eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی این‌جا حرم خداست، سبحان‌الله در تربت او شفاست، سبحان‌الله تغییر مسیر حُرّ به حق، از باطل خاصیّت کربلاست، سبحان‌الله ▪️ خواهی که به اوجِ ناز سِیْرت بدهند جا در دل آشنا و غیرت بدهند حُرّ باش و ره توبه بگیر و برگرد تا نامۀ عاقبت به خیرت بدهند ▪️ دیدم که خطاکار و تهی‌دستم من با دست تهی بار سفر بستم من اول به خطای خویش کردم اقرار آخر به سپاه عشق پیوستم من.
مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست گرچه گل نیست ولی صحنه‌ی گلزاری هست ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل که در این دشت مرا قافله‌سالاری هست من و این باغ خزان‌دیده خدا را چه کنم همره لاله‌رخان - لاله‌ی تبداری هست ساربان، تند مران قافله‌ی گل‌ها را که در این حلقه‌ی گل، نرگس بیماری هست نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست تشنه‌کامان بلا را، چه غم از سوز عطش ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست هستی‌ام رفته ز کف، بعد تو یا ثارالله هیچم ار نیست تمنای توام باری هست تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد یادگار از تو پرستوی پرستاری هست با وجودی که بود بار جدایی سنگین لله الحمد مرا روح سبک‌باری هست گرچه از ساحت قدس تو جدایم کردند هست پیوند وفا با تو مرا آری هست باغبان چمن معرفت! آسوده بخواب که مرا شب همه شب دیده‌ی بیداری هست در نماز شب خود غرق مناجات توام یار اگر نیست ولی زمزمه‌ی یاری هست مبرید از چمن حُسن (شفق) را بیرون که در آن جا که بود جلوه‌ی گل خاری هست.
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید درای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبهٔ دل با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری‌ست که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانهٔ پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید... اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور در این صحرا، صدای اصغر آید مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید ولی ای عمه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید، در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید».
مدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم مدینه در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم نیارد ارمغان با خود کسی تنها من آوردم مدینه یک گلستان گل اگر در کربلا بردم ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سیاهم شد سپید از غصه می دانی که مظلومی ات خود را گواهی روشن آوردم اسیرم کرد اگر دشمن به جان دوست خرسندم که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم مدینه این اسارت ها نشد سَدِّ رهم بنگر چه ها با خطبه های خود به روز روشن آوردم مدینه گر اثر از زخم زنجیر ستم خواهی امام عاشقان را طوق گل بر گردن آوردم مدینه از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن که من از کوفه پیغام سر دور از تن آوردم مدینه یوسف آل علی را بردم و با خود اگر او را نیاوردم از او پیراهن آوردم.
ياری ز که جويد؟ دلِ من، يار ندارد يک مَحرم و يک رازنگهدار ندارد! با ديدن سوزِ دلِ من در چمن و باغ با داغ دل لاله، کسی کار ندارد بايد سر و کارش طرف چاه بيفتد يوسف که در اين شهر، خريدار ندارد از گريه‌ی پنهان علی در دل شب‌ها پيداست که دل دارد و، دلدار ندارد در گلشن آتش‌زده‌ی عصمت و ايثار پرپر شدن غنچه که انکار ندارد با فضه بگوييد بيايد، که در اين باغ نيلوفر بيمار، پرستار ندارد بر حاشيه‌ی برگ شقايق بنويسيد: گل، تاب فشار در و ديوار ندارد
در دفتر عشق کز سخن سرشار است هر چند، قصیده و غزل بسیار است از امّ بنین چهارگل پرپر شد این ناب‌ترین رباعی ایثار است.
ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی خورشید که سرچشمه ی زیبایی و نور است از میکده ی چشم تو آموخته مستی تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی از چار طرف محو تماشای تو هستند هفتاد و دو آیینه ی توحیدپرستی وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک تا خون شدن حنجره از پا ننشستی ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند در دیده ی خود خار غمی را که شکستی یک گوشه ی چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی.
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت یاد شب قدر و چشمۀ فیض به‌خیر تا چشم به هم زدیم این ماه گذشت. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
جلوه ی جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گر حصار کعبه را جبریل دربانی کند صد چو موسی و مسیحا پاسبان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع می توان گفت از گلاب گریه ی اهل نظر بی نهایت چشمه ی اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع این که ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه پاس حفظ این امانت را به جان دارد بقیع فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین این همه همسایه ی عرش آستان دارد بقیع در پناه مجتبی در ظلِّ زین العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته اند آن جا که عمر جاودان دارد بقیع قرن ها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهرای جوان دارد بقیع کس نمی داند چرا یا قرة عین الرسول منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع آخر این جا قصه گوی رنج بی پایان توست غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع خفته بین منبر و محرابی اما باز هم از تو ای انسیه ی حورا نشان دارد بقیع راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می شود با خلوت روحانی اش ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته اند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع کاش باشد قبضه ی خاکم در آن وادی «شفق » چون ز فیض فاطمه خطِّ امان دارد بقیع.
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله ذکر جانبخش لب ماست اباعبدالله غم تو محرم دل ها شد و در سینه ی ما خیمه ی عشق تو بر پاست اباعبدالله تو قتیل العبراتی تو اسیر الکربات عالم از شور تو غوغاست اباعبدالله دارد اکسیر شفا تربت پاکت یعنی دم جان بخش مسیحاست اباعبدالله نسبت اوج مقامات شما با دگران مَثَل قطره و دریاست اباعبدالله ای که خود محور آزادگی و ایثاری حَرَمَت قبله ی دل هاست اباعبدالله عاشق دل شده بعد از سفر کرب و بلا خودش این جا دلش آنجاست اباعبدالله به خدا زیر گلوی گل شش ماهه ی تو طرحی از عالم بالاست اباعبدالله تا علمدار تو از پیچ و خم خیمه گذشت کمر عشق نشد راست اباعبدالله دست ساقی که قلم شد همه باور کردند آب مهریه ی زهراست اباعبدالله در لغت نامه ی خون معنی اربا اربا سرگذشت گل لیلاست اباعبدالله شرح پرپر شدن زیر سم اسب چرا در سفرنامه ی گل هاست اباعبدالله؟
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت خواندند اهل معرفت او را «نگین ری» با آن كه نام و شهرت«عبدالعظیم» داشت از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود هر كس كه پاس بندگی آن حریم داشت این یاس گلشن«حسن»، این عاشق «حسین» با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت گل‌واژه ی حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت از محضر سه حجّت معصوم فیض برد یعنی كه ره به چشمه ی فوز عظیم داشت مثل كبوتران حرم‌خانه ی «رضا» روحی در آستان ولایت مقیم داشت شاگرد پاک‌باخته ی مكتب «جواد» دستی پر از كرامت و طبعی كریم داشت از پرتو هدایت«هادی» اهل بیت راهی به آستان خدای رحیم داشت ایمان خویش را به امامش ارائه كرد با آن‌كه جان روشن و قلب سلیم داشت... طور تجلّی سه امام هُمام را او درک كرده بود و مقام كلیم داشت شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور كرد مرغ سحر كه زمزمه ی «یا كریم» داشت.
در دفتر عشق کز سخن سرشار است هر چند، قصیده و غزل بسیار است از امّ بنین چهارگل پرپر شد این ناب‌ترین رباعی ایثار است. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi