eitaa logo
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم
921 دنبال‌کننده
179 عکس
1 ویدیو
19 فایل
فعالیت در حوزه نواندیشی دینی، اخبار مجمع و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰نزاع تعصب‌ها ✍سید حمید موسویان 🔸این روزها شهر قم را گرد و خاک یک نزاع در بر گرفته است. یک طرف آن یک استاد کلام است و طرف دیگر آن یک استاد فقه. شروع ماجرا را آن استاد کلام بر عهده گرفت ولی گویا استاد فقه با شمشیر آخته می‌خواهد پایان‌بخش معرکه باشد. اما ماجرا چیست؟ 🔹استاد کلام با شمشیری از رو بسته، همه متفکران مسلمان از فقیه و مفسر و متکلم و ... را جاهل، ناآگاه و بی‌اطلاع از اسلام معرفی می‌کند و فهم آنها را نه تنها ضد عقل بلکه مخالف قرآن می‌شمارد. (البته او افراد انگشت‌شماری را از این اتهام خارج می‌داند؛ ولی «النادر کالعدم») و در طرف دیگر، استاد فقه چنان دامنه وسیعی از ارتداد را به کل فقه و فقها نسبت می‌دهد که از تعیین مصداق آن باید به خدا پناه برد.*  🔸وجه اشتراک هر دو طرف در این نکته است که خود را حق مطلق می‌پندارند و هر سخن مخالف خودشان را مخالف با دین و عقل معرفی می‌کنند. اگر کسی بخواهد از در گفتگو یا نصیحت وارد شود محکوم است که باید در محضر حضرات اساتید تلمذ کند تا به او فقه یا کلام بیاموزند. 🔹تا اینجای ماجرا شاید خیلی مشکلی نداشته باشد. هر فضای علمی سرشار از اختلاف نظر و تقابل است و گاهی هم به نزاع در همان فضا منجر می‌شود. اما امان از زمانی که یکی از دو طرف، مستظهر به یک قدرت باشد و بتواند طرف مقابل خود را تهدید به برخوردهایی خارج از فضای علمی نماید. اینجاست که موضوع از یک جنجال صرف که شاید چندان هم برای دیگران جالب نباشد تبدیل به یک کشاکش پیچیده و شایان توجه می‌کند.  🔸تاریخ اسلام نشان دهنده آن است که هر گروهی جایگاهی در قدرت داشته است در مواردی از آن سوءاستفاده کرده و برای برخورد با مخالف خود از آن بهره گرفته است. متکلمان در دوره مأمون عباسی چنان بلایی بر سر اندیشمندان مسلمان آوردند که در تاریخ از آن با عنوان «دوره محنت» یاد می‌کنند. فقیهان هم بارها از چنین ابزاری بهره گرفته‌اند. دوره صفویه شاید یکی از دوره‌های سخت برای غیر فقیهان بوده است. دوره‌ای که فقیهان به راحتی حکم‌ها داده‌اند و رقیبان رنج‌ها و سختی‌ها تحمل کرده‌اند. آنچه در همه این ماجراها خودنمایی می‌کند تعصب و خودحق‌پنداری مطلق است. خدا نکند یکی از دو طرف این نوع نزاع‌ها که دارای تعصب است دارای قدرت بیشتر باشد. تعصب، خود باعث ندیدن حقیقت و عدم گشودگی به حق است، حال اگر با قدرت هم همراه شود -که همواره فساد را در پی دارد- معجونی ساخته می‌شود که جز رنج و محنت و نزاع‌های بی‌حاصل، هیچ ارمغانی نخواهد داشت. 🔹نزاع حاضر یکی از جنجال‌های تاریخ است که دیر یا زود، غبار آن فرو می‌نشیند. ولی کاش بیاموزیم تعصب‌ورزی هیچ جانی را گرم نمی‌کند و هیچ دین و آیینی با این نوع کارها به اوج نمی‌رسد. تعصب، کور است و خیری با خود به همراه نخواهد داشت. پ.ن: * چندی پیش در مجلسی میان جمعی از دوستان سخن از «حداقل‌های مسلمانی» بود. دوستی می‌گفت فقه، معیارها را بیان کرده است و در آن معیارها هم بسیار حداقلی سخن گفته است. من اشاره کردم فقه، در مبناها حداقلی سخن می‌گوید اما در عمل، کاری دیگر می‌کند. اما حال که سخنان این استاد فقه را می‌شنوم در بخش اول کلام خودم دچار تردید شدم. با این همه، وقتی یاد واکنش فقیه بزرگ، شیخ انصاری می‌افتم که با همه فشارها حاضر به اعلام ارتداد بابی‌ها نشد کمی دل‌گرم می‌شوم که خیلی هم آن فهم من دور از آبادی نبوده و استاد فقه مورد نظر، تندروی کرده و نسبتی ناروا به فقهای سلف داده‌اند. 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰 بیانیه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم درباره برخی موضع‌گیری‌های اخیر بسم الله الرحمن الرحیم ادْعُ إِلى‌ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (سوره نحل، آیه 125). در ایام سوگواری بانوی دو عالم، حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام‌الله ‌علیها)، به همه برادران و خواهران ایمانی تسلیت می گوییم و برای همه محققان خیرخواهی که برای گسترش معارف الهی از طریق حکمت، موعظه حسنه و گفت‌وگوی نیکو تلاش می کنند آرزوی موفقیت داریم. در پی برخی درسگفتارها و گفت‌وگوهای اخیر در حوزه علمیه و فضای مجازی لازم است نکاتی را به استحضار ملت شریف ایران برسانیم: 1. حجت الاسلام دکتر عبدالرحیم سلیمانی، عضو محترم مجمع، مدتی است در فضای مجازی و در مناسبت‌های گوناگون مطالبی در حوزه‌های مختلف دینی مطرح کرده‌اند. گاه لحن و بیان ایشان موجب نگرانی برخی و در عین حال موجب جلب توجه عده‌ای دیگر شده است. اعضای مجمع نیز با برخی از مطالب، چگونگی بیان و طرح بعضی از موضوعات از جانب ایشان و مصاحبه با بعضی از سایت‌ها مخالفند و نگرانی خود را اعلام کرده و تذکرات لازم داده اند. مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، ضمن تأکید بر حق اظهارنظر و آزادی بیان برای ایشان و هر فرد دیگر، اعلام می‌دارد اظهاراتشان صرفاً دیدگاه‌های شخصی بوده و بیانگر نظر مجمع و اعضای آن نیست. خود ایشان نیز بارها تصریح کرده‌اند که نظر خودشان را بیان می‌کنند نه مواضع مجمع را. روشن است که مواضع مجمع از طریق بیانیه‌های رسمی اعلام می‌شود. 2. ما بر این باوریم که دستیابی به اندیشه‌های والا و اعتقادات صحیح تنها در سایه جامعه‌ای سالم و آزاد و با رعایت اصل آزادی بیان ممکن است؛ حقیقتی که از قرآن کریم، سنت نبوی و سیره ائمه اطهار (علیهم‌السلام) آموخته‌ایم. آزادی بیان صرفاً برای طرح مطالب درست و مطابق با باورهای رایج نیست؛ بلکه جامعه از محدود کردن زبان‌ها و بستن دهان‌ها بیشتر زیان می‌بیند تا از بیان مطالب نادرست یا نابجا. البته این سخن به معنای کوتاهی محققان در تبیین پاسخ‌های صحیح و مستدل نیست، بلکه مسئولیت آنان در روشنگری همچنان پابرجاست. محققان و مدرسان باید علاوه بر تحقیق و تامل زیاد، به شیوه نیکو اظهار نظر کنند و اجتهاد مخلصانه محققان پیشین را محترم شمارند و از لحن تند و افراطی بپرهیزند. امید است بیان آراء مستدل و نقد و بررسی آنها به روش عالمانه و عادلانه به ارتقای سطح گفت‌وگوها و پیشرفت مباحث فکری و نظری در جامعه یاری رساند. 3. متأسفانه در روزهای اخیر شاهد برخی اظهار نظرهای شگفت‌آور و غیرقابل قبول از سوی بعضی از استادان بوده‌ایم؛ سخنانی که نه تنها با مبانی فقهی ناسازگار است، بلکه نزد اکثریت قریب به اتفاق اساتید و محققان نیز نامقبول می‌نماید. طرح چنین مطالبی می‌تواند زیان‌های جبران‌ناپذیری برای جامعه، به‌ویژه نسل جوان در پی داشته باشد. تجربه تاریخی نشان داده است که حربه طرد و تکفیر هرگز کارگر نبوده و در دنیای امروزِ پرارتباط نیز تأثیر منفی دارد. آیا روش تکفیرگران گذشته که به رونق تکفیرشدگان یا فرار نخبگان انجامیده، ثمربخش‌تر بود یا سعه صدر و بزرگواری عالمانی چون شیخ اعظم انصاری، میرزای بزرگ شیرازی، آیت‌الله حائری یزدی مؤسس حوزه و آیت‌الله بروجردی که با صبر و مدارا آثار ماندگار بر جای گذاشته اند؟ ای کاش آن استاد محترم، چنین خشمگینانه و ناشکیبانه از تکفیر، ارتداد و حکم قتل سخن نمی‌گفتند. مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم بار دیگر تأکید می‌کند با اعتقاد به ارزش آزادی بیان و مخالفت با هرگونه تنگ‌نظری، سخت‌گیری‌های نابجا را مغایر با مبانی مستحکم دین و روح شریعت می‌داند. خیر و صلاح جامعه در آن است که افراد بتوانند اندیشه‌ها و آراء خود را آزادانه بیان کرده و درباره آن گفت‌وگو کنند و البته مسئولیت سخنان خود را نیز بپذیرند. مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم ۱۴۰۴/۹/۲ 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
◽️درس هایی مهم از زندگی حضرت زهرا(س)      ✍محمدرضا یوسفی 🔹 حضرت زهرا فرزند آخرین پیامبر خدا بود. سال‌های اولی دوره مدینه در اثر فشار مشرکین به سختی گذشت اما در سال‌های پایانی و پس از فتح مکه، زندگی مسلمانان بهبود پیدا کرده بود. در همین دوره، روزی پیامبر به همراه یکی از یارانش به درب خانه دخترش زهرا می‌رود و میخواهد وارد شود زهرا می‌پرسد تنهایی رسول الله می‌فرماید خیر. حضرت گوید من چیزی بر سر ندارم حضرت نیز عبای خویش را می‌دهد تا زهرا سرش را بپوشاند. این وضع مادی در زمانی بود که زندگی عموم مردم بهتر شده بود. 🔹 باز تاریخ نقل می‌کند که او علاوه بر داشتن چند فرزند کوچک به انجام کارهای خانه نیز همت می‌گمارد. اهل خانه از او خواستند حال که وضع مسلمانان بهتر شده به نزد رسول خدا برو و از وی یک خادمه که کمک کار تو باشد بخواه. او اینکار را انجام نداد ولی اهل خانه باز از او خواستند تا به نزد رسول خدا برود او نیز چنین کرد هنگامی که به نزد رسول خدا رفت شرمش آمد چنین تقاضایی کند نیت خود را آشکار نکرد و به منزل آمد. چیزی نگذشت که رسول خدا به خانه زهرا آمد به وی گفت برای گفتن چیزی آمدی ولی نگفتی و برگشتی، حال می‌شنوم. حضرت زهرا نیز با شرم تقاضایش را مطرح کرد. پیامبر گفت دخترم چیزی یادت می‌دهم که ارزشش بیش از خادمه است و به وی تسبیحات معروف به تسبیحات حضرت زهرا را یاد داد. از پدر بخاطر لطفش تشکر کرد. 🔹 این دو روایت که تاریخ آنها را ثبت کرده است، نشان می‌دهد که زهرایی که از منظر استانداردهای امروزی ژن خوب محسوب می‌شد چگونه وضع معیشتی وی از متوسط جامعه پایین‌تر بود. و دوم اینکه پیامبر هم‌چنین فضایی برای فرزندش فراهم نمی‌کرد. 🔹 در جهان امروز که نه مثل رسول خدا و نه مانند حضرت زهرا با آن مقام والای معنوی وجود ندارد، پس سیستم را باید طوری طراحی کرد که نه فرزندان مقامات بتوانند از موقعیت خویش سوء استفاده کنند و نه مقامات بتوانند چنین فضایی را برای فرزندان و نزدیکانشان ایجاد کنند.  🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰 سلسله نشست‌های سیاسی_اجتماعی 📍بررسی آرایش سیاسی نیروها در ایران امروز 📍سخنران:جناب آقای حسین نورانی‌نژاد ⏱زمان:سه‌شنبه ۴ آذرماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۸/۳۰ 🏛مکان:قم صفائیه کوچه ۳۹ پلاک ۳۹ مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم 🌐پخش آنلاین از https://www.threads.com/@mohamad.rezayousefisheihkrobat
