eitaa logo
مجال عیش(صفحه اي براي زندگی)
95 دنبال‌کننده
513 عکس
200 ویدیو
21 فایل
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی. حافظ غزل 454 کم شماری رفیق تو را از طریق باز ندارد. ایدی مدیر صفحه: @jebhefarhangi @majaleezendegi
مشاهده در ایتا
دانلود
📃برگی از کتاب (13) شروع از شناخت خود یا جهان! ▪️پس از طرح و تنظیم پرسش های مان، نوبت تحلیل و بررسی می‌رسد که ریشه است. خب حالا با چند سؤال روبه رو هستیم ؟برای پاسخ به پرسش های بنیادین از کجا شروع کنم؟ آیا از «خدا» یا «جهان» یا «انسان» یا از هیچ کدام، که از «جامعه» و «طبقات»؟! به چه دلیل؟ از کجای آن؟ با این شروع به چه نتایجی می‌رسیم؟ ▪️خب حالا تحلیل و بررسی را از کدام یک آغاز کنیم؟ از طبیعت... تا انسان...؟ یا از انسان... تا طبیعت...؟ و یا هیچ کدام، که از خدا؟ و یا این که همة اینها ذهنی گرایی است و باید از اقتصاد و مسائل اجتماعی؟و یا جهان .... ▫️در این اینجا، بعضی از مکتب‌ها می‌گویند: «تحلیل از جهان شروع می‌شود» و دلیلشان این است که از لحاظ تکاملی، جهان بر انسان، مقدّم است و ماده در سیر تکاملی خود به حیات رسید و از حیات تا شعور و از شعور تا مراحل تاریخی. 🌑 و اما یک اشتباه ! ▪️اشتباه در این است که آنها "تقدم زمانی" را دلیل تقدم بر شروع می‌گیرند، در حالی که تقدم زمانی، تقدم در شروع را نمی رساند و تنها موقعی به این تقدم روی می‌آوریم که دستمان از هر دلیل دیگری کوتاه باشد و گذشته از آن، این شروع برای تبیین علمی جهان کافی است، اما برای تبیین کلی جهان هرگز! ▫️چون انسان پس از عبور از مرحله آگاهی ابتدایی و جریان انعکاس‌ها و بازتاب ها، هنگامی که به خودآگاهی می‌رسد و به تحلیل می‌پردازد و تجربه ها، انگاره‌ها و استنتاج‌ها را نقد می‌زند و تحلیل و تجزیه را شروع می‌کند، در این مرحله، با تلقی و بینشی که از خودش دارد، چارچوبی برای تمام تجربه‌ها و استنتاج‌های علمی می‌سازد. ▪️بینش علمی او در این چارچوب شکل می‌گیرد و معنا پیدا می‌کند. پس در این مرحله، جلوتر از جهان، با خودش سر و کار دارد. او از خودش عبور می‌کند تا به جهان می‌رسد. و این جاست که از دیدگاه شناخت و تبیین کلی، انسان مقدم می‌شود؛ چون تمام تحلیل‌های علمی که از تجربه‌های انسان مایه می‌گیرند، از تبیین کلی جهان عاجز هستند. تمام روش‌های تجربه گرا و عقل گرا یا تلفیقی از این دو، در مرحله تحلیل علمی مورد استفاده قرار می‌گیرند، نه برای تبیین کلی آن. 🔹تبیین کلی جهان، نه از تجربه و نه از عقل، که از ادراکات حضوری انسان مایه می‌گیرد. تفکر از این منبع شناخت تغذیه و استنتاج می‌کند. در این جا دو دیدگاه وجود دارد. ▫️از دیدگاه تکامل، جهان، پیش از انسان مطرح است، ▫️ولی از دیدگاه تبیین و شناخت، انسان، پیش از جهان مطرح می‌شود و تحلیل از انسان آغاز می‌گردد[ علی صفایی حائری، روش نقد، ج5، ص83.] 📄یاد آوری: برای فهم درست مطلب نوشته های پیشین را بخوانیم. 👇👇👇 🎇مجال عیش صفحه اندیشه و زندگی.همراه ما باشید.🌷
📃برگی از کتاب (14) 🔰شروع از شناخت خود یا جهان یا خدا ! مدتی این مثنوی تاخیر شد.... ▪️بسیاری از مذهبی ها می گویند: باید از خداشناسی شروع کرد؛ چون این مقوله برایشان اهمیت دارد و همین اشتباه آنها را گیج می کند. آخر خدا، مسئله اول نیست، بلکه خدا، جواب سؤال های دیگر است. خدا، حل مسئله است. تو هنگامی می توانی این جواب را بفهمی که سؤال را فهمیده و صورت مسئله را خوانده باشی. ▪️اصلاً چرا خدا مطرح می شود؟ آیا جز برای جواب گویی به مسئله خلقت انسان و جهان؟ پس صورت مسئله را باید درست فهمید تا به آن درست جواب داد و این همان نکته ای است که از آن یاد شد که خدا، سؤال نیست، بلکه جواب سؤال است. غفلت از همین نکته مهم چه خستگی هایی که پیش نیاورده است. خدا، جواب مسئله است. و کسی این جواب را درک می کند که اصل مسئله را خوب مرور کرده باشد. ▪️هنگامی که خودت با این همه ابعاد، با این همه انعکاس و تجربه برای خودت مطرح شدی؛ هنگامی که دنیای بیرون از تو با این پدیده های گوناگون و نور، صوت، رنگ و فرم و جرم و... برای تو مطرح شد و از آن طرف، به وسعت و گستردگی آسمان ها و کهکشان ها چشم دوختی، تازه آماده می شوی و سؤال می کنی. تازه می خواهی این مسئله را حل کنی و به این سؤال ها جواب بدهی و دامانت را از دست این کنجکاوی سمج، بیرون بیاوری. آن وقت می بینی که خدا یا طبیعت یا تصادف یا حرف های دیگر، اول مسئله و سرنخ نیستند. اینها جواب سؤال هستند و تو باید پیش از این جواب ها، خود مسئله را خوب بررسی کنی و صورت مسئله را مطالعه کنی تا بتوانی جواب ها را بپذیری یا رد کنی. ▪️«انسان» و «جهان»، دو سؤالند و تو در تحلیلش به خدا می رسی. تو وقتی محکومیت انسان را در گذشته و حال و آینده او دیدی، به دنبال حاکمی می گردی یا وقتی که نتوانستی در ماده اولیه به عنوان مبدأ و منشأ بمانی، به دنبال مبدأ می گردی؛ چون می یابی که با وجود ترکیب «خودکفایی» و «خودجوشی»، ماده نمی تواند مشکلی را حل کند و مرکب نمی تواند مبدأ و منشأ باشد و اجزا همیشه مقدم بر مرکب هستند. 📄یاد آوری: برای فهم درست مطلب نوشته های پیشین را بخوانیم. 👇👇👇 🎇مجال عیش صفحه اندیشه و زندگی.همراه ما باشید.🌷
📃برگی از کتاب (15) 👈مجموعه را بنگر و اجزاء را با کل بسنج تا با و تشابه مفاهیم در مکتب ها و فلسفه های گوناگون به اشتباه نیفتی ▪️یک مجموعه فکری از نقطه شروع تا پایان و مراحلی که نشان می دهد و ارتباط هایی که تحلیل می کند، شناخته می شود و اگر نه هر مکتبی در قسمت هایی با مکتب دیگر اشتراک دارد و همین اشتراک ها باعث می شود که بگوییم اسلام هم همان را می گوید. ▪️در حالی که اسلام همان را می گوید، ولی نه در همان مجموعه و نه در همان جایگاه. آن چه اسلام می گوید، باید با پایه ها و بارهایی که بر دوش دارد، مقایسه و فهم شود و چه بسا که همان گفته، آثار کاملاً متفاوتی را به دنبال بیاورد. ▪️اگر می بینیم که اسلام از می گوید، نباید آن را با اومانیسم مقایسه کنیم؛ که اومانیسم، بازگشت به انسان است و اسلام، آغازی از قدر و عظمت انسان دارد و انسان را نه به انسان، که به خدای خویش باز می گرداند... . ▪️اگر اسلام از می گوید، نباید با آزادی مارکسیسم یا اگزیستانسیالیسم یا لیبرالیسم مقایسه شود؛ چون آزادی اسلام در ابعادی دیگر و زمینه ای دیگر مطرح شده است. آزادی انسانی ما مربوط به ترکیب ماست و آزادی از جبرهای علمی و اسارت های روحی در جایگاهی مستقل مطرح شده اند. ▪️اسلام از می گوید، ولی تاریخ را رابطه انسان با ابزار و رابطه ابزار با شرایط تولید نمی شناسد. در نگاه اسلام، تاریخ، رابطه انسان با مجموعه نظام هستی است و انسان آزاد در این ارتباط های قانون مند یا حرکت می کند یا به بن بست می رسد و دیگران جای گزین او می شوند. او باید عبرت بگیرد و رسم رفتن را بیاموزد. همین گونه است نظام تربیتی اسلام و نظام حقوقی و جزایی اش یا جهادی که عرضه می کند و... . ▪️اینها را نباید به تنهایی با نمونه های مشابهش در های دیگر مقایسه کرد؛ چون در مجموعه ها باید ها را در نظر گرفت و اصالت را به ترکیب داد، نه به اجزا. در ترکیب، اجزا، وضعیت دیگر و حالت تابعی دارند. برای همین است که معتقد به طرح کلی مکتب هستم. 📄یاد آوری: برای فهم درست مطلب نوشته های پیشین را بخوانیم. 👇👇👇 🎇مجال عیش صفحه اندیشه و زندگی.همراه ما باشید.🌷