eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. عج به زخم دل به جز از آه مرهمی نبود به جز فراق تو در سینه ها غمی نبود فراقت از دل ما برده شور و شادی را که جز فراق تو اندوه و ماتمی نبود چه کرده درد توایدوست بامن غمدار که بهر ناله توانائی دمی نبود روا بود که هماره بسوزم و سازم که درد دوری تو غصه ی کمی نبود بگوکه ناله کنم تابه کی،که بی وصلت؟ مرا تحمل حتی تبسمی نبود!! بیا و لاله ی رویت نشان گلها ده که از فراق تو گل را ترنمی نبود نظر ز ما تو مگیری که بی تجلی تو ز درد و غصه فراغی به عالمی نبود مرا به غیر تمنای از تو کاری نیست توئی همانکه مرا جز تو همدمی نبود قسم به نم نم اشک دو چشم غمبارت که فارغ از غم تو چشم پر نمی نبود
. ((رباعیات اربعین قسمت1)) چه رنجی از فراق تو کشیدم چه زهری از غم و داغت چشیدم بریدند چون سرت را ای برادر منم از هر دو عالم دل بریدم زده آتش به جانم ماتم تو کشد آخر مرا درد و غم تو الهی کاش میشد تا نبینم تن پر زخم و خون و درهم تو چکد خون از دوچشمان پر آبم عدویت خارجی کرده خطابم زجاخیزو سخن گو با مَنِ زار که من خونین دل از بزم شرابم به پیش پیکرت دشمن مرا زد دو دستم بسته بود و از جفا زد ز کوفه تا به سوی شام ویران مرا با کعب نی در هر کجازد چرا دیگر نمی آید صدایت شده پرپر تمام لاله هایت برادر جان ببین با قامتی خم رسیده خواهرت در کربلایت ببین خواهر ز داغت پیرتر شد شب و روزم چگونه بی تو سر شد مزارت را به آب دیده شویم که بی تو دیده ام همواره تر شد غمت آخر ز خواهر جان ستاند همیشه داغ تو در دل بماند دعا کردم که از بعد تو،زینب دگر در وادی دنیا نماند دوچشمانم زهجرت اشکباراست دلم از ماتمت اندوهبار است امان از سیلی مردان شامی برادر خواهرت نیلی عذار است خزان از من بهارم را گرفته همه دارو ندارم را گرفته دو عالم درد دارم از غم تو غمت صبر و قرارم را گرفته سخن گو با مَنِ افتاده از پا قیامت در دلم گردیده بر پا نشستم در کنار تربت تو کنم ناله به همراهی زهرا .......... قسمت2)) تمام لاله هایت ارغوانی ست قدم همچون هلالست وکمانیست هزاران درد دارم در دل اما غمم یاد لبان خیزرانی ست نمیشد باورم هجران و دوری چه مشگل بودبعد از توصبوری تنت افتاد بر خاک بیابان سرت افتاد در کنج تنوری نشد آخر بمیرم در بر تو نشد بوسم دوباره حنجر تو ز ظلم نیزه و شمشیر و خنجر نشد در بر بگیرم پیکر تو برایت تحفه آوردم برادر قدی از غم کمان و دیده ای تر ز سیلیِّ سنان و شمر و خولی رُخی دارم چُنان رُخسار مادر خمیده آمدم از کوفه و شام شنیدم از عدویت طعن و دشنام جسارت شد به رویت بر سر نی امان از سنگهای بر لب بام چسان گویم چه آمد برسرمن شکسته چون دلم بال و پر من ز بسکه تازیانه بر تنم خورد شده نیلی تمام پیکر من چه رنجی شد نصیب کاروانت چه وسعت داشت درد بیکرانت الهی بشکند دستی که از کین سرِنیزه فروکرد بر دهانت چهل منزل سرت روی سَنان بود نشان سنگ بر رویت عیان بود تو قرآن با لب خشکیده خواندی جواب خواندن تو خیزران بود غمت در این دلم کاشانه کرده دو عالم درد در دل خانه کرده سه ساله ماند در کنج خرابه دلم یاد غم دردانه کرده غمت آتش زده بر حاصل من فراقت خون نموده این دل من به هر درد و مصیبت صبر کردم ولی داغ تو گردد قاتل من
