🔵🔴 شکوه غیرت
💢جوان بود جوانی خوش فکر ؛این را از پدر ؛مجلسی اول به ارث برده بود .پای منبرها در حالی که چشمانش برق می زد سر تا پایش را نگاه می کردند .انگار مجلسی پدر بود با همان ابهت وهمان غیرت ؛
💢صد سال بود که مذهب شیعه در ایران رسمیت پیدا کرده بود .اما محمد باقر هر چه می دید ومی شنید اختلاف بود ؛ اختلاف بین شیعه وسنی در اصول وفروع واحکام؛ حقیقتی را گمشده می دید حقیقت علی ع را ؛دلش پر بود از عشق علی ع ؛می خواست به همه بفهماند که علی ع کیست؟ می خواست حقیقت مذهب تشیع را روشن کند ؛می خواست محبت علی ع را در دلها بکارد؛ فکر می کرد ومدد می خواست !
❗️یا علی ...یا حیدر کرار ...یا امیر المومنین
💢هر چه بیشتر فکر می کرد این عشق بزرگتر وکاری تر در دلش ریشه می دواند .عزمش را جزم کرد وشروع کرد به نوشتن نامش را گذاشت "حق الیقین"
💢خیلی زود کتابش همه جا منتشر شد وتا شامات هم رسید بعد از مدتی خبر رسید که 70هزار سنی با خواندن آن کتاب شیعه شدند .
⭕️ این است غیرت باب الائمه علامه ی مجلسی
🆔 @majleci
🔴🔵 شب وصل
⭕️مطالعه می کرد ؛چشمش به حدیثی از امام صادق ع افتاد "وقتی مومنی بمیرد وچهل مومن بر جنازه ی او حاضر شوند وبگویند خدایا ما جز خوبی چیزی از او نمی دانیم وتو بر حال او از ما داناتری .خداوند فرماید:من گواهی شما را درباره ی او پذیرفتم وآمرزیدم آن چه را از او می دانستم وشما نمی دانستید ."
⭕️برق از چشمانش پرید تا صبح خوابش نمی برد ومبهوت این همه لطف خداوند بود .
⭕️فردا منبر رفت وشروع کرد:
"بسم الله الرحمن الرحیم "
"اشهد ان لا اله الا الله"
"اشهد ان محمد رسول الله "
"اشهد ان علیا ولی الله "
"اشهد ان الصراط الحق "
💢وبعد گفت :ای مردم این است اعتقاد وایمان من از شما میخواهم که شهادت بدهید به آن چه از من شنیدید واین شهادت را بر کفن من بنویسید ودستور داد کفنی آوردند ومردم همه شهادتشان را روی آن نوشتند واین شد سنتی در میان شیعیان که هنوز هم کم وبیش ادامه دارد .
⚫️سال1110ه ق ماه رمضان روز بیست وهفتم
✨مقتدای اهل دانش ،باقر علم وحکم
✨آن سمی ؛پیشوای پنجمین از مجد وشان
✨رفت از دنیای فانی سوی گلزار بهشت
✨کرد مرغ روح او بر شاخ طوبی آشیان
✨آفتاب آسمان دین نهان شد ؛گفت عقل
✨پیشوای اهل دنیا رفت اندر آسمان
🆔 @majleci
🔵🔴 رنگین کمان همت
💢جوانی گذشت ؛اما شکوه غیرتش نه؛خیلی راه ها را پشت سر گذاشته بود ودر بسیاری از رشته ها ی مختلف سر آمد عالمان روزگار بود ،همه ی داشته های علمی اش را مرور کرد با خودش گفت: محمد باقر تا حالا به هیچ حکمتی برخوردی که گزیده ی آن را در احوال واخبار اهل بیت علیهم السلام ندیده ونشنیده باشی ؟
فکر کرد وجواب داد: نه هیچ حکمتی
دوباره گفت: ارزش این همه حکمت ؟!
محاسبه کرد به جایی نرسید .ذهنش را به قران سپرد .قران خواند دقیق وعمیق به خود گفت : محکمات ومتشابهات ؛....
💢یک دفعه برق از چشمانش پرید .عجب اهرم فکری ! چه قدر جالب! به شکلی وادار شدن به فکر وپژوهش ؛جدا کردن حق از باطل؛رسیدن به حقیقت همه ی آنچه سالها دنبالشان بودم .
بالاخره تمام شد 27جلد .27دریا از نور
مجموعه ی بحار الانوار ؛مجموعه ای کامل از اخبار؛احادیث؛قصص وتاریخ پیامبر صلی الله علیه واله وائمه علیهم السلام .همان طورکه می خواستم شد .
نظمی غریب وسبکی عجیب وکاملا موضوع بندی شده .
💢 به فکر فرو رفت وباز گفت:خدایا !می دانم که لطف تووعنایت پیامبر ص وائمه ع بود که این کاغذها شد دریایی از نور .می خواست به همه بگوید که من نبودم جز وسیله ای .یاد چیزی افتاد در حاشیه جلد اول نوشت.
💢از غریب اتفاق یکی از علماء اخبار ؛جمله ی "جامع کتاب بحار الانوار را ماده تاریخ من" یافته .
مولف کتاب "ریحانه الادب "نیز درباره ی علامه مجلسی گفته است:
❇️*گویا خلقت اوبرای این خدمت دینی بوده است .*
⭕️اری قرار هست هرکسی در این دنیا از خود اثری برجای بگذارد وبرود وعلامه اینچنین اثر جاودانی بر جای نهاد.
🆔 @majleci
🔴 رویایی درباره عروج ملکوتی علامه مجلسی
علامه حاج علی نمازی شاهرودی در کتاب اثبات ولایت چنین نقل کرده است که: یکی از افرادی که معاصر با علامه مجلسی بوده است و بین او و علامه کدورتی بوده چون خبردار شد که علامه مجلسی مریض شده است تصمیم می گیرد که به عیادت آن بزرگوار برود و از او طلب رضایت کند و حلّیّت بخواهد.
هنوز به عیادت نرفته بود که در عالم خواب مشاهده می کند که پیامبر و امیرالمومنین علیه السلام از آسمان فرود می آیند و مستقیماً وارد منزل علامه مجلسی می شوند و زمانی فاصله نمی شود که می بیند برگشتند و با علامه مجلسی به طرف آسمان می روند تا آن که غایب شدند و از نظرها پنهان گشتند.
پس از آن که از خواب بیدار میشود و از خانه بیرون می آید و با عجله به طرف منزل علامه می رود چون به خانه علامه مجلسی می رسد با کمال تأثر و تاسف صدای گریه و زاری از مرد و زن بلند بود که میشنود که میگویند علامه مجلسی وفات کرده است.
🆔 @majleci