eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳۰۵ من اومدم بالای گودال دیدم افتادی توو جنجال دور تورو گرفته بودن نیزه که خوردی رفتی از حال یکی نیزه‌شو به پهلوت میزد یکی با دشنه به بازوت میزد یکی سنگ تراشیده آورد پیش چشم من به ابروت میزد شکسته حرمتت فریاد فریاد شکسته شد سرت ای داد بیداد کجایی یا رسول الله ببینی حسینت از رو مرکب با سر افتاد **** نیزه رو زد میون سینَت دوباره بیرون کشیده می‌دید سَنان بازه دهانت دهانتو بخون کشیده روی این سینه‌ی زخمی شده شمر پست اومدو راحت نشست زانوشو روی تنت داد فشار استخوون بدنت رو شکست خودم دیدم نداری توو بدن جون خودم دیدم که چشماته پر از خون بهش گفتم حیا کن بی مروّت دیگه با پا تنش رو برنگردون ****
۱۳۰۴ اومدی ای عزیز زهرا ممنونم ای گل طاها شرمندم از روی سکینه نشد که اب بیاره سقّا چو گیسوی تو من در پیچ و تابم من از شرم لب اصغر کبابم منو نبر به سوی خیمه آقا خجالت زده‌ی روی ربابم هنوز اینجایی که ای باغ لاله بگوشم میرسه گریه و ناله بذار باشه تنم برگرد خیمه شدم دلواپس گوش سه ساله **** دستامو با خودت آوُردی منو دیدی غصه خوردی خواستی بلندم کنی امّا دیدی تنم پاشید نبردی بخدا تویی تو ماه شبم از غریبیِ تو جون بر لبم با همین سری که خورده عمود روی نی مواظب زینبم چشای خونیم از داغت می‌باره میرم اقا دلم یه غصه داره تو برداشتی سرم رو از روی خاک سر تو از رو خاک کی برمیداره ****
۱۳۰۵ من اومدم بالای گودال دیدم افتادی توو جنجال دور تورو گرفته بودن نیزه که خوردی رفتی از حال یکی نیزه‌شو به پهلوت میزد یکی با دشنه به بازوت میزد یکی سنگ تراشیده آورد پیش چشم من به ابروت میزد شکسته حرمتت فریاد فریاد شکسته شد سرت ای داد بیداد کجایی یا رسول الله ببینی حسینت از رو مرکب با سر افتاد **** نیزه رو زد میون سینَت دوباره بیرون کشیده می‌دید سَنان بازه دهانت دهانتو بخون کشیده روی این سینه‌ی زخمی شده شمر پست اومدو راحت نشست زانوشو روی تنت داد فشار استخوون بدنت رو شکست خودم دیدم نداری توو بدن جون خودم دیدم که چشماته پر از خون بهش گفتم حیا کن بی مروّت دیگه با پا تنش رو برنگردون ****
۱۲۵۸ چشمم از داغ غم تو چشمه‌ی زمزم شده چشم من کم سو شده یا جسم تو مبهم شده بس که مانند حسن شد تیرباران پیکرت از تو می‌بینم تنی که کاملاً دَرهم شده قاسمم مانند اسم تو تنت تقسیم شد عضو عضو پیکرت دیدم که کم‌کم، کم شده از جمل هرکس که کینه داشت بر تو نیزه زد نیزه را دیدم که بین استخوانت خم شده با که گویم که تن پاک تو چسبیده بخاک جای پای اسبها بر سینه‌ات محکم شده روی هر زخم تو زخم دیگری جا میگذاشت نعل‌ کهنه روی زخم تازه‌ات مرهم شده تازه داماد حرم برخیز خوش غیرت ببین نوعروست روبرو با جمع نامحرم شده
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم دیدم هزار داغ ولی باورم نبود یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود عمه به جای من کتک از دست شمر خورد جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود **** دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان می‌دید روی نیزه سر شیرخواره بود در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین در زیر پای مرکب و چندین سواره بود چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود **** نازک تر از تن عموی من تنِ من است پای شتر کجا و تن دخترِ حسن با کعب نی زدند مرا بس‌که کوفیان جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
