#امام_حسین
#محرم_فصل_عاشقی
#لبیک_یا_حسین
#هیئتفرهنگیمذهبیقاسمبنالحسن
#یونس_وصالی
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
هرکس به ماتم تو نشست و عزا گرفت
در پیشگاه حضرت داور بها گرفت
ای علتِ وجود ، سلیمانِ کربلا
از برکت تو بود که عالم صفا گرفت
ای خوش به حالِ نوکرِ تو با دوقطره اشک
مشمولِ لطف فاطمه شد ، کربلا گرفت
آقا اگر اجازه دهی روضه خوان شوم
کز روضه تو خضر نبی هم بقا گرفت
مقتل نوشته تکیه به نیزه زدی و بعد ...
تیری رسید و در وسط سینه جا گرفت
مقتل نوشته شمر به گودال آمد و
در دستِ خود محاسنِ سرخِ تو را گرفت
با چند ضربه ای سرتان را برید و بعد
آن را به پیش دیده خیر النسا گرفت
با چه مصیبتی پسرت زین العابدین
بر دور قطعه قطعه تنت بوریا گرفت
سروده : #یونس_وصالی (یونس)
#امام_حسین
#محرم_فصل_عاشقی
#لبیک_یا_حسین
#هیئتفرهنگیمذهبیقاسمبنالحسن
#یونس_وصالی
#همه_اش_لطف_حضرت_زهراست
غرقم میان موج خروشانِ شهوتم
اُف بر همیت من و صد اُف به غیرتم
روزی هزار بار به خود ظلم کرده ام
از بس ذلیل و بی خرد و بی مُرُوَّتَم
این زندگی که نیست ، سراپا زیان بود
تا در مسیرِ تو ننهم پا ، به خِفَّتَم
باید که اعتراف کنم بر زیانِ خویش
اقرار میکنم که سراسر جهالتم
از هر طرف که مینگرم بر خودم فقط
مشغولِ ظلم بر خود و کُفرانِ نعمتم
اما دلم خوش است که با روسیاهی ام
عمری است گرمِ نوکری ات بینِ هیئتم
آخر مرا عزای تو تغییر میدهد
جز این که نیست حکمتِ هر بار دعوتم
هر قطره اشک بر تو و هر ناله از خلوص
در روز حشر میکند آقا شفاعتم
نورِ چراغِ روضه تو کافی اَست تا
پایان دهد به شامِ سیاهِ ضلالتم
(کشتی شکست خوردهِ طوفانِ کربلا)
ای کشتیِ نجات و چراغِ هدایتم
لطفی کن و مرا بخر و آدمم نما
ای آنکه نامِ تو همه جا رمزِ عِزَّتم
سروده از شاعر و مداح اهلبیت علیهم السلام :
#یونس_وصالی
#مناجات_با_امام_زمان
#یاصاحب_الزمان
#هیئتفرهنگیمذهبیقاسمبنالحسن
#یونس_وصالی
دوباره آمده ام تا کنی نگاه مرا
نشسته ام به در خانه ات امامِ زمان
نشسته ام که کنم اعتراف بر گنهم
نشسته ام که بگویم رسیده بر لب ، جان
اگر چه خوب خبر داری از سیاهیِ دل
نشسته ام که به دل سنگی ام کنم اذعان
دلم گرفته نه از روزگار ، بلکه خودم
که در برابر نفسم نمانده هیچ توان
به نام حضرتتان پیش چشم این مردم
برای خویش عجب باز کرده ام دکان !
فریب خورده این روزگار جز من کیست؟
که داده عشرت عالم به لحظه ای هیجان؟
طلای در کف دستم که اشک چشمم بود
فروختم به اطاعت ز نفس خود ، ارزان
چه شد که معصیت حق شد عادت دل من؟
چه شد حیای من و دین من ؟ چه شد ایمان؟
منی که زندگی ام با حسین شد آغاز
چرا نبود به سر فکر لحظه پایان؟
عجیب خسته ام آقا ، دلم پر است از خویش
که مست گشته دلم از حلاوت عصیان
مرا اگر که رهایم کنی چه چاره کنم؟
مرا رها نکن ای دوست جان مادرتان
مرا اگر چه خرابم ، بخر برای خودت
بیا و درد مرا با دعات کن درمان
سروده :
#یونس_وصالی