eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ای سهل در این کوچه ها بال وپرم سوخت از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن عمامه را بردار که موی سرم سوخت در خاطر من هست که دیروز طفلی فر یاد می زد عمه جانم معجرم سوخت! شام غریبان لحظه های سخت مابود دربین آتش جانماز مادرم سوخت آن لحظه که بی بی رباب از عمق جان گفت: زینب بیا که جامه های اصغرم سوخت برنیزه شاه تشنه کامان تشنه لب بود بادیدن زخم گلویش حنجرم سوخت وقتی که از نیزه سر شش ماهه افتاد قلب رباب وعمه ها وخواهرم سوخت درراه ازبس که رقیه برزمین خورد از سوز گریه دیده های اکبرم سوخت بدتر ازاینها تاکه سیلی بررخش خورد ناگاه دیدم ساقی آب آورم سوخت درپیش چشم مردهای شهر چون شمع دیدم که عمه زینب من در برم سوخت شاعر:سهیل ساعدی امام سجاد (ع) روضه
یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی از صبح زود تا به سحر گریه می کنی یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد داری برای چند نفر گریه می کنی؟ وقتی که چشم هات می افتد به معجری حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی این طفل را به جان خودت آب داده اند دیگر چرا میان گذر گریه می کنی از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند داری به قتل صبر پدر گریه میکنی چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی! با دیدن اسیر کجا می رود دلت با دیدن فقیر کجا می رود دلت شاعر:علی اکبر لطیفیان امام سجاد (ع) روضه
باید مسیر اصلی ایمان بخوانمت تفسیر آیه آیه ی قرآن بخوانمت زیباترین صحیفه برای پرستش و زین العباد ِخلقت یزدان بخوانمت ای تو عجم ترین عرب ِنسل فاطمه الحق که فخر کشور ایران بخوانمت شرط نزول رحمت ایزد وجود توست پس حق بده که حضرت باران بخوانمت وقت سخن ز خطبه ی غَرّای شام ِتو باید به پا کننده ی طوفان بخوانمت نام حسین را تو حیات همیشه ای باید به جسم کربوبلا جان بخوانمت . با یاد راه کوفه و دستان بسته ات مضطر به روی ناقه ی عریان بخوانمت هجده سر بریده به نیزه سبب شده در شام و کوفه پاره گریبان بخوانمت در مجلس شراب ولب وچوب خیزران آخر چگونه واژه ی مهمان بخوانمت از بعد دیدن لب زخم گُل رباب تا وقت مرگ لاله ی عطشان بخوانمت ‌ ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) امام سجاد (ع)
امشب دوباره مرغ جانم پر کشیده در شام زلفت جام می را سر کشیده دست خدا در خلقت روی تو امشب سیمای خود را گوئیا از سر کشیده آری! خدا ترسیم احوالت نموده خود را چو مجنون و تو را دلبر کشیده روی تو را آینه ای از جلوه خود قلب مرا از غیر تو کافر کشیده هستی علی دوم و، ابن الحسینی با ناز تو حق، حوض کوثر را کشیده در چله زلف سیاه شب نشینت دریایی از ماه و گل و اختر کشیده لعل لبت یاقوت سرخ و محشری که... آن را خدا مثل گلی احمر کشیده یا مَن زیادی عاشق چشم تو هستم یا که خدا چشم تو را محشر کشیده ای قدّ و بالایت، جلال ذات یکتا هان ای شکوهت، از فلک ها سر کشیده دست قضا با پیکر پاکت چه ها کرد روی تنت یک باغ نیلوفر کشیده داغی به روی قلب تو نقشی سرشته ای وای گویا، کوچه و مادر کشیده در کربلا و شام ویران و مدینه هر لحظه جان دادی و روحت پر کشیده عکس تو را در خیمه ای آتش گرفته عکس پدر را با تنی بی سر کشیده دست تو در بند و به دست دشمنانت دست قضا از ظلم ها، معجر کشیده جسم نحیف تو کجا و تازیانه زنجیر کین بر پیکرت آذر کشیده تنها رهائیت بدست جام زهری کز خود وجودت را گلی پرپر کشیده زین العبادی و قیام قائمت را... زهر جفا جسم تو در بستر کشیده آتش گرفتی و وجودت سوخت آقا... آری خدا! این جا دم آخر کشیده شاعر:مجید پوریان منش امام سجاد (ع) روضه
آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت بهر نماز عشق به محراب معرفت از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش از بسکه همچو فاطمه با گریه خوگرفت رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت پیراهنی که فاطمه از مهر رشته بود تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت با یاد تشنگان لب آب خون گریست هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت با کثرت گناه «وفائی» به اشک و آه امید خود ز آیۀ لا تقنطو گرفت شاعر : استاد سید هاشم وفایی امام سجاد (ع) روضه
ای تشنه ای که بر لب دریا گریستی از دیده خون ز مرگ احبّا گریستی تنها نه بر تشنه لبان اشک ریختی دیدی چو کام تشنه سقا گریستی بیمار و زار و خسته و بی یار و بی معین عمری درین مصیبت عظما گریستی یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست چون در فراق یوسف زهرا گریستی آن جا پدر ز هجر پسر گریه کرد لیک این جا تو در مصیبت بابا گریستی چل سال بعد واقعه جانگداز طف در آتش فراق تو تنها گریستی گاهی به یاد وقعه خونین کربلا گاهی به یاد شام غم افزا گریستی بگذشت چون به پیش رخت سروقامتی بر قلب داغدیده لیلا گریستی در ماتم سه ساله بی یاور حسین بر سوز آه زینب کبری گریستی بودی مدام صائم و قائم تمام عمر روز اشک غم فشاندی و شب ها گریستی «مردانی» از مصیبت جانسوز عابدین تا باشدت ذخیره به فردا گریستی شاعر:محمد علی مردانی امام سجاد (ع)
آن گل که دین ومکتب ازاو آبرو گرفت گل های باغ عشق از اورنگ وبو گرفت بهر نماز عشق به محراب معرفت ازچشمه سار چشم ترخود وضو گرفت وقتی که خواست جسم پدررانهد به خاک با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت چون شمع سینه سوخته ای آب شدتنش ازبس که همچو فاطمه با گریه خوگرفت رسوانمود دشمن دین رابه نزد خلق با خطبه ای که خواند توان ازعدوگرفت پیراهنی که فاطمه ازمهررشته بود تا آن که دست خصم نماند ازاو گرفت بایاد تشنگان لب آب خون گریست هرگه که دیدآب وبه دستش سبو گرفت با کثرت گناه«وفایی» به اشک وآه امید خود زآیه ی لا تقنطو گرفت حاج سید هاشم وفایی امام سجاد (ع) روضه
داری برای سوز جگر آه می کشی یا باز یاد داغ پدر آه می کشی شاید صدای گریه ی کودک شنیده ای داری به یاد تیر سه پَر آه می کشی با بوی تربت و غم گودال ِ غرق خون در سجده های وقت سحر آه می کشی تازه ست داغ علقمه ات هر دمی که تو دستی گذاشتی به کمر آه می کشی حتی زمان بارش باران تو ناگهان با دیده ی ز خون شده تر آه می کشی شد یک گذر تداعی گودال قتلگاه ذبحی تو دیده ای چه قَدَر آه می کشی یاد هجوم عصر دهم با دویدن ِ یک دختری به سمت دگر آه می کشی سنگی به زیر کفش تو شد جابه جا و باز با یاد بام و نیزه و سر آه می کشی خیره به سمت چادر مادر که می شوی از دست بی حیای گذر آه می کشی حالا نگاه تو شده خیره به پشت در با زخم میخ و آتش ِ در آه می کشی با زخم های تازه ی داغ هزار درد داری امام پاره جگر آه می کشی عبدالمحسن امام سجاد (ع) روضه
شب و روزت فقط شده گریه پلک چشم تو زخمی از اشک است ناله هایت عجیب جانسوز و اشک هایت به خاطر مشک است بعد عباس تکه تکه شده علم عشق روی شانه ی توست تو امام زمانی اما حیف وا مصیبت خرابه خانه ی توست به سرت سنگ کینه ای خورده خونت از گوشه جبین جاریست بوسه بر حنجر پدر زده ای زخم حنجر به سینه ات کاریست توهمان شاهد غریبی که دیده ای زیر دست و پا پر را دیده ای روی نیزه ها خورسید دیده ای زیر خنجری سر را ای امامِ اسیرِ در زنجیر در جوانی شدی ز ماتم پیر نیزه ای را تو دیده ای کرده بین حلقوم پاره ای درگیر دیده ای غارت حرم ها را سر کشیدی تو جام غم ها را محمد حبیب زاده امام سجاد (ع) روضه