. تو جلوه نور سرمدی یا حیدر آئينه ی ذات احدی یا حیدر یک قطره زاوصاف تولیله المبیت حقا که وصی احمدی یا حیدر
این چه زهریست که آتش به پرت آورده همره جان به روی لب جگرت آورده بدنت سبزولبت سرخ و شده تار نگات زهر آقا چه بلائي به سرت آورده چند قدم راه نرفته به زمین می افتی این عذابی ست که برچشم ترت آورده اینچنینی که خزان زود سراغت آمد خبر ریختن برگ و برت آورده این خسوفی که عیان گشته به رویت،پیداست که چه حالی به رخ چون قمرت آورده سوختی دروسط حجره، چگونه ساختی آتشی که به دل شعله ورت آورده تشنه ای و به لبت واعطشا داری تو صبر کن ،کاسه آبی پسرت آورده
. عج ای گل گلزار شه عالمین ای به حسین بن علی نور عین ای هدف خلقت کون و مکان مالک ملک دل و صاحب زمان منجی انسانیت و بندگی عشق به تو مایه ی سرزندگی رشته جانهاست به دستان تو عرش خدا گوشه ی دامان تو نفحه ی صورت به فرمان تو هر دل دلداده به قربان تو عطر جنان در طلب بوی تو باغ جنان در هوس روی تو حسن خداوندی و پور حسن جلوه ی حق، آینه ی ذوالمنن با دل بیگانه توئی آشنا با همه ای لیک تو نا آشنا روح خدا در تو تجلا گرفت وجه خدا در تو تماشا گرفت عشق به تو عاشق و وابسته است دل به تو دلداده و دلبسته است گوهر یکدانه ی زهرا توئی دلبر دردانه ی طاها توئی ای به سماوات فروزان قمر تاج سر حضرت خیر البشر کی کنی از کوچه ی دلها عبور کعبه بود چشم به راه ظهور منتظران همه در انتظار ازغم هجران تو در احتضار کی به فراقت تو دهی خاتمه العجل ای منتقم فاطمه ذکر لب فاطمه نامت بود چشم قیامت به قیامت بود ندبه هر جمعه صدایت کند مسجد و محراب دعایت کند صبر ز کف رفته ز هجران تو خون چکد از دیده ی یاران تو ای ثمر نخله ی طوبا، بیا گل پسر حضرت زهرا، بیا خونجگر از غربت مذهب، بیا زنده کن مکتب زینب، بیا گریه کن شاه شهیدان، بیا ناله کن کشته ی عطشان، بیا آه، بیا ای به فدای غمت کرببلا منتظر مقدمت
. سلام الله علیها آسمان عشق را تابنده اختر زینب است وارث اوصاف زهرای پیمبرزینب است اوتماما جلوه شان وشکوه مرتضاست تالی زهراوزینت بخش حیدرزینب است دختر ساقی کوثر را نباشد همطراز بعدِ زهرامادرش، ثانی کوثر زینب است فاطمه ام ابیهای پدر باشد،زبعدفاطمه آنکه باشدبهرباباهمچومادرزینب است در میان آسمان طاعت و دلدادگی پرفروغ همچون مه ومهرمنورزینب است آنکه پای مکتب سرخ شهید کربلا شد کبودازتازیانه پای تاسرزینب است نام او زینب،بود ام المصائب کنیه اش مظهر صبرو وفای حی داور زینب است کربلا دریایی ازایثاروعشق و شوربود ناخدای کشتی این بحرباور زینب است آنکه شددرراه دین مصطفی قامت کمان چون حسین ازغصه ساقی لشگر،زینب است آنکه در کرببلا عباس و اکبر میدهد تا نگردد سهم اوتاراج معجر،زینب است کوفه شدازخطبه هایش کربلای دیگری آنکه بانطقش به شام انداخت آذر زینب است
