eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم
خبر رسیده به من ای فرشته های خدا سپرده اند علی اصغر مرا به شما سپرده اند که از شیر دایه های بهشت بنوشد وبشود مرحمش که فیه شفا ولی ملائکه من مادرم دلی دارم هنوز دل نگرانم برای آن لبها هنوز دل نگرانم برای طفلی که مرا گذاشته با گاهواره اش تنها بگو فرشته که آرام تخت خوابیده است بگو که دست خدا تاب میدهد ما را شده است دست پدر حال حجر اسماعیل بگو طواف کنندش فرشته ها به دعا برای ضبح عظیمی که نظر حق کردیم گرفته ایم چه شبها به گریه اش احیا نخورده اصغر من بی وضوی من شیری نداده بوسه به او جز به نام حق بابا برای اصغر من زمزمی بجوشانید قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا جواب گریه ی او را خدا پسند دهید که تلخ داده جوابی به گریه اش دنیا سفارش پسرم را نمیکنم دیگر علیست زندگی ام جان او و جان شما بی مهر تو که راه نجاتی نداشتیم در نامه عمل حسناتی نداشتیم توفیق خرج کردنِ ما در بساط تو آری نبود اگر،  برکاتی نداشتین ما زنده ایم تا که فقط نوکری کنیم بهتر از این دلیل حیاتی نداشتیم آن لحظه ای خوش است که در بین روضه ایم بی روضه ات چنین لحظاتی ندلشتیم بت خانه بود جای تمامی ما اگر چون کربلای تو عتباتی نداشتیم تنها دلیل قاطع اسلام ما تویی یعنی که بی تو صوم و صلاتی نداشتیم در کوی تو‌ مقرب درگاه حق شدیم بی نوکری تو‌ درجاتی نداشتیم آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد تنها امید ظرف غذای گدا حسین هر کس مسیر عاشقی اش را سوا نکرد فردای حشر میکند او را سوا حسین حب تو ترس معصیتم را زیاد کرد ای مظهر تجلیِ خوف و رجا حسین حکم قبول بندگی ماست با خدا حکم قبول نوکریِ ماست با حسین آدم برای گریه به تو آفریده شد بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین دمنوش روضه ات دَمِ عیسی ابن مریم است هر چایخانه ات شده دارالشفا حسین در کشتی نجات رقیه است ناخدا ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین ذکر تو را به روی لبم مادرت گذاشت سرمایه ی محبت زهراست یا حسین هر گاه بی قرار حریم تو میشویم باید پناه برد به صحن رضا حسین دلشوره ی زیارت تو میکُشد مرا این اربعین مرا برسان کربلا حسین مقتل نوشته است نفس میزدی هنوز وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین جسمت به راحتی نشود جمع و جور وای آخر کشید کار تو بر بوریا حسین میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته
دل نوشته اربعین سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)
دل نوشته اربعین سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)
میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم
با تو بوده فقط علی مأنوس از فراق تو میخورم افسوس ای امید تمام زندگی ام بی تو از زندگی شدم مأیوس ماه من بودی و نداشت شبم احتیاجی به سوسوی فانوس بر سر قبر تو عزیز دلم ناله در سینه می شود محبوس کاش می گفتی از چه رو حسنت خوابهایش پر است از کابوس چشم خونین تو مرا کشته بشکند کاش دست آن منحوس حق بده این چنین شوم بی تاب می کشد مرد را غم ناموس