در روز عاشورای خون بیمار بودم اندر حصار بستر وتبدار بودم وقتی که جنگ با حرامی گشت آغاز انگشت حسرت بر دهان و زار بودم هر گاه یاری عازم میدان خون بود دل ناگران آخر پیکار بودم وقتی علی اکبر به خون خویش غلطید در حال اشک وزاری بسیار بودم آنگه که بابا گفت پشتم را شکستی با یاد هجران عمو غمدار بودم وقتی پدر از بیکسی فریاد میزد افتاده از بستر سوی دلدار بودم عمه بیامد مانع این کار من شد گریان اسیر دست این اجبار بودم با ناله های عمه در هجر شهیدان همناله بودم ،عمه را همیار بودم آندم که سر از پیکر بابا جدا شد فکر لب عطشان آن سردار بودم گلهای باغ فاطمه گردید پرپر گریان به فکر صحن آن گلزار بودم شام غریبان شاهدی نالان برای غارتگری قوم بی افسار بودم با دیدن ظلمی که بر آل خدا رفت در فکر زخم پهلو ومسمار بودم دوران سخت من میان شامیان بود آنجا ز زنده بودنم بیزار بودم از بعد عاشورا مشغول بیان آن ظلم ها با گریه وگفتار بودم تا آخر عمر خودم افسوس خوردم از اینکه در کرببلا بیمار بودم شاعر : اسماعیل تقوایی امام سجاد (ع) روضه
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 من علیم کربلا را دیده ام کوفه و شامِ بلا را دیده ام من علیِّ اِبنِ حسین اِبنِ علی غربتی بی انتها را دیده ام روضه می خوانم برای اهلِ دل من تمامِ ماجرا را دیده ام خیمه گاهِ اشک و آهِ شمس و ماه قتلگاهِ نینوا را دیده ام از عطش دیدم گلی جان می دهد تشنگی لاله ها را دیده ام اِرباً اِربا خفته در بینِ عبا اکبرِ خونین قبا را دیده ام سینه بِشکسته ، شبیهِ فاطمه قاسم اِبنِ المجتبی را دیده ام روی خاکِ علقمه بی دست و سر پهلوانِ مَه لقا را دیده ام بر نوکِ شمشیری جسمِ کوچک حاجی کرببلا را دیده ام عصر عاشورا غریب و بی حبیب خامسِ آلِ عبا را دیده ام بی کفن ، گلگون بدن ، صد پاره تن بر زمین خونِ خدا را دیده ام سر جدا ، پیکر ، مُرمِّل بِالدِّما زا ده ی خیرالنِّسا را دیده ام بر سرِ سر نیزه ی اهریمنان لاله های سر جدا را دیده ام لحظه ای که خیمه ها آتش گرفت کوفیانِ بی وفا را دیده ام با پر زخمی ، به زیرِ دست و پا کودکانِ بینوا را دیده ام دختری آتش به دامن می دوید صحنه های غم فزا را دیده ام دیدم از گوشِ یکی خون می چکید کینه های اشقیا را دیده ام در هجومِ سیلی و مشت و لگد گریه های بی صدا را دیده ام در اسیری در میانِ سلسله اهل بیت مصطفی را دیده ام بینِ شام و کوفه عمّه خطبه خواند گوییا که مرتضی را دیده ام بر جمالِ فاطمی عمّه ام پنجه ی یک بی حیا را دیده ام حمید رضا گلرخی امام سجاد (ع) روضه
عمری برای غربت بابا گریستم در خود تمام مرثیه ها را گریستم عمه چقدر مرثیه ها را مرور کرد او روضه خواند و غرق تماشا گریستم اما چه زود عمع مرا ترک کرد و رفت! از آن به بعد، یکه و تنها گریستم با خاطرات شام غریبان کربلا یادم نمی رود که چه شب ها گریستم یک عمر با ترانه ی باران دلم گرفت تا مشک دیدم از غم سقا گریستم اطرافیان برای مراعات حال من گفتند کافی است... من اما گریستم تا در زمانه یکسره توفان به پا کنم هر روز و شب به وسعت دریا گریستم با یاد زخم سجده ی پایانی پدر بین صحیفه، بین دعاها گریستم شاعر : سید محمد بابا میری امام سجاد (ع) روضه