. ((مدح حضرت زهرا سلام الله علیها)) هر که دارد در دلش مهر و ولای فاطمه پر شود ظرف وجودش از عطای فاطمه منصب شاهی نباشد در خور عشاق او شهریاران سینه چاکان گدای فاطمه باکی ازهول عظیم عرصه محشرمباد تا به محشر سایه افکنده لوای فاطمه هر که باشد پای بست مکتب اولاد او میشود روزی احوالش دعای فاطمه جان ناقابل نباشد قابل جان باختن تارو پود عالم هستی فدای فاطمه خلقت کون ومکان رانیست جزحب علی خلقت حیدر نباشد جز برای فاطمه قهر او قهر خدا باشد به قول مصطفی مهر او در سینه ها مهر خدای فاطمه خانه دل با غمش رخت سیه بر تن کند روسفیداست خانه ای که شدسرای فاطمه دختر پیغمبر و پیغمبرانه زیستن؟ جلوه دارازحجره ای که شدحرای فاطمه سفره احسان وخوان لطف او بی انتهاست دیدۀ عالم بود مات از سخای فاطمه اهل رضوان گر صفا گیرند از باغ جنان باغ جنت خود صفا دار از صفای فاطمه نام زهرا اسم اعظم،سرخلقت فاطمه ست عرشیان و فرشیان تحت لوای فاطمه او محبان را امان از نار دوزخ میکند ای دو عالم پیش مرگ این وفای فاطمه چهره نیلی و جسم نیلگون و پشت خم کی بود از بعد پیغمبر سزای فاطمه؟ دست چون پهلوشکست ودل میان خون نشست دیده تار و ناتوان سر تا به پای فاطمه بشکند دستی که زد سیلی به بانوی علی تار و کم سو شد پس از آن دیده های فاطمه پیرشد چشمان حیدر بسکه ازغم گریه کرد داشت در دل،درد و دل های شفای فاطمه حیف شد از بهر درد پیکر پر درد او مرگ شد آخر در این خانه دوای فاطمه شد به پا شور قیامت آندمی که پشت در درد آمد سوی او آمد صدای فاطمه
  الا ای آنکه نامت مشتق از نام خدا باشد             نبی را جانشین هستی و نامت مرتضا باشد کسی درک مقامت را ندارد، بسکه والایی             کسی نشناخت جاهت را، که شأنت ماورا باشد نه تنها ما که عالم ریزه‌خوار سفره‌ات باشد             کریمان، سائلان گوشه‌چشمی از شما باشد ولای تو بود رمز نجات از آتش دوزخ             عمل هرچند خالص، بی‌ولایت بی‌بها باشد دخـیل گـنـبد زردت دل بیـمـار می‌باشد             حریم قدسی‌ات ما را چنان دارالشفا باشد یقین دارم که هر کس در حریمت بار بگشاید             نگفته حاجتش را با شما، حاجت‌روا باشد به درد درمندان دو عـالم ای مسـیحا دم             خدا داند که ذکر نام تو همچون دوا باشد تو ای آئـیـنـۀ ایـزد، عـلـی عـالـی اعـلا             صفاتت جلـوۀ اوصاف حی کـبریا باشد شب معراج پیغمبر، قسم بر قاب قوسینش             خدا هم با پیمبر با صدایت همصدا باشد ز بسکه وصف تو پُر کرده پهنای دو گیتی را             که با احـوال تو بیگـانه حتی، آشنا باشد تو ای مولود کعبه، کعبه را تو روح توحیدی             تویی قبله، که رویت قبله را قبله‌نما باشد نه در روز غدیر خم که از روز ازل، آقا             امیرالمومنین بودی واین منصب تو را باشد گواه غربت جانسوز تو چاه هست و نخلستان             نوای غـربتت پیـچـبده در کـربـبلا باشد
