eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
برخیز که ماه انجمن پیدا شد سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد در ماه خدا تجلی حُسن ازل در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن‌ای‌نمایانگرحسن‌سرمد حسن‌ای‌‌جگرگوشه‌ی‌پاک‌احمد نخستین ‌گل‌باغ‌زهرا ‌وحیدر کریم‌کریمان‌آل‌محمد (ص).
رهبر انقلاب: تلاشها و سرمايه‌گذاري‌هايي توسط مخالفان انقلاب براي منحرف‌ساختن شعر و سوق دادن آن به مسائلي همچون «سطحي‌نگري در انديشه، لاابالي‌گري در عمل، وادادگي در سياست و بي‌تفاوتي در مواجهه با دشمن» صورت گرفته است/ در مقابل اين تلاشها، بايد «حكمت، جديت و كوشش و انضباط در عمل، ژرف‌نگري در انديشه، استحكام هويت و مجاهدت در مقابل دشمن» در اشعار برجسته شود.
ای نور قدیم کردگاری ای تازه تر از گل بهاری گل باهمه حُسن پیش رویت خاری بود از جمال، عاری زان دیدهء مست نرگس آموخت خود شیوۀ مستی و خماری در شام فراق عاشقانرا گیسوی تو رمز بی قراری ماه رمضان ز روی ماهت شد چشمهء مهر کردگاری نور تو صفای طور سیناست کوی تو حریم دلسپاری بر سینۀ خاک مدفن تست رخشنده مدال افتخاری ای نور زمین و آسمانها ای آینۀ جمال باری بر لوح زمان به خط زرین گفتار تو مانده یادگاری از نور تو ای چراغ دانش تاریکی جهل شد فراری عیدست شها گدای خود را از بارگهت مران به خواری خاموش"حسان"که خود شه دین داند ره و رسم بنده داری.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش آن مهی که دمیده ست درمه برکات زپای تابه سرش هست مظهرحسنات فلک به مقدم اودسته دسته گل ریزد ملک به روی مهش هدیه میکندصلوات.
مدح و میلادیه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام یوم میلادجگرگوشه ی طاهاحسن است مظهربندگی ایزد یکتاحسن است اولین نوگل خندان گلستان علی دومین خسروپاینده وداناحسن است وارث سلطنت شیرخداوند ازل چارم پنج تن عترت طاهاحسن است به مشام دل وجان آیداز اوعطربهشت به گلستان وفاسرو دل آرا حسن است به جهان آمده در نیمه ی ماه رمضان زینت خوان خداوندتوانا حسن است می برد طاقت دل طلعت همچون قمرش درشمایل چو نبی منظروزیباحسن است حُسن یوسف که بودوردزبان من و تو به مثل چهره ی اوقطره ودریاحسن است شدمنور ز جمالش دل اهل ملکوت فخروزیور به همه عرش معلّاحسن است شهسواری که بودسیّدوسالاربهشت صاحب مرتبه وهمت والا حسن است به شجاعت چوعلی حکمت وحلمش چونبی زینت دامن پرعفت زهرا حسن است ناطق خوش سخن خوش دل زیبنده کلام ناشرمکتب حق آیت گویاحسن است معدن مهرو وفاصاحب اوصاف جمیل عارف خوش سیرعالم معناحسن است صبراو بُرده ز دل صبروقراردگران بهرآینده ی دین واقف وبیناحسن است صلح اومصلحتی بودپی وحدت دین آنکه بادشمن دین کرده مداراحسن است.
میلادیه حضرت امام حسن مجتبی(ع) در نیمه ماه رمضان گلشن زهرا از تابش رخسار حسن گشت دلارا آن خانه که از شمس و قمر بود منور هر چند صفا داشت فزون گشت مصفا زهرا و علی را پسری داد خداوند کز مقدم او مفتخر آمد همه دنیا آراسته امروز سراییست که در آن اسرار خدائیست ز هر سوی هویدا حُسن حسن از مهر جهانتاب سبق برد با خلق حسن ختم بود معنی زیبا صبری که مقدم بنماز است بقران در راه خداوند از او آمده پیدا ای جان بفدای تو که باخلق خدایی دادی بهمه خلق جهان درس مدارا پروردۀ زهرا دو گل از باغ ولایت با حلم خداوندی و با همت والا آری حسنین آن دو جوانان بهشتند در هر دو سرا مایۀ امید دل ما ای گلشن اسلام ز خون دل تو سبز فرداست کزین خون بدمد لالۀ حمرا از خون دو فرزند پیمبر شده گلرنگ گلزار حقیقت بر هر دیدۀ بینا چونانکه ز خون تن سالار شهیدان بیماری دین راست دگر باره مدارا تو کشته صبری و شهیدان جهان راست در دامن صبر تو همه دست تولا اسلام سرافراز شد از هردو برادر سالار شهید او و تو سردار شکیبا یک روز جهاد است بشمشیر دگر روز از صبر بقا دین خدا راست همانا یاران تو بودند فرو مایه و غدّار زینروی شوی دستخوش کینۀ اعدا گرعهد شکن خصم تو گردید عجب نیست پرهیز ندارد ز خطا دشمن رسوا جانها بفدای تو و صبری که نمودی تا سبز بماند بجهان گلشن زهرا.
