مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر«فروغی»
از دام گه خاک بر افلاک پریدند.
#فروغی بسطامی
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام
در این شهر ستم پرور
شدم از تیغ کین پرپر
نه یاری نه هواداری
نه همرزمی نه هم سنگر
غریبم من غریبم من
غریبم من غریبم من
میان کوفه ی ویران شدم ویلان و سرگردان
ندارم منزل و ماوی غریبم در غریبستان
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
ز بیداد و جفا فریاد وفای کوفیان گل داد
بخوردم ضربت سختی لبم از تیغ کین افتاد
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
به اوج حسن و زیبائی شدم چون گل تماشائی
فغان از درد بی یاری فغان از درد تنهائی
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
جراحت دارم عطشانم به اهل کوفه مهمانم
بوقت خوردن آبی به کاسه ریخت دندانم
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
صبا رو بر حسینم گو که ای یار پیمبر خو
میا بر کوفهء ویران برای خود سلامت جو
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
به بام خصم بیدادم به زیر تیغ جلّادم
به سوی کعبه رو کردم حسین در خاطر و یادم
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من
سفیر شاه خوبانم به زیر تیغ عریانم
ثنا خوانم خدایم را فدای دین و قرآنم
غریبم من غریبم من غریبم من غریبم من.
#مسلمیه
#هدایت_تبریزی
نوحه حضرت مسلم(ع)
سبک همه جاکربلاست
خسروعالمین سیدی یاحسین
سوی کوفه میا جان زهراحسین
یاحسین یاحسین۴بار
توامیرمنی من سفیرتوام
نی اسیرعدو من اسیرتوام
یاحسین
خون شدازغم دلم غصه شدحاصلم
میهمانم منو میزبان قاتلم
یاحسین
کشتن میهمان رسم این کوفیان
سرجدامیشوی همره کاروان
یاحسین
گرشدم سرجدا جان نثارتوام
من بفکر تو و شیرخوارتوام
یاحسین
پیش مرگ تواند هردوطفلان من
بعدمن شوپدر بریتیمان من
یاحسین
گرلب من شکافت سربقربان تو
خیزران میخورد لب ودندان تو
یاحسین
گرچه درکوچه ها بیسرافتدتنم
فکر زیر سم و پیکر تو منم
یاحسین
من بتاب وتبم جان شده برلبم
من بفکر تو و غصه ی زینبم
یاحسین
#عبدالحسین محبی
#حضرت مسلم(ع)
مژده ای دل که عید قربان است
نفس خود ذبح کن که قرب آن است
کن نظر برجهان به دیده ی جان
این جهان جلوه گاه جانان است
بر خدا خواهی ار خلیل شوی
بگذر از هر چه که در امکان است
هر چه داری بدان ز حضرت دوست
این مرام همام خوبان است
گریه ی ابر را ببین بلبل!
خنده ی گل ز اشک باران است
بیت دل را نما ز بت خالی
قلب پاکیزه بیت رحمان است
اُمّتِ قانت است ابراهیم
وصف و مدحش بیان قرآن است
گشت حاضر سر پسر بِبُرد
امر، امر خدای سبحان است
دل بریدن ز میوه ی دل خود
سخت هست و به عاشق آسان است
قوچی آمد ز جنت الاعلی
ذبح شد عین نصّ فرقان است
تا بیاید ز نسل اسماعیل
آن که نامش در آیه مرجان است
او حسین است و زاده ی زهرا
نور چشمان شاه مردان است
او خلیل دیار کرب و بلاست
اکبرش اسمعیل دوران است
لاله سرخ دشت قلب «بشیر»
داغدار شه شهیدان است.
#عید_قربان
#سیدبشیرحسینی_میانجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عرفه
قسمت ما که نشد کرب و بلایت عرفه
اربعین کاش به دیدار تو نائل بشویم...
#علی_مصطفی_محمدی
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
فلسفه قربان، سر بریدن نیست. دل بریدن است.
دل بریدن از هر چیزی که به آن تعلق داری.
دل بریدن از هر چه تو را از او میگیرد،
در قربان, عيد جان باختن و قرباني كردن جان خويش در پاي خداست
عيد قربان، عيد سرسپردگي و بندگي به درگاه احديت است...
عيد قربان, سر بريدن «نفس» است ؛ و پا بريدن از «شيطان»...