. علیه السلام آید شمیم کرببلا از مزار تو ایمان و بندگی خدا بود کار او ایثار و رادمردی و مردانگی بود تا روز حشر، عبد تو و جانثار تو جور فلک هماره تو را هم نشان گرفت در دام رنج ومحن بود روزگار تو با آنکه شهر مکه پر از شرک و کفر بود پایبندی ات به دین خدا بود افتخار تو نازد به سجده های تو سجاده های نور دارد نشان ز فیض عبادت عذار تو صبر از کف نبی خدا برد ماتمت از داغ جانگداز تو دلهاست زار تو نیزه درید پهلویت ای پهلوان عشق بر خاک تیره زد، همه ی اقتدار تو آنقدر ماتم تو جگرسوز و سخت بود تا روز حشر عالمیان بیقرار تو در حیرتم که مثله نمودند چرا تو را کردند خزان ز کینه و ظلمت بهار تو شکر خدا که خواهر غم پرورت ندید بر پیکر تو زخمهای آشکار تو شکرخدا که خواهرخونین دلت ندید برروی خاک داغ زمین احتضار تو اما چه گویم از تن صدپاره ی حسین بسیار زخمهای او ز زخمهای بیشمار تو
. علیه السلام آید شمیم کرببلا از مزار تو ایمان و بندگی خدا بود کار او ایثار و رادمردی و مردانگی بود تا روز حشر، عبد تو و جانثار تو جور فلک هماره تو را هم نشان گرفت در دام رنج ومحن بود روزگار تو با آنکه شهر مکه پر از شرک و کفر بود پایبندی ات به دین خدا بود افتخار تو نازد به سجده های تو سجاده های نور دارد نشان ز فیض عبادت عذار تو صبر از کف نبی خدا برد ماتمت از داغ جانگداز تو دلهاست زار تو نیزه درید پهلویت ای پهلوان عشق بر خاک تیره زد، همه ی اقتدار تو آنقدر ماتم تو جگرسوز و سخت بود تا روز حشر عالمیان بیقرار تو در حیرتم که مثله نمودند چرا تو را کردند خزان ز کینه و ظلمت بهار تو شکر خدا که خواهر غم پرورت ندید بر پیکر تو زخمهای آشکار تو شکرخدا که خواهرخونین دلت ندید برروی خاک داغ زمین احتضار تو اما چه گویم از تن صدپاره ی حسین بسیار زخمهای او ز زخمهای بیشمار تو
. (( امام رضا علیه السلام)) بر روی خاک حجره دگر دست و پا مزن پهلو به دست،مادر خود را صدا مزن راضی مشو که مادر تو خو نجگر شود ناله ز سوزش جگرت ای رضا مزن از آتشی که پیکرت از تاب برده است آتش به جان اهل زمین و سما مزن دیگر بس است،ای ز دو عالم غریبتر با غربتت شراره به واغربتا مزن قامت کمان نموده اگر غصه ها تو را دیگر تو ناله در بر قامت دوتا مزن با کام تشنه روی زمین،رو به قبله ای ای قبله حرفی از غم کرببلا مزن حرفی تو از مصیبت آن شاه سر جدا حرفی دگر ز پیکر و سر نیزه ها مزن
. علیه السلام دل را دخیل بسته ام امشب به خانه ات چون طائری بهانه کنم آب و دانه ات سوی تو آمدم که به جزتو پناه نیست من آمدم چو طائر بی آشیانه ات روزم به گریه میگذرد در حرم که تو رزقی مرا دهی ز عطای شبانه ات از بس کریم و بنده نوازی تو ای رضا هر جا که رو کنم ز تو گیرم نشانه ات هر بار باری از سر دوشم گرفته ای یکبار هم نشدکه بار بگیرم ز شانه ات نامت هماره بر لب و یادت امید من تقصیر این دل است که دارد بهانه ات با آنکه کمترینم و لطف تو هم زیاد چیزی بده به سائل خود از خزانه ات افتاده ای به خاک و به لبهات ذکر دوست شد نام فاطمه دم آخر ترانه ات هفت آسمان اگر که بگریند خون دل جا دارد از برای غم بیکرانه ات