهی به ساعت انداختم ! حدودای هشت بود . باید میرفتم هر چه زودتر از این جهنمی که واسه خودم ساخته بودم خلاص میشدم . از جام بلند شدم و به طرف در ورودی رفتم و بند کیفم رو از روی آویز برداشتم و سرم رو برگردوندم به طرفش و گفتم : من دیگه میرم ! دیرم شده، مامان نگرانم میشه! بلند شد و به طرفم اومد . اخم کمرنگی میان ابروان پر پشتش گره خورده بود . روبروم ایستاد و سرش رو خم کرد... سرش رو جلو تر آورد! فاصله اش میلی متری شده بود ... نه من هنوز آمادگیش رو نداشتم ! نمی تونستم تن بدم به خواسته هاش ... بی اختیار سرم رو عقب بردم. پوزخندی گوشه لبش نقش بست و با لحنی تمسخر آمیز گفت: از شوهرت فرار میکنی ؟ ترسیدی نکنه ببوسمت! تو کجای کاری! من الان هر کاری بخوام میتونم انجام بدم ‌... و تو هیچ جوره نمیتونی جلوم رو بگیری مثل موم تو مشتم هستی ! میتونم اجازه ندم و تو پات رو از این خونه بیرون نزاری ! میتونم خیلی کارها کنم ولی ملاحظه میکنم . با من بازی نکن ! اگه بخوای عشقم رو نسبت به خودت ندید بگیری و احساسم رو لگد مال کنی بد میبینی ... مستأصل بهش نگاه می کردم آه از نهادم برخاست ... چه غلطی کرده بودم ! و حالا باید چوبش هم میخوردم . وقت بحث کردن نبود .اگه باهاش لج می کردم معلوم نبود چه کار میکنه ... بهش گفتم : سیاوش جان ، بخدا من قصدم ناراحت کردن تو نبود ، بهم فرصت بده تا بهت عادت کنم . یه آژانس واسم بگیر تا برم ! یا اصلا شماره آژانس بده خودم میرم ... با جدیت تمام تر و لحنی سرد گفت : دفعه آخرت باشه با آژانس و تاکسی میری ! از این به بعد خودم میبرم و میرسونمت ... دلم نمیخواد زنم با غریبه ها بره و بیاد . امشب باید اینجا می موندی تا یه جشن دو نفره بگیریم ، اما میزارمش واسه فردا شب ... هر طور شده مادرت رو قانع میکنی و میگی تا یک ماه نیستی... فهمیدی چی میگم! --آخه نمیشه ، بخدا نمیشه من چطور مادرم رو قانع کنم من تا حالا تنهایی یه امام زاده صالح، هم نرفتم اونوقت بخوام برم اصفهان اونم تا یک ماه!!!! --همین که شنیدی!برو تا برسونمت ... فردا سر ساعت ۹ صبح میام دنبالت. --نه ترو خدا نه ! --طهورا ! بیشتر از این منو دیوانه نکن همین که گفتم ... ادامه دارد ... به قلم ✍دل آرا ❌کپی رمان حرام است❌ @mahruyan123456 🍃
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
میانبر به قسمت اول رمان طهورا❤️👇🏻 نویسنده #دل‌آرا خوش آمد میگم به اعضای جدید🌹 https://eitaa.com/m
شما برای رمان زیبا و آنلاین 👇🏻 طهورا😍 عشقی از جنس نور (رمان تمام شده خانوم )✨♥️ و عاشقانه از همین نویسنده دعوت شدید 🍃 پارت اول همه این رمان ها سنجاق شده بخونید و لذت ببرید 😉👆🏻 ❌کپی از رمان ها ممنوع و پیگرد قانونی دارد❌ @mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 🌸هرروزم را باسلام به شما زیبامے ڪنم 🌸ڪاش یڪ روزم، با دیدن روے ماهتان زیباشود @mahruyan123456
🍁لابه لای رنگهای زیبای 🍂پاییز قدم بزنید 🍁تا آرامش و شادی 🍂را از طبیعت بگیرید 🍁دلهاتون بی غم 🍂لبهاتون خندون صبح پاییزیتون بخیر 🍁🍂🍁 @mahruyan123456
همیشه که نباید گله کرد یک بار هم از ته دل بگو خدایا شکرت•🐚☁️• @mahruyan123456
☆•از رمق افتاده ام ... دلدار دستم را بگیر رفتم ازدست وشدم بیمار دستم را بگیر ☆•با گناهانم خودم را هم کلافه کرده ام خسته ام ازاین همه تکراردستم رابگیر @mahruyan123456 🍃
یاد معشوق تفریح است عاشق از معشوق غفلت نمیکند و از ذکرش خسته نمی شود چون یاد معشوق تفریح اوست اگر درباره لذت ارتباط عاشقانه با خدا فکر کنیم راه باز می شود ... 🍂 @mahruyan123456 🍃
"مهر" برای ما مدتهاست که اغاز شده... مهرِ انهایی که دوستشان داریم "مهر " به ماه نیست به "دل" است... مهرتان ماندگار ،عشقتان پایدار,خوشی هایتان مستدام...❤️ @mahruyan123456 🍃