eitaa logo
🎇تماشاگه راز🎇
116 دنبال‌کننده
553 عکس
241 ویدیو
31 فایل
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد حافظ غزل ۱۵۲ ایدی مدیر صفحه: @s_m_a57 @majaleezendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔰 شفاعت عوامانه 🎙 علامه حسن زاده . شفاعت این طور نیست که مثلا شبیه به امور اینجا که می بینید بله یک پسری نسبت به پدری جسارت کرده بله پدر عصبانی شده مثلا عمو می آید دست پسر را می گیرد می آید پیش داداشش این یک بار ایشان را بر من ببخش این یک غلط کرده دیگر بی ادبی نسبت به شما روا نمی دارد این طوری ها به قول بعضی از بزرگان اساتید ما همچون پنداری نداشته باشد که شفاعت در آن جا یک نوع پارتی بازی است که هر غلطی طرف بخواهد هر چه بخواهد بکند با یک پندار عوامانه در سرش که خب من از امت پیامبر خاتمم ایشان آن جا شفاعت خواهی می کند دست من را می گیرد می برد بله پیش خدا و خدا هم آن جا روی یک تختی نشسته است یک چیزهایی یک پنداری شبیه به امور اینجا را اصل قرار میدهند و آن جا را با این قیاس می کنند دست ما را می گیرد می برد ایشان از امت من هستند بله بد کرده غلط کرده یک بار ایشان را به من [ببخش] این طوری نیست آقا که یک پارتی بازی فکر بفرمایید و شما خیلی باید حرف بشنوید . 🔅مدرسه تفسير و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
🔴 مدیریت ذهن 🔸اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‌کند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه آزاد باشد، منشأ انسان می‌‌شود. 🔸 علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌‌کند. یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی ‌شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می‌ کنم، اگر روی طاقچه‌ ای یا در جعبه‌ ای بگذارم طوری نمی‌ شود. 🔸ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می ‌خواهد وادار می‌ کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می‌ شود؛ در رختخواب فکر می‌ کند، در بازار فکر می‌ کند، همین‌ طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می ‌کشاند. 📚تعلیم و تربیت در اسلام، ص٢٧٨ 👈مجال عیش صمیمانه‌ای از جنس زیست آگاهانه.لطفا همراهی مون کنید.👉
⚡️ در روزگاری سخت برانگیخته شد. ▪️ نادانی و بی‌اخلاقی بر همه جنبه‌های زندگی سایه افکنده و آن را در حد غارت و هوس‌رانی پایین آورده بود. ▪️خداوند را برانگیخت تا به زندگی معنا بخشد و آن را تا حد ابدیت ارتقا دهد. ▪️ او را و دور از هرگونه خطا آفرید تا سخن، سکوت و رفتارش آینه خدا باشد و اعتماد انسان را جلب کند. ▪️ و او بود و مردانی بزرگ تربیت کرد که یاری‌اش کردند. دراین‌میان، اهریمنانی نیز سد راه شدند. هر دو گروه، خاطرات سرنوشت‌سازی با (ص) داشتند. ▪️ و از یک سو، و و از سوی دیگر به‌نمایش درآمد که باید بازگو و آیندگان شوند. و در این پـ،ست سعی کردیم تا شما را با برخی از این چراغ‌های راه که کمتر از ایشان شنیده‌اید آشنا کنیم. 🎇برای تقویت آموزه های الهی محفل قرآنی ما را حمایت فرمایید. @rahighemakhtoom
🎇می خواهم بار امتم را خویش به دوش کشم! ⚡️ اخلاق محور و دین محور ▪️ملا فتح‌الله کاشانى در تفسیر منهاج در ذیل آیه شریفه «وَاِنَّکَ لَعَلى خُلُق عَظیم» نقل مى‌کند: پیرزنى چادر نشین که راهش از مدینه منوره دور بود علاقه عجیبى به اسلام و به وجود مقدس پیامبر(ص) داشت. او چند بار از فرزندانش خواسته بود او را به مدینه ببرند تا به زیارت حضرت محمد(ص) مشرف شود، ولى فرزندان او موفق به این کار نشدند، پیرزن در آتش فراق رسول خدا(ص) مى‌سوخت و در اشتیاق دیدار پیامبر در حسرت و اندوه و غم و غصه به سر مى‌برد. دیدار رسول الله(ص) را براى خود بهشت برین مى‌دانست و زیارت حضرتش را بهترین عبادت به حساب مى‌آورد. ▪️فرزندانش هر روز به صحرا مى‌رفتند و او در تهیه وسایل استراحت و فراهم آوردن آب و غذا مى‌کوشید و در قلب خود هم با خداى مهربان براى پیدا کردن توفیق زیارت حبیب خدا مناجات مى‌کرد. ▪️روزى براى آوردن آب، همراه با یک مشک به سر چاهى که در بیابان بود آمد. از عنایت خداوند حضرت محمّد(ص) با دو سه نفر از یاران و اصحابشان از آن منطقه عبور مى‌فرمودند.چون به سر چاه رسیدند و پیرزن را دیدند که بند مشک به دست دارد و براى آب کشیدن از چاه آماده مى‌شود، به او فرموند: ▪️«این کار براى تو زحمت دارد، مشک را به من بده تا کمکت کنم.» پیرزن در پاسخ گفت: «اگر این زحمت را از دوش من بردارى برایت دعا مى‌کنم.» ▪️پیامبر اسلام(ع) مشک را پر از آب کرده، سپس به دوش مبارک گذاشته و به سوى خیمه و چادر آن زن روان شدند. گرماى هوا بیداد مى‌کرد. بار سنگین بود و عرق بر پیشانى رسول خدا جارى شده بود. ☑️یاران حضرت عرض کردند: «مشک را به ما بده تا به در خیمه پیرزن برسانیم.» ☑️حضرت در جواب، با قلبى سرشار از عاطفه و محبت فرمودند: «دوست دارم بار امتم را خود به دوش بکشم!» به خیمه رسیدند و مشک آب را بر زمین نهادند. از صاحب خیمه خداحافظى کرده و به سوى مقصد حرکت کردند. در این هنگام فرزندان پیرزن از راه رسیدند، پیرزن به آنان گفت: «آن مردى که به این علامت در بین آن چند نفر است به من کمک کرد و آب از چاه کشید و تا درون خیمه آورد؛ بروید و از وى سپاسگزارى کنید.» ▪️بچه‌ها دویدند و تا چشمشان به دیدار جمال الهى رسول خدا روشن شد، به آن حضرت عرضه داشتند: «مادر ما در آتش شوق دیدار شما مى‌سوزد، برگردید تا وجود مبارکتان را زیارت کند، او شما را نشناخته.» حضرت رسول(ص) برگشتند. فرزندان پیرزن به سوى وى دویدند و فریاد زدند: «مادر، آن شخصى که آب را از چاه کشید و به خیمه آورد رسول خدا بود.» ▪️پیرزن که نزدیک بود از شوق این خبر قالب تهى کند، به محضر رسول خدا(ص) رسید و خدا را بر این نعمت آسمانى و معنوى و ملکوتى شکر کرد. سالروز ولادت https://eitaa.com/majaleezendegi