https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
مدح حضرت امیرالمومنین علیه السلام
ای شهریار مملکت اولیا علی
وی شهسوار معرکۀ اوصیا علی
ای مصدر جلال خداوند ذوالجلال
وی مظهر جمال جمیل خدا علی
ای منبع کرامت و دریای علم و حلم
وی معدن سخاوت و بحر عطا علی
ای درّ درج عزّ و شرف و شاه«لَو کَشَف»
وی ماه برج مهر وفا و سخا علی
ای گلشن حقیقته بیر طرفه باغبان
وی محفل هدایته نور هدا علی
نایب مناب محکمه شرع مصطفی
قائم مقام مصطبه اصطفی علی
ای خانه زاد خانه حق وی شه بحق
ای خاصّ مَحرم حرم کبریا علی
ای پادشاه ملک قضا وی شه قدر
وی دادخواه روز جزا مرتضا علی
حبل المتین، امام مبین، پیشوای دین
مسند نشین بارگه اتقیا علی
وی سالکان عالم لاهوته مقتدا
وی سالکان کوی حقه رهنما علی
ای گوهر ولایته بیر پر بها صدف
وی اختر امامته «نُورٌ بِها» علی
امرونده دور زمین و زمان، امر«کُن فَکان»
حکمونده دور سنون همۀ ماسوا علی
سنله اوجالدی بیرق دین محمّدی
ای صاحب شریعۀ صاحب لوا علی
اسلامون ایتدی کج قلجون راست قدّینی
اولسون او ضرب شصتیوه جانیم فدا علی
ای ناخدای کشتی دریای لامکان
ای ابتدای خلقتی بی انتها علی
«بَدرُ الدُجی» ولیّ خدا شاه لافتی
«کَهفُ الوَری» شهنشه مشکل گشا علی
سنسن ممیّز مشعل والشمس و الضحی
سنسن امیر مسند عزّ و علا علی
سنسن کلید قفل در گنج و معرفت
سنسن امید و ملجأ شاه و گدا علی
شأنونده گلدی آیۀ بَلِّغ پیمبره
وصفونده نازل اولدی سنون إنّما علی
سنسن حبیب حضرت معبوده جانشین
سنسن طبیب درد دل بینوا علی
بی شک و شبهه خلقت ارواح انس و جانّ
اولموش سنون وجودیوه وابسته یا علی
اولدون محبّت اهلینه مصداق «کُنتُ کَنزٌ»
ایتدون حقیقت اهلینه کشف غطا علی
«صرّاف»نقد عمرون ائدوب صرف معصیت
از بس گوروب متاعنی چوخ کم بها علی
روی سیاهیله زر ناقص عیار تک
امّیدوار دور سنه یا مرتضی علی.
#حیدریه_مدح
#صراف_تبریزی
#عید_غدیر
#صغیر_اصفهانی
امروز روز نصب وصیّ پيمبر است
اندر خم غدير يكی طرفه محضر است
از چشم دل ببين كه نبی فوق منبر است
روحش قرين وجد ز پيغام داور است
پيغام آشنا سخن روح پرور است
ارواح انبياء همه را با نياز بين
جن و ملک گرفته نشيب و فراز بين
خلقی ز هند و روم و عراق و حجاز بين
چشم همه به احمد محمود باز بين
ياللعجب حكايت صحرای محشر است
به به چه محضريست كه آنرا نظير نيست
عنوان صدر و ذيل و غنیّ و فقير نيست
ناطق به جز رسول نذير بشير نيست
گويد كه جز علی به خلايق امير نيست
وين نيست قول من كه ز خلاق اكبر است
انوار لمعه لمعه بر آيد در آن مكان
از منبر جحاز شتر تا به آسمان
پُر گشته از شكوه بنی هاشمی جهان
جبريل راست آيهء اَكْمَلْتُ ارمغان
يعنی كمال دين به تولای حيدر است
افكنده اين قضيه بر اجسام ارتعاش
بر دوست جان فزاشده از خصم دلخراش
«حافظ» ز دور ناظر و گويد ز صدق فاش
"گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش"
آنرا كه دوستیّ علی نيست كافر است
نور ولايت اسدالَّه ظهور يافت
زين نور دهر بهجت و گيتی سرور يافت
ارض و سما تجملِ الله نور يافت
شاهد ز غيب آمد و جانان حضور يافت
صاحبدلان، زمان ملاقات دلبر است
يك دور بود بادهء عرفان كبريا
در عهدهء سقايت افراد انبيا
آن دور منتهی شد و امروز مصطفی
تفويض كرد امر سقايت به مرتضی
زين بعد جام در كف ساقیّ كوثر است
روزی چنین نکو که ز یُمن قدوم وی
آمد زمان وصل و شد ایام هجر طی
با بانگ چنگ و نالهء تار و نوای نِی
ساقی، به عشق بوالحسنم بخش جامِ می
کاین مِی مرا حلالتر از شیرِ مادر است
رندان دهند از ره انصاف پروری
ترجيح بندگیّ علی را بهسروری
آری كند بهچرخ گر از رتبه همسری
يک ذرهاش بهخاک زمين نيست برتری
هر سر كه آن نه خاک كف پای قنبر است
رسم است در ميان دليران پهلوان
كآرند وصف خود گه پيكار بر زبان
شير خدای هم به مصاف دلاوران
میكرد وصف خويش بهگاهِ رجز بيان
آن وصف چيست نعرهء الله اكبر است
حكم قضا رود همه بر حكمت علی
هستی ز كل و جزء بود حشمت علی
بودِ «صغير» نيست جز از رحمت علی
وين نطق جانفزاش بود نعمت علی
کِی نعمتی چنین همه کس را میسّر است؟