eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نبی را زیب و زین آمد خوش آمد علی را نور عین آمد خوش آمد وَ ماه عالمین آمد خوش آمد که دلبند حسین آمد خوش آمد دوباره زآسمان سر زد سپیده دوباره حضرت زهرا رسیده حسین بن علی را دختر است این چه دختر، دختران را محور است این چه دختر، آسیه یا هاجر است این چه می‌گویم ز مریم هم سر است این به شورو زمزمه باشد رقیه شبیه فاطمه باشد رقیه رقیه جان و جانان حسین است رقیه بهتر از جان حسین است رقیه نور چشمان حسین است رقیه مِهر تابان حسین است به دنیا گوهر نایاب آمد که از ره دختر ارباب آمد دلا دادی عجب کاری به دستم که امشب بیشتر باده پرستم سراپا غرقِ وجد و شور هستم ز بوی لاله‌ی ارباب مستم بگویم از چه امشب شادمانم که آمد عمّه‌ی صاحب زمانم حسین باغ گل و این گلعذارش عذاری کآفتاب آیینه دارش به طفلی هست آرام و قرارش قرارش نه، همه دارو ندارش به دور او بنی هاشم یکایک به زیر پای او بال ملائک رقیه کاشکی تنها نگردد اسیر غصه و غمها نگردد به طفلی کاش قدّش تا نگردد دچار خنده‌ی اعدا نگردد الهی غنچه ای عطشان نباشد لبش از تشنگی بی جان نباشد ز بی آبی ولی پژمرد این گل به دشت کربلا افسرد این گل ز مادر ارثِ هجران بُرد این گل میانِ راه سیلی خورد این گل به راه شام، این طفلِ حزینه شده مانند بانوی مدینه
زنده هستم به عشق دلداري به اميد طلوع ديداري گاه دنبال زندگي هستم گاه دنبال چوبه‌ي داري جرعه‌اي نور ، كاسه‌اي خورشيد مرحمت كن به قلب بيماري با خيال تو دائم‌الذكرم موقع خواب و وقت بيداري ما گرفتار عشق مولائيم اي به قربان اين گرفتاري شعله‌ي عشق خانمان سوز است عشق در اصل آتش افروز است مثل صبح بهار بيدارم دور تو در مدار تكرارم لب به لب ابر و باد و بارانم آسمانم ولي نمي‌بارم در تكاپوي نور سرزده‌ام تازه‌ام ميل عاشقي دارم از همان اول تولد ، نه قبل از آن كرده‌اي گرفتارم چه بهشتي چه دوزخي باشم دست از اين عشق برنمي‌دارم خاك عاشق به گريه گِل شده است دل ما با رقيه دل شده است موجي از شور و همهمه آمد دور قنداقه زمزمه آمد چشم عباس باز روشن شد دلبر شاه علقمه آمد كوري چشم دشمنان علي باز هم بوي فاطمه آمد فاتح ماجراي كوفه و شام باعث عزت همه آمد و براي غرور و غيرت و اشك معني و وصف و ترجمه آمد چه بگويم به وصف اين دختر كه هلاكش شده علي‌اكبر پريِ قصه‌هاي رؤيايي چقدر تو شبيه زهرايي زانوي غم بغل نگير عشقم گرچه زخمي ولي مسيحايي عمه قربان اشك چشمانت كه عزادار مشك سقايي من كه گفتم پدر سفر رفته از چه در انتظار بابايي ناگهان يك طبق رسيد از راه با چه شوري و با چه غوغايي شاعر: