#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#اصحاب_امام_حسین_ع
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو
چه کیمیای عجیبیست در محبت تو
خدای عزّوجل بوده است مشتاقت
کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو
مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری
که روزیام بشود افتخار خدمت تو
خوشا کسی که لُهوف است نامهی عملش
که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو
تمام زندگیام را به آه خواهم داد
که آه را بکُنم خرج در مصیبت تو
شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت
که کنده میشود از جا به یاد غربت تو
چگونه وقت ورودت به عرصهی محشر
سرم به روی تنم باشد از خجالت تو
به زیر چکمهی دشمن تلاش میکردی
مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو
چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند
حریر گریهی زهرا شدهست خلعت تو
✍ #محسن_حنیفی
.
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پیشواز_محرم #دلتنگ_محرم
حالِ خوبِ من تویی، این حال را از من نگیر
با تو خوشبختم، همین اقبال را از من نگیر
ای صدای عاشقی! این حنجره نذرِ تو باد
اینهمه فریاد و داد و قال را از من نگیر
در دو دنیا، من فقط دلخوش به احسانِ توأم
افتخارِ نوکری، این شال را از من نگیر
این دلم دارد فقط شورِ محرم میزند
جانِ زهرا روزیِ امسال را از من نگیر
با همین اشکِ روان پَر میزنم تا کربلا
مرحمت کن! این پر و این بال را از من نگیر
هرچه میخواهی بگیر از من، ولی ای با وفا!
گریههای روضهی گودال را از من نگیر
✍ #عادل_حسین_قربان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_اول
#ورود_به_ماه_محرم
ده روز دیگر گریهی ما فرق دارد
ده روز دیگر روضه اما فرق دارد
ده روز دیگر ماجراها فرق کرده
ده روز دیگر قصهی ما فرق کرده
ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری
ده روز دیگر نه سعید و نه بریری
ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است
ده روز دیگر در حرم قحطی آب است
ده روز دیگر در تب و تاب است زینب
ده روز دیگر، دور از ارباب است زینب
ده روز دیگر این حرم سقا ندارد
ده روز دیگر دختری بابا ندارد
ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده
ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده
ده روز دیگر مادری در التهاب است
خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است
ده روز دیگر زینِ اسبی واژگون است
سالار زینب پیکرش در خاک و خون است
ده روز دیگر راهی گودال گشته
ده روز دیگر پیکرش پامال گشته
ده روز دیگر روی سینه مینشیند
از روی تل هم خواهرش زینب ببیند
ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست
ده روز دیگر رأس او بالای نیهاست
ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته
ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته
ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد
ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد
✍ #وحید_محمدی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
صیحهای فاطمه زد، شیونِ عالم برخاست
خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخاست
بازهم پیرهن خونیاش آویخته شد
مادرش ناله زد و دادِ محرم برخاست
مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن
از لب فاطمه تا «وای حسینم» برخاست
نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم
دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخاست
آستان بوسیِ هر تکیه مقامیست شریف
هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخاست
دَم کشیده است، نشستم به بساط چایی
که به پیشش به ادب چشمهی زمزم برخاست
رحمتِ واسعهای زیر پرش ما را بُرد
تا حسین از جگرِ مردمِ عالم برخاست
روضهی کرببلا مجلس اجدادی ماست
بینِ این روضه نشست آدم و آدم برخاست
به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است
هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخاست
**
آی ای قوم ببینید هنوز عریان است
ضجهی خواهری از یک تَنِ درهم برخاست...
✍ #حسن_لطفی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#ورود_به_ماه_محرم
مهمان دم در است، فقط جایمان کم است
شکر خدا بساط ضیافت فراهم است
این سو که استکان و سماور گذاشتیم
موکب زدیم و از سرِ شب چایمان دم است
آن سو کتیبهای است که رویش نوشته است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
هرکس که آمده است به اینجا خوش آمده
خوب و بد و فقیر و غنی نیست، دَر هَم است
باید لباس خوب خودم را به تن کنم
این بهترین لباس، سیاه محرم است...
✍ #سیده_تکتم_حسینی
#ورودبه کربلا
#استادمیرزامحمدی
السلام علیک یا اباعبدالله .
راه را باز نمایید محرم آمد.
دم بگیرید که هنگامه ی ماتم آمد.
یک خواهشی دارم این زن و مرد یک لحظه دست به سینه ی مبارکشان بگذارند. کار دارم باهاتون. دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید ، چرا؟ مادری دست به پهلو کمر خم آمد. حسین.....واااا بلدی خیر مقدم به مادرش بگویی یا نه؟ حسین....واااا
دیگر که دارد می آید تو عزای ابی عبدالله؟
نوکران سینه زنان گریه کنان مویه کنید ،
سر برهنه ز جنان حضرت خاتم آمد.
چرا سر برهنه ؟
آخه عمامه اش این روزها روی سر حسین است. فردا برایتان میگویم. پیراهن مشکی ما حوله ی احرام عزاست.
در حسینیه ی ارباب خدا هم آمد.
دیگر آمادگی ات باید کامل بشود.
چشم ما گریه کنان وصل به چشم زهراست.
فرمود: ما من باکٍ یبکی الا وقَعت وصَلَ فاطمه یعنی هرکه گریه کنه حسینم است به حضرت زهرا وصل میشود.
چشم ما گریه کنان وصل به چشم زهراست
زین سبب سلسله ی اشک منظم آمد.
فرمود فاطمه جان کُلَُّ عَینٍ باکیةٌ یومَ القیامه فاطمه جان دخترم قیامت همه چشمها گریان است إلّا عینٌ بَکت علی مُصاب الحسین ، غیر آن چشمی که بر حسین تو گریه کند.
زیاد خسته ت نکنم.
فقط یک اشاره کنم. دیگر چیزی نمانده قافله برسد کربلا، منزل به منزل دارند به کربلا نزدیک میشوند.
قافله سالار آمده خدا کند برگرده .
میگن علمدار اومده خداکنه برگرده .
عمه ی سادات اومده خدا کنه برگرده.
قبله ی حاجات اومده خدا کنه برگرده.
خب این مالِ این قافله . دیگر کیا دارند می آیند؟
صدای شمشیر اومده خدا کنه برگردن،
بوی قُل و زنجیر اومده خداکنه برگردن.
ببینم با این بیت چه میکنی؟
حرمله با تیر اومده خداکنه برگردن خولی با شمشیر اومده ...
ناله بزن یا حسین....
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_حضرت_مسلم_ع
#شب_اول
#محرم
🏴بند اول:
هم خونهی اشکم، همسایهی دردم
توو کوچه های بی کسی تنها و شبگردم
توو شهر اشباح الرجال دنبال یک مَردَم
یادشون رفت اون همه نامه، نیا حسین
نامه هاشون نامه نیست دامه، نیا حسین
التماس اشک چشمامه، نیا حسین
دارم از این غصه میمیرم
زانوی غم بغل میگیرم
تو چنگ تنهایی اسیرم
🏴بند دوم:
دلواپسی تا صبح منو هزار بار کشت
رسمه آخه تو این دیار خنجر زدن از پشت
فرقی نداره واسشون انگشتر و انگشت
شمشیرا به خون تو تشنه است، نیا حسین
هنوز فرصت برگشتن هست، نیا حسین
هستی زینب میره از دست، نیا حسین
نیا حسین با خونوادت
به کوفهٔ پر از حسادت
بی حرمتیه اینجا عادت
🏴بند سوم:
منو رها از این فکرو خیالم کن
آشفته حالم با دعات آسوده حالم کن
به زینب از جانب من بگو حلالم کن
واسه اینکه تنها میمونه، حلال کنه
دشمن خیمَش رو میسوزونه، حلال کنه
میبرنش کنج ویرونه، حلال کنه
خواهشمو کاش بپذیری
برام حلالیت بگیری
اگه میره زینب اسیری
#شعر: رضا باقریان و احسان نوری
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_ورودیه_کاروان
#شب_دوم
#محرم
🏴بند اول:
حالم پریشونه اینجا کجاس داداش
توی جواب من نگی کرب و بلا ای کاش
دلشوره هام شروع شده به فکر زینب باش
اینجا خاکش بوی غم داره بیا بریم
قبل از اینکه بشیم آواره بیا بریم
تا هنوز داریم راه چاره بیا بریم
بیا بریم از این بیابون
حرمت نداره اینجا مهمون
از عهدشون شدن پشیمون
🏴بند دوم:
رو گونه هات اشک غریبی میریزه
قلب منو چشمای تو از غصه لبریزه
بی تابی و لحن صدات خیلی غم انگیزه
از چی داری روضه میخونی بگو به من
واسه ی چی اینقدر دلخونی بگو به من
از زمزمه های پنهونی بگو به من
بگو به من درد دلاتو
دلیل این سوز صداتو
تا که بشم هم ناله با تو
🏴بند سوم:
فکرش برام سخته جدا بشیم از هم
خودت بگو کی بعدِ تو واسم میشه همدم
حتی خیال رفتنت میزنه آتیشم
اگه بری من با این ماتم چیکار کنم
دورم بشه پر از نامحرم چیکار کنم
همسفرشیم منو شمر باهم چیکار کنم
چیکار کنم با این عبارت
شام و کنیزی و اسارت
امون از این همه جسارت
#شعر: طاها تحقیقی(یاحسین)
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_حضرت_رقیه_س
#شب_سوم
#محرم_
🏴بند اول:
حالم پرشونه خیلی دلم خونه
هر شب سرم رو میذارم رو خاک ویرونه
جز خواهرت درد منو هیچ کی نمیدونه
تا اشکم میریزه میسوزه، چشای من
تا میگم بابایی میگیره، صدای من
راحت بگم زخمیه از سر، تا پای من
بابا ببین پرم شکسته
شبیه تو سرم شکسته
حرمت معجرم شکسته
🏴بند دوم:
کجا بودی بابا دلم هزار راه رفت
تنهای تنها دخترت صحرا به صحرا رفت
تو کوچه ها با قد خم شبیه زهرا رفت
به اشک من خندیدن، اما نیومدی
