eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا ه نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید همیشه زنده نگه داشت راه را تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا حضرت سکینه (س) روضه
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را ای که آرامش هر روز و شب مولایی ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین بفدای دل پر غصه و احساسی تو روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت آری آری که علمدار حرم رفت که رفت از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت ناصر شهریاری حضرت سکینه (س) روضه
باید به پای عشق حسن جان فدا کنیم در عمق سینه ها حسنیه به پا کنیم باید برای اینکه محب حسن شدیم روزی هزار مرتبه شکر خدا کنیم هرچند با مزار غمش خو گرفته ایم اما بنا شود حرمش را بنا کنیم در شیوه مهندسی سازه حرم بر آستان قدس رضا اقتدا کنیم گلدسته ، برج ساعت و نقاره خانه و.. یک صحن جامع حسنی دست و پا کنیم ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو ای دست توبه روی سرم از قدیم ها شیوا ترین تکلم قوم کلیم ها دست توسلم ، قسم نیمه های شب معنای ذکر یا حسن و یا کریم ها شان نزول سوره والای کوثری درمانده از بیان مقامت فهیم ها تو عشق مادری و منم عاشق شما ما را نوشته اند به پای کریم ها هرکس تعلقی به مکانی گرفته است ماهم شدیم پای نگاهت مقیم ها ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر تو از بس ز سینه آه شرر بار میکشی من را به سمت روضه به اجبار میکشی مسجد، محله ،مردم بیگانه جای خود حتی میان خانه ات از یار میکشی هرچند سنی از تو گذشته ولی هنوز از خاطرات کودکی آزار میکشی اصلا تو هرچه میکشی از بعد کوچه و از ضربه های سیلی و دیوار میکشی عادت نداشتی بکشی دست مادرت اما میان کوچه به ناچار میکشی ما یاکریم خاکی اطراف قبرتو ایوب از قبیل مریدان صبر ت امام حسن (ع) روضه
. السلام علیک یا قمر العشیره شمع می گفت که اشکم به سحر بیشتر است نیمه شب وقت دعایی که اثر بیشتر است یار می گفت که محبوب خدا چشمِ تر است ارزش سوز دل و دیده ی تر  بیشتر است لحظه ی سختِ غریبی است که دل می گیرد بی شک اما غم غربت به سفر بیشتر است همه جا چشمِ همه جانب خورشید ولی کربلا دیده به دستان قمر بیشتر است آن که مهتاب به پیش رخ او مات شده او که نورش به دل اهل نظر بیشتر است او که در هر نگه اش کار دو صد سلمان است دم او همچو مسیح است و اثر بیشتر است گفت نعشم به سوی خیمه مبر ، سقا را درد بی آبی و اندوه و شرر بیشتر است با عمودی که از آن خیمه کشیده مولا آه معلوم شد این جا که خبر بیشتر است خونِ جاری شده از فرق سر آید همه جا از عمودی که چنین خورده به سر بیشتر است آتش خیمه ز هر علت اگر که باشد بی گمان از اثر شعله ی در بیشتر است قصه ی عاشقی و دوری و هجران سخت است در اسیری به خدا خونِ جگر بیشتر است دیدن رأس علمدار به روی نیزه سوز این صحنه ز هر داغِ دگر بیشتر است