حق، باز گلستان را آراست به زیبایی بر هر لب جو سروی، برخاست به رعنایی چشم از همه سونرگش،بگشود به شهلایی سنبل به دلاویزی، زنبق به دلارایی آن، عقل کند غارت وین، هوش کند تاراج از شادی و از ماتم، تا چند سخن گویم؟ توصیف دمن آرم، تعریف چمن گویم باصوت حسن آن بِه کُاوصاف حسن گویم ز آن شاه زمان خوانم، ز آن ماه زَمن گویم وز بندگی آن شه، گیرم ز سلاطین تاج شاهی که بود رویش در چرخ امامت، ماه نامش حسن و حُسنش آیینه ذاتُ الله فرمانده هفت اختر، بر پا کنِ نُه خرگاه آن سید عالیقدر، آن سرور عالی جاه آن شاه ملک اورنگ، آن میر ملک افواج دریای حقیقت را، هم کشتی و هم ساحل هم کامل وهم بِخرد،هم بِخرد و هم کامل جز سالک او هالک، جز مسلک او باطل صد موسی بن عمران بر درگه او سایل صد عیسی بن مریم بر زندگیش محتاج کاف کرمش مقرون آن دم که به نون افتاد (کُن)گشت و،ز تاثیرش نقش(فَیَکون) افتاد گردون پی تعظیمش تا حشر، نگون افتاد همچون دو گهر، کونین از موج برون افتاد در روز ازل چون شد بحر کرمش مواج بگرفته ز حلم او شرع نبوی رونق هر سو ز وی بیرون هر قدس بدو ملحق گر خلقت او خواهی از نور خدا مشتق ور رتبۀ او جوئی هم از حق و هم باحق نی در صفت افراد نی در روش ازواج بی مرحمتش در باغ از خاک نروید گل بی جلوۀ او بر گل شیدا نشود بلبل آوا نکشد قمری غوغا نکند طغرل شهلا نشود نرگس بویا نشود سنبل دلکش نشود گلبن قامت نفرازد کاج ذاتیکه بجز از حق از کنه وی آگه نیست زیرا که بجز الله کس عارف بالله نیست کفر است اگر گویند از عیب منزه نیست بی دوستیش هرگزکس رابجنان ره نیست در دیر اگر ترسا در کعبه اگر حجاج آوخ که دل زارش از درد و غم آزردند از زیر قدومش گه سجاده ز کین بردند گه نوک عصا او را بر پای بیفشردند از نسبت نالایق جانش ز چه افسردند شاهی که بسر بودش تاج نسب از معراج پرورده زهرائی چون جد و پدر معصوم بودند پی قتلش آن قوم ز حق محروم تا عاقبتش کردند از زهر جفا مسموم گردید«»از جان مداح برآن مظلوم میگوید از اومدحت می بوید از او منهاج.
مناجات شبهای قدر خیز، اى بنده‌ی محروم و گنهکار بیا یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا بس شب و روزکه درزیر لَحَد خواهى خفت دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا شب فیض است ودرتوبه ورحمت باز است خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا پرده شب که بود آیت ستّارى من دور از دیده مردم، به شب تار بیا این تویى، بنده آلوده و شرمنده من این منم، خالق بخشنده ستّار بیا مگشا دست نیازت به عطاى دگران دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا فرصت ازدست مده،مى گذرد این لحظات منشین غافل و بى حاصل و بیکار بیا. (حسان)
اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم ترا اشاره‌ای است که آزاد می‌کنیم ترا تو با شکستگی پا قدم به راه گذار که ما به جاذبه امداد می‌کنیم ترا درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار خراب می‌شوی، آباد می‌کنیم ترا ز مرگ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار که از طلسم غم آزاد می‌کنیم ترا فرامشی ز فراموشی تو می‌خیزد اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم ترا اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی بهار عالم ایجاد می‌کنیم ترا مساز رو ترش از گوشمال ما "صائب" که ما به تربیت استاد می‌کنیم ترا. "