#دوبیتی
به خانه شمر، ده ها خنجر آورد
غنیمت، مرد کوفی معجر آورد
تن تو زیر سم اسبها رفت
سرت از دیر راهب سر در آورد.
#ایوب_پرنداور
در کـرب و بلا ناجیِ امثـــالِ زُهیـــر است
در راه، هـدایتـگــر نـصـــرانیِ دِیْـر اســت
یک روز وهب روز دگر راهب، عجب نیست
آقـای جـوانان جنـان دسـت به خیــر است.
#محمد_علی_انصاری
آن کار که در مرامِ شان واجب بود
آزار به اولاد ابوطالب بود
جایی اگر اهل بیت راحت بودند
انگار فقط صومعه ی راهب بود.
#سید_علی_احمدی
علی بن ابی طالب دلش سوخت
امامِ از نظر غایب دلش سوخت
مسلمانان کجا سرگرم بودید؟
که از این داغ یک راهب دلش سوخت.
#حسن_اسحاقی
#دیر_راهب
دید راهب به ره شام، پریشانی چند
دستِ بسته ز قفا، سر به گریبانی چند
خون به دل، جمله ز جور فلک کجرفتار
موکنان، مویهکنان، موی پریشانی چند
دید عیسی نفسی بسته به زنجیر جفا
همرهش، غمزده و خسته و نالانی چند
از پس قافله، اطفال پریشانی دید
پا برهنه به سر خار مغیلانی چند
شامگه بود ولی صبح امیدش بدمید
شد عیان تا به سنان، مهر درخشانی چند
سر شاه شهدا را به سنان دید که بود
جاری از لعل لبش، آیهی قرآنی چند
داد زر، زرطلبان را و سر شاه گرفت
سوی دِیر آمد و با ناله و افغانی چند
شست با مُشک و گلاب، آن رخ و لعل چو عقیق
ریخت از دیده به دامان، دُر غلتانی چند
همچو آن عاشق دلداده که بیند معشوق
گفت کای گِرد رُخت، صفزده حیرانی چند!
کیستی؟ وز چه جدا گشته ز پیکر، سر تو؟
که شدی دستخوش فرقهی نادانی چند
پاسخش داد: منم سبط رسول مدنی
گشتهام کشته ز بیداد هوسرانی چند
ناگهان هودجی آمد ز سما، سوی زمین
فاطمه آمد و با حوری و غِلمانی چند
لعل نوشین بگشود و به سر کشتهی عشق
ریخت از دُرج گهر، لعل بدخشانی چند
گفت کِای سرو چمانِ چمن باغ رسول!
داشتی همره خود، سرو خرامانی چند
آخر از غارت گلچین، چه رسیدت؟ ای گل!
گِریَم از هجر تو یا غنچهی خندانی چند؟
کِسوت فقر به عشق تو به بر کرد «صفا»
دست حاجت نبَرد بر در عریانی چند.
#صفا_تویسرکانی
#دیر_راهب
(حضرت رقیه س)
رقیه نوگل بستان ایمان
سه ساله دختر شاه شهیدان
تویی تو باب حاجات
چنان عمه ی سادات
رقیه یا رقیه۲
به هر درد و غمی تو یار شیعه
کنی باز هر گره از کار شیعه
امید عالمینی
حسین را نور عینی
رقیه یا رقیه۲
گرفتار رخ ماه تو هستم
بگیر از مرحمت جانا تو دستم
مرا دادی پناهم
رقیه کن نگاهم
رقیه یا رقیه۲
خرابه گشته چون باغ بهارت
امید جانت آمد در کنارت
ز بابا خبر آمد
گلت از سفر آمد
رقیه یا رقیه۲
گرفتی در بغل رأس پر از خون
بگفتی این سخن با رأس گلگون
گل در خون تپیده
پدر قدم خمیده
رقیه یا رقیه۲
کجا بودی ز ناقه من فتادم
به یاد جده ی خود اوفتادم
به زخم من نمک زد
چنان زجرم کتک زد
رقیه یا رقیه۲
پدر از عمه ام شرمنده هستم
حمایت کرده از من زنده هستم
ز بس او خورده سیلی
رخ او گشته نیلی
رقیه یا رقیه۲
دگر از زنده بودن خسته ام من
چو مرغ بال و پر بشکسته ام من
غم تو کرده پیرم
دعا کن من بمیرم
رقیه یا رقیه۲
به ناگه بلبلش از ناله افتاد
کنارش غنچه ی سه ساله افتاد
بشد خاموش بلبل
کنار شاخه ی گل
رقیه یا رقیه۲
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
(حضرت رقیه س)
آرام جان رقیه،روح و روان رقیه
تنها نه جان شیعه،جان جهان رقیه
رقیه جان رقیه۴
ای اسوه ی شهامت،نور دل امامت
هستی تو همچو زهرا،سر تا به پا کرامت
رقیه جان رقیه۴
ای لطف بی نهایت،امشب نما عنایت
کن یک نظر ز رحمت،رقیه بر گدایت
رقیه جان رقیه۴
سر تا به پا گناهم،تو داده ای پناهم
گرچه بدم ولیکن،محتاج یک نگاهم
رقیه جان رقیه۴
من گرچه بی بهایم،بر درگهت گدایم
شکر خدا رقیه،از تو بود ولایم
رقیه جان رقیه۴
گر بی بها و پستم،بر درگهت نشستم
ای منشاء سخاوت،امشب بگیر تو دستم
رقیه جان رقیه۴
در رنج و ابتلایم،امشب ببین نوایم
رقیه جان به یاد،دمشق و کربلایم
رقیه جان رقیه۴
در محفل عزایت،امشب در التهابم
حق علی اصغر،بی بی بده جوابم
رقیه جان رقیه۴
از کودکی در عالم،رنج و ستم کشیدی
در کربلا و کوفه،جز درد و غم ندیدی
رقیه جان رقیه۴
امشب فتاده ام من،یاد تو و خرابه
گریه ی عمه زینب،آن غربت شبانه
رقیه جان رقیه۴
تا در طبق بدیدی،شهید کربلا را
گرفتی تو در آغوش،سر ز تن جدا را
رقیه جان رقیه۴
با آن سر بریده،گفتی به اشک و ناله
شادم شدی تو بابا،مهمان این سه ساله
رقیه جان رقیه۴
دلم گرفته امشب،جانم رسیده بر لب
اما کشم خجالت،بابا ز عمه زینب
رقیه جان رقیه۴
جای کمک پدرجان،خوردم کتک پدرجان
دشمن به روی من زد،مهر فدک پدرجان
رقیه جان رقیه۴
ببین چو مادرت شد،روی رقیه نیلی
گشته رخم نوازش،با ضربه های سیلی
رقیه جان رقیه۴
وقتی مرا به سیلی،می زد عدو ز کینه
بابا فتاده بودم،یاد تو و مدینه
رقیه جان رقیه۴
ای مونس و حبیبم،شد ظلم و کین نصیبم
ببر مرا به همره،ای پدر غریبم
رقیه جان رقیه۴
ناگه همه بدیدند،بلبل ز ناله افتاد
کنار رأس بابا،طفل سه ساله افتاد
رقیه جان رقیه۴
آن بانوی حزینه،زینب زند به سینه
گرید کنار سجاد،بر نوگل مدینه
رقیه جان رقیه۴
غساله آمد از ره،از بهر غسل شبانه
دید آن بدن کبود است،از کعب و تازیانه
رقیه جان رقیه۴
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_رقیه_س
#حضرت_زینب(سلاماللهعلیها)
#کلیات_مصائب
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصمدون به لبشط
بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره حائل زینب
به گِرد ناقۀ او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سِنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب.
#جودی_خراسانی