بردار سر زخاک منم خواهرت حسین از شهر شام آمده ام با سرت حسین از گوشه مزار تو ای شاه بی کفن آید هنوز زمزمه مادرت حسین یادش به خیر چون که رسیدم به کربلا دست مرا گرفت علی اکبرت حسین آغوش باز کن که سکینه رسیده است او را بگیر بار دگر دربرت حسین حالا که حرف نیزه و از نبش قبر نیست برگو کجاست قبر علی اصغرت حسین می خواستم که آب بریزم به قبر تو یاد آمدم که تشنه جدا شد سرت حسین خاک مزار تو به سرم تا که ریختم یاد آمدم که خاک نشد پیکرت حسین جسم کبود و زخمی من شاهد من است خیلی مرا زدند سرِ دخترت حسین خیلی زدند خنده به اشکم زنان شام پای سرِ تو و سرِ آب آورت حسین بزم شراب و پرده نشینان فاطمه ای کاش مرده بود دگر خواهرت حسین ای کاش خورده بود به لبهای خواهرت چوبی که زد عدو به لبِ اطهرت حسین جانِ سر بریده حلالش نمیکنم آنکه شراب ریخت کنارِ سرت حسین
ی شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق! اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست غمی‌ست در دل جامانده‌های کرب‌وبلا که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست همیشه آن‌که نرفته‌ست بی‌قرارتر است همیشه آن‌که نرفته‌ست، کم‌سعادت نیست و آن کسی که در این راه اهل دل باشد مدام اهل گله کردن و شکایت نیست خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
فرشِ سیاهِ جاده، نقشِ ردِّپا داشت آئینه‌ی روحی ترک خورده جلا داشت این خاک، خاک پاک، عطری آشنا داشت انگار بویِ تربتِ مُهر مرا داشت راه نجف تا کربلا آغاز می‌شد بال کبوترها یکایک باز می شد چشمان دنیا محو این پرواز می شد این کوچ، یک مقصد به نام "کربلا" داشت حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن شب..، جاده..، خیلی عابر سر به هوا داشت این عشق، مجنون را به لیلا می‌رساند شاه و گدا را پای سفره می‌نشاند آهن‌دلی را تا حریمش می‌کشاند انگار که شش‌گوشه‌اش آهن‌رُبا داشت موکب به موکب ناله‌ی جانکاه خوب است با سینه‌زن‌هایش شَوی همراه..، خوب است آن‌قَدر طعم روضه، بین راه خوب است زائر همیشه قَدر آهی، اشتها داشت هر موکبی که پابرهنه می‌رسیدم بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم طعم خوش چای عراقی را چشیدم آن استکان‌هایی که طعم باده را داشت ما آیه‌های روشن فتح المبینیم فرزند خاکی امیرالمؤمنینم ما سینه‌زن‌های یل ام البنینیم آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت بی دغدغه..، بی دردسر..، ساده..، همیشه با گریه کارم راه افتاده همیشه زهرا هر آنچه خواستم، داده همیشه مادر هوای کودکش را هر کجا داشت موکب به موکب با برادر‌های دینی با همسفرهای شریف اربعینی تا صبح، گرمِ گفتگو و شب نشینی الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد نام و نشان‌ها نیز کارایی ندارد در عشق‌بازی مُدَّعی جایی ندارد در راه می‌مانَد کسی که ادعا داشت شب‌گریه‌ها بغض‌ِ گلو را حفظ می‌کرد با یار، حالِ گفتگو را حفظ می‌کرد این آبله‌ها آبرو را حفظ می‌کرد هر سربلندی در کفِ پا، زخم‌ها داشت یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم در نیمه‌شب..، با زخمِ پا..، دشوار رفتم با رختِ پاره در دل انظار رفتم امّا مگر این راه، چشمی بی حیا داشت!؟ این‌ روزها از درد می‌بارم دوباره از هجر تو گریه شده کارم دوباره قصد گریز روضه را دارم دوباره می‌گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت ** با قامتی خم، خانمی از حال می‌رفت تا سمت جسمی درهم و پامال می‌رفت آن روضه‌خوانی که تهِ گودال می‌رفت روی سر خود چادر خیرالنسا داشت اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند انگشت بی انگشترش را جمع کردند شکرخدا که روستاشان بوریا داشت
ی امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه... گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد نذر زیارت داشتم از جانب «سردار» اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست هر گوشه‌ای یک دلشکسته حاجتی دارد
؛ گل و آیینه و اسپند این‌جاست غمِ اشک و دمِ لبخند این‌جاست همان جایی که فرقی نیست بینِ تهی دستان و ثروتمند این‌جاست ز یک سو گنبد خورشید خاتم ز یک سو مرقد ماه مجسم همان جایی که مخلوقات عالم به سویش باز می‌گردند، این‌جاست شده دست خدا پشت و پناهش که راه جنت الاعلاست راهش همان جایی که هر دو پادشاهش به یک اقلیم می‌گنجند، این‌جاست حرم نه، بلکه باب عشق و حاجات حرم نه، بلکه آفاق عنایات بهشتی را که یک عمر ست آیات به خلق الله می‌گویند، این‌جاست حرم نه، بلکه اقیانوسِ رحمت حرم نه، بلکه دریایِ محبت حرم نه، بلکه بحر نور و نعمت سرای هر سعادتمند این‌جاست حریمی که سر از هفت آسمان است حریمی که پناه این و آن است حریمی که شفیع شیعیان است به زهرا می‌خورم سوگند این‌جاست همان‌جا که عموی با وفا را همان‌جا که امید مرتضی را همان‌جا که عمود خیمه‌ها را عمودی بر زمین افکند، این‌جاست همان‌جا که یکی تیر سپر داشت همان‌جا که یکی شوق پسر داشت همان‌جا که یکی تا نیزه برداشت پدر ماند و غم فرزند، اینجاست
🔺 خوشا به غیرت آنی که برنمی‌تابد علی نشسته و غیری بجای او باشد محبّ فاطمه در شأن خود نمی‌داند کسی به غیر علی پیشوای او باشد... کجاست گام مدامی که وقت لغزیدن به هر بهانه و توجیه، راه کج نکند در این مسیر اگر نخبگان خطا رفتند بصیر باشد و با اصل راه، لج نکند... به قیل و قال مداوم بجای قالَ علی هرآنچه گوش و دهان را مرید خواهد کرد رسانه زودتر از زهر، زودتر از تیغ امام‌های زمان را شهید خواهد کرد... 🔹 شعرخوانی خانم سیده اعظم حسینی در شب شعر عاشورای شیراز شهریور ۱۴۰۲ .
میخورد خون جگر با یاد داغ کوچه ها بر غم دیرین او زهر هلاهل شد دوا سالها لعن پدر را روی منبرها شنید کس تسلایش نداد از ناله های بیصدا درمیان خانه ی خود شد غریب و بی پناه دل بسوزد قاتلی در خانه دارد آشنا شرم دارم که بگویم در جواب هر سلام می شنید از هر غریب و آشنایی ناسزا بوی عطر یاس زهرا میدهد هرشب حسن خون بگرید بر مزار بی نشانش در خفا چادر خاکی زده زخمی گران بر غیرتش آن زمانی که برای مادر خود شد عصا پیرشد از هر سوالی که علی از کوچه کرد شرم چشمان نجیبش شد جواب مرتضی راز زهرا را درون سینه با خود می برد با همان تابوت خون آلود و تیر کینه ها تیرها تابوت و تن را در دل هم دوختند کاش میشد سهم جسمت قطعه ای از بوریا میزنیم بر تربت بی صحن تو روزی ضریح طرحِ شش گوشی شبیه گنبد کرب و بلا سجاد احمدیان امام حسن (ع) روضه
اگر چه پیر اگرچه خمیده ام بابا دوباره بر سر خاکت رسیده ام بابا رسیده ام که بگویم چه آمده به سرم رسیده ام که بگویم چه دیده ام بابا ببین که پیرتر از روز قبل آمده ام نفس نفس ز فراغت چکیده ام بابا بخوان ز چشم کبودم که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ام بابا از آن زمان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ام بابا ببین که زخم جسارت نشسته بر رویم ببین که طعم حرارت چشیده ام بابا دلم هوای تو و یاد محسنم کرده مرا ببر به کنارت بریده ام بابا شاعر : حسن لطفی پیامبر اکرم (ص) روضه