مردم دورم رقصیدن، اما نیومدی
گوشواره مو دزدیدن، اما نیومدی
نگفتی دخترت اسیره
نگفتی بی بابا میمیره
اومدی اما خیلی دیره
🏴بند سوم:
بی حال و پژمردم از بس کتک خوردم
نامحرما ریختن سرم تا اسمتو بردم
عمه اگه پیشم نبود همونجا میمردم
کار اهل شامه این قدّه، کمون من
یادگار زجر این لکنت، زبون من
با تازیونه بس که افتاد، به جون من
تنم شده پر از کبودی
عمو نبود تو هم نبودی
میون اون همه یهودی
#شعر: محمدرضا محمدی
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_طفلان_حضرت_زینب_س
#شب_چهارم
#محرم
🏴بند اول:
تاوان عشقت رو با جون و دل میدم
تو زندگیم پای تو از چیزی نترسیدم
قربونیامو رد نکن ای نور امیدم
آماده میشن واسه میدون به عشق تو
شونه میزنم به موهاشون به عشق تو
حتی میرن تو دریای خون به عشق تو
نمیتونن طاقت بیارن
ببین چقدر چشم انتظارن
مگه میشه تنهات بذارن
🏴بند دوم:
شکر خدا امروز حاجت روا میشن
شکر خدا تو راه تو دارن فدا میشن
شکر خدا قربونی خون خدا میشن
مثل اکبر ارباً اربا شن فدا سرت
زخمی سر نیزه ها باشن فداسرت
سهم گرگای این صحرا شن فدا سرت
میگم با اشک بی امونم
فداسرت دوتا جوونم
درد و بلای تو به جونم
🏴بند سوم:
شاگردای درس غیرت عباسن
بیغیرتیِ مردای شامی رو میشناسن
رو حرمت اهل حرم مثل تو حساسن
تا نبینن تو بازار میرم بذار برن
تو کوچه با حال زار میرم بذار برن
بین اون همه آزار میرم بذار برن
بذار برن شامو نبینن
طناب دستامو نبینن
تلخی دشنامو نبینن
#شعر: محمدحسین مکارم
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_حضرت_عبدالله_ع
#شب_پنجم
#محرم
🏴بند اول:
موندن برام سخته میخوام برم عمه
میخوام برم حتی اگه بره سرم عمه
میخوام منم بشم مدافع حرم عمه
می بینی عمو جونم تنهاس باید برم
می بینی توی گودال غوغاس باید برم
انگار سر کشتنش دعواس باید برم
دستت رو از دستم جدا کن
از این قفس منو رها کن
عمه برام خیلی دعا کن
🏴بند دوم:
از بس که زخم خورده داره میره از حال
پا می کشه روی زمین تشنه تهِ گودال
مثل تن قاسم تنش داره میشه پامال
داره تیر و نیزه می باره از آسمون
انگاری پهلوشو می گیرن همه نشون
عمه دیگه ندارم طاقت نگو بمون
بمونم و عمو نباشه
جلو چشام سرش جدا شه
تنش روی زمین رها شه
🏴بند سوم:
عمو به زحمت تا این جا دویدم من
مردم هزار بار توی راه تا که رسیدم من
یک لحظه بین ازدحام بابامو دیدم من
داد میزنم حرمله هم با خبر بشه
نمیذارم که عمو جون بی سپر بشه
عبدالله اومده تا واسش پسر بشه
زخمی تر از زخمی عمو جون
تنها تر از تنها تو میدون
خیلی پریشونی پریشون
#شعر: میلاد صلاحی
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زمزمه_واحد_حضرت_قاسم_ع
#شب_ششم
#محرم
🏴بند اول:
زود اومدم اما از مرکبا دیر تر
قاسم تو اکبرتر شدی من هم شدم پیرتر
اونجا زمین گیر بودم و اینجا زمین گیر تر
خون دلهاتو ریختی توی خودت عمو
داغ باباتو ریختی توی خودت عمو
اربا ارباتو ریختی توی خودت عمو
شبیه قلب مجتبایی
اومد سرت عجب بلایی
از زیر پوست جدا جدایی
🏴بند دوم:
چی شد تنت قاسم کو استخونات کو
پهلو به مادر میزنی با زخمای پهلو
شکسته نه باید بگم که خورد شده بازو
حالا تو با مادر همدردی مثه بابات
توی نوجوونی هم مردی مثه بابات
سینه ات رو از روضه پر کردی مثه بابات
چقد شدی شبیه بابات
میریزه خون از کنج لبهات
عمو فدای قدو بالات
🏴بند سوم:
میگیرمت قاسم کم کم تو آغوشم
زخمات نمیذاره بیای محکم تو آغوشم
گرفتمت عمو مث جونم تو آغوشم
باید که تورو خیلی آروم بلند کنم
اهلی من عسل رو مثل موم بلند کنم
با اینکه نا نداره زانوم بلند کنم
ببخش که بوریا ندارم
حتی دیگه عبا ندارم
برای رفتن پا ندارم
#شعر: احسان نوری
#سبک: محمدرضا محمدی و احسان نوری
➖➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین