#امام_زمان_عج_مناجات
غبار کوی تو هرجا که در هوا برخاست
نشست بر دل و آه از نهادها برخاست
کجا زیارتِ ناحیه خواندهای که چنین
ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست
گذشت یاد تو بر هر کویر باران زد
هزار تیرِ اجابت به یک دعا برخاست
به احترام تو بودهست ای رسولِ قیام
اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فدای آنکه ز نام تو سَرسَری نگذشت
گذاشت بر "سر" خود "دست" و روی "پا" برخاست
خوشا کسی که پس از مرگ، شاهراً سَیفی
به عهد بستهی خود چون کند وفا برخاست
#عاطفه_جعفری
#محکومیت_حادثه_تروریستی در حرم #شاه_چراغ_ع
سردار ! پس از تو داغها را دیدیم
دست ستم کلاغها را دیدیم
ای شمع دل قبیله! ما در شیراز
پرپر شدن چراغها را دیدیم
✍ #عاطفه_جعفری
#محکومیت_حادثه_تروریستی در حرم #شاه_چراغ_ع
سردار ! پس از تو داغها را دیدیم
دست ستم کلاغها را دیدیم
ای شمع دل قبیله! ما در شیراز
پرپر شدن چراغها را دیدیم
✍ #عاطفه_جعفری
هدایت شده از حسین ترکان
#تقدیم_به_فاطمه_ی_رقیه_سلام_الله_ _علیها:
چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را
که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را
اسارت واژهٔ خردیست وقتی پیش این دنیا
گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را
مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن
نمیخواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟
نسیم از سوی طشت لالهگون آمد بهسوی تو؟
که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟
همیشه جای تو بوده در آغوش حسین اما
گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا را
درون خانهی خود از خرابه روضه میخوانیم
که یادت میکند آباد این ویرانهی
مارا
#عاطفه_جعفری
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را
که داغ آبله سوزاند، قلبِ سنگِ خارا را
اسارت واژهٔ خردیست وقتی پیش این دنیا
گرفته دستهای تو بهبازی خاکِ صحرا را
مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن
نمیخواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟
نسیم از سوی طشت لالهگون آمد بهسوی تو؟
که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را
همیشه جای تو بوده در آغوش حسین اما
گرفتی در بغل آخر، سرِ خونینِ بابا را
**
درونِ خانهی خود از خرابه روضه میخوانیم
که یادت میکند آباد، این ویرانهی مارا
#عاطفه_جعفری
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#غزل
🔹حسن ختام🔹
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش
این نور از کجاست که همواره روشن است
این شعله چیست در دلمان جز محبتش
جاری شدهست چشمۀ آیات در حجاز
گلها شکفتهاند برای تلاوتش
حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود
حسن ختام بود شروع نبوتش
از آسمان غار حرا نور میرسید
نوری که داد مژده برای رسالتش
دستان اتحاد نباید جدا شوند
آری امید داشت به دستان اُمّتش
#عاطفه_جعفری
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هم از تراوش طبع روان لطیفتر است
هم از خیال غزل بیگمان لطیفتر است
هم از سکوتِ سحرپرسۀ صحاری ها
هم از ترنم رود روان، لطیفتر است
هم از تلالؤ خورشید، بین برکۀ صبح
هم از هوای سپیدهدمان لطیف تر است
قسم به نقطۀ آغاز آفریده شدن
که از طلوع نخستِ جهان لطیفتر است
بهشت زیر قدمهای اوست آری او
زن از بهشت، از آن جاودان؛ لطیفتر است
کدام زن؟ که به او مادر پدر گفتند
ز جان عزیزتر و از بیان لطیفتر است
کدام زن؟ که سرشتِ منزّه و پاکش
از آدمی و پری توامان لطیفتر است
مباد خاطرش آزردۀ کشاکشِ دهر
که از حریر، که از پرنیان لطیفتر است
⬛⬛⬛
دریغ و درد که سیلیخورِ حوادث شد
گلی که گونهاش از ارغوان لطیفتر است
#عاطفه_جعفری
#امیرالمومنین_ع_مدح
با تو پیدا کرد عالم درکی از پیدا شدن
هست دنیا در پیات از لحظۀ دنیا شدن
از نخستِ آفرینش، رود دنبالت دوید
در سرش افتاده بود اندیشۀ دریا شدن
یک نفس خورشید برگشت از مسیر و باز سوخت
روز از شوق تماشا در تبِ فردا شدن
صبح خلقت، بانگِ قد قامت که برمیداشتی
موج ها میسوختند از اشتیاقِ پا شدن
در کسی شأنیت مولا شدن غیر از تو نیست
آنچنان که با زنی ظرفیت زهرا شدن*
چشم بیدارت گواهم در شب سخت مبیت
از تو میآید فقط آئینۀ طاها شدن
خط پیشانینوشتم مدحت اولاد توست
این غبار ای آینه! دارد سرِ خوانا شدن**
خواندهام من تک تک قاموسها را، نام تو
ترجمانش میشود بالاتر از معنا شدن
ما لبی تر کردهایم از وصف نامت یا علی
آب دریا کی میان کوزه خواهد جا شدن
#عاطفه_جعفری
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
غبار کوی تو هرجا که درهوا برخاست
نشست بردل و آه ازنهادهابرخاست
کجا زیارت ناحیه خوانده ای که چنین
ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست
گذشت یاد تو بر هرکویر باران زد
هزار تیر اجابت به یک دعا برخاست
به احترام تو بوده ست ای رسول قیام
اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فدای آنکه ز نام تو سرسری نگذشت
گذاشت بر سر خود دست و روی پا برخاست
خوشا کسی که پس ازمرگ، شاهراً سَیفی
به عهد بسته خود چون کند وفا برخاست
#عاطفه_جعفری
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
به سویت پر کشیدم با دلی از قبل شیداتر
پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر
دوباره بوی باران میدهد صحن گهرشادت
چه سرّی دارد اینجا میشود چشمان دنیا تر
به هرسو میروم گنبد نمایان است و حیرانم
کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر
هنوز از دستهایت خاک دهسرخ آب مینوشد
هنوز از چشمه مهرت شود لبهای صحرا، تر
به سقاخانه میآید جهانِ تشنۀ عرفان
که مانند ابوهاشم کند قدری گلو را تر
#عاطفه_جعفری