من شریفه یتیمه‌ی حسنم مثل بابای خود کریم منم باب حاجاتِ عالمِین شدم بین ره کشته‌ی حسین شدم گر چه بستند کوفیان دستم چون عمویم گره گشا هستم کربلا را به چشم خود دیدم غصه ها را به چشم خود دیدم تشنگی برده بود هوشِ مرا پاره کردند هر دو گوشِ مرا چه بگویم چه صحنه ها دیدم که به یک نصفِ روز پاشیدم کوفیان ظلم بی عدد کردند چادر عمّه را لگد کردند همه‌ی هست ما به نیزه زدند سر ششماهه را به نیزه زدند ناکسان خون به قلبها کردند خنده بر اشک چشمِ ما کردند تا عمو رفت من اسیر شدم نرسیده به کوفه پیر شدم بارها زیر دست و پا مُردم چون رقیه منم کتک خوردم تا که از روی ناقه افتادم کسی آنجا نیامد امدادم آسمان از غمم پر از مِه شد زیر پای شتر تنم لِه شد
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
من چارمین سلاله ی پاک پیمبرم زین العباد،مظهر الله اکبرم زهر جفا نکشت مرا،می کشد مرا هر صحنه ای که دیده دو چشم ز خون ترم گریم به یاد واقعه ی کربلا مدام آن خاطرات تلخ ز خاطر نمی برم یادم نرفته ست که طفلی دم غروب فریاد زد که عمه ببین سوخت معجرم یک عمر گریه کرده ام از یاد کربلا یک عمر سوخت قلب من از غارت حرم من بین خیمه روی گلیمی به سوز تب خولی رسید خنده کنان در برابرم برد آن گلیم و من به زمین خوردم از ستم ذکر لبم به خیمه شد ای وای مادرم همچون پدر رخم به روی خاک تیره ماند عمه در آن میانه فقط گشت یاورم دیدم به چشم خویش که در پشت خیمه ها بودند عده ای پی راس برادرم ای وای من ز شام که دیدم به چشم خویش سرها ز روی نیزه زمین خورد در برم در بین کوچه عمه ی ما را کتک زدند هرگز نبود دیدن این صحنه باورم در مجلس یزید چو حرف از کنیز شد دیدم فتاده لرزه بر اندام خواهرم
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه ی قافله را هو کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملاعام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه ی زهرا کردند خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
قافله تا رسید واویلا موی ما شد سپید واویلا ما عزادارو شامیان دادند همه تبریک عید واویلا کودکان و زنان، بدون پناه صفدوا فی الحدید واویلا سخن آهسته، روضه سربسته سبی کالعبید واویلا بین بازار برده ها دیدند قدّ زینب خمید واویلا سر اصغر زمین که خورد، رباب رنگ رویش پرید واویلا با اشاره به رأس پاک حسین یکنفر می‌دوید واویلا گفت این سر، سر مسلمان نیست خار بر دل کشید واویلا این سری که به نیزه جلوه‌گر ست چه بلاها که دید واویلا هست پیدا ز گردنش، قاتل بد گلو را برید واویلا آنکه سر را برید با دشوار عمه را میزند سرِ بازار
از کودکی جز غم تو ای خواهر ندیدی جز محنت و داغ و بلا دیگر ندیدی ای خواهرم درد تو پایانی ندارد توکه هنوز آلاله را پرپر ندیدی ای زینبم با من بگو این روز آخر تو راستی خون روی میخ در ندیدی؟ این صحنه را هم دیده باشی بازهم شکر در کوچه سیلی خوردن مادر ندیدی این تشت پر از لخته و خون جگر هست گریه مکن اینجا که تشت زر ندیدی بگذار اشکت را برای تلّ و گودال اینجا که تو خنجر روی حنجر ندیدی سربسته می‌گویم، بگو با سر بریده گریه مکن توکه مرا بی سر ندیدی
ای جان ما فدای تو مولا بیا بیا ای درد هجر با تو مداوا بیا بیا شیعه قرار و صبر ندارد ز دوری ات بی تو دو دیده است چو دریا بیا بیا مولا بیا که کعبه بگردد به ور تو چشم انتظار توست نگارا،بیا بیا حیدر کنار چاه تو را می زند صدا دارد به سینه غصه ی زهرا بیا بیا بی غسل و بی کفن تن جدت میان خون باشد هنوز در دل صحرا بیا بیا بنگر میان کوچه و بازار شامیان آشفته است زینب کبرا بیا بیا تا کی سر بریده ی شش ماهه روی نی تا کی کند رباب تماشا بیا بیا عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان ای دادخواه عترت طاها بیا بیا