🔰 مردی که نمی گذاشت، کسی از پنجره وارد دانشگاه شود 🟣 خاطره‌ای که دکتر علی‌اکبر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران، از توصیه دکتر مصدق نقل می‌کند، تنها یک روایت اداری ساده نیست؛ بلکه آیینه‌ای است از نوع نگاه نسل بنیان‌گذاران دانشگاه مدرن ایران به مفهوم شایسته‌سالاری و مرزی که میان «حق» و «توصیه» می‌کشیدند. 🟢 دکتر سیاسی می‌نویسد روزی دکتر محمد مصدق با او تماس گرفت؛ تماسی غیرمعمول، زیرا مصدق به‌ندرت برای فردی توصیه‌ای می‌کرد. اما این‌بار به دلیل استعداد و درست‌کاری دکتر سعید فاطمی، خواسته بود که دانشگاه توجهی ویژه به او داشته باشد. سیاسی با آرامش پاسخ می‌دهد که «اتفاقاً» برای زبان فرانسه نیاز به دانشیار دارند، و از همان لحظه امید دارد مسیر قانونی برای فاطمی هموار باشد. اما همین نقطه، سرچشمه سوءتفاهمی می‌شود. فاطمی که فردای آن روز با لبخند و با گمانِ دریافت حکم وارد اتاق دکتر سیاسی می شود، ناگهان با جمله‌ای روبه‌رو می‌گردد که تمام تصورش را فرو می‌ریزد. 🔵 فاطمی که گمان داشت «انتخاب» شده، نه اینکه «رقابت» خواهد کرد، رنگش می‌پرد. و در گفت‌وگوی کوتاه، اصل ماجرا روشن می‌شود: او تصور کرده بود که توصیه نخست‌وزیر نوعی میان‌بُر اداری است. اما دکتر سیاسی با آرامش و قاطعیت مسیر درست را توضیح می‌دهد: آگهی عمومی، زمان یک‌ماهه، رقابت علمی، بررسی مدارک، و ارائه درس نمونه. هیچ درِ پشتی در کار نیست؛ نه برای فاطمی، نه حتی به احترام مصدق. 🟣وقتی دکتر سیاسی جمله مشهور مصدق را نقل می‌کند ــ «در دانشگاه باید از «درب » وارد شد، نه از «پنجره» ــ در واقع روحیه‌ای را بازتاب می‌دهد که دانشگاه را نهادی می‌دید، نه ساختمان؛ فضایی برای رشد، نه میدان نفوذ و ورود خودی‌ها. 🔵 این تجربه برای فاطمی تلخ بود، اما آموزنده. او رفت، تلاش کرد، و چند سال بعد در یک رقابت دیگر به‌طور رسمی دانشیار شد. از آن پس نیز نه‌تنها کینه‌ای در دل نداشت، بلکه به یکی از پرشورترین مدافعان دکتر سیاسی رئیس دانشگاه تبدیل شد؛ آن‌قدر که با مبالغه می‌گفت: «دکتر سیاسی کسی است که حتی به توصیه مصدق هم نمی‌گذارد.» 🟢جمع بندی فرهنگ دانشگاهی در آغازِ دانشگاه تهران بر محور «ضابطه» می‌چرخید، نه «رابطه». چهره‌های درخشان دهه سی تا پنجاه گواه این ادعاست. دکتر مصدق نیز با وجود توصیه‌اش، به صراحت معتقد بود معیار علمی نباید قربانی فشارهای سیاسی شود. سوءتفاهم فاطمی نشان می‌دهد که حتی افراد شایسته هم ممکن است زیر سایه فرهنگ توصیه توقع‌هایی پیدا کنند. برخورد دکتر سیاسی نمونه‌ای آموزنده از مدیریت همراه با احترام، قاطعیت و اخلاق اداری است. عدالت اداری، حتی اگر لحظه‌ای آزارنده باشد، در بلندمدت اعتماد و احترام می‌سازد. دکتر اکبر سیاسی و محمد مصدق از مردان شریف این سرزمین بودند، که نام و یاد نیکی از خود به جای گذاشت. 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰 خشونت نمادین "سکولار" ✍مهراب صادق‌نیا 📍 چند وقت پیش از جایی به من زنگ زدند و در باره‌ی احوال یکی از دوستان پرس و جو کردند. گویا در فرآیند جذب بود. تا جایی که می‌شناختم از او به نیکی یاد کردم. در ادامه کسی که پشت خط بود، از من پرسید "می‌گویند که ایشان روشن‌فکر است. نظر شما چیست؟" می‌دانستم که پشت این لعنتِ روشن‌فکری، انبوهی از خشونت خوابیده است. به همین علت، پاسخ دادم که "نه اتفاقا! این دوست ما فکری تاریکِ تاریک دارد. او اصلا فکر ندارد که روشن باشد یا خاموش." خدا را شکر، از من قبول کردند؛ چون بعد شنیدم که از هفت خانِ جذب به سلامت گذشته و مشغول کار شده است. کم مانده بود به همین اتّهام بسوزد. 📍"خشونت نمادین" مفهومی‌ست که پی‌یر بوردیو آن را برای توضیح شکل‌های نامرئى خشونت و اِعمال سلطه توسط برخی گروه‌های درپیوند با قدرت به کار گرفت. این مفهوم به نوعی «خشونت نرم و پنهان» اشاره دارد که از راه زبان، هنجارها، ارزش‌ها و نمادها اعمال می‌شود  و افراد را وادار به اطاعت و پذیرش نابرابری می‌کند. 📍نمونه‌ی آشکار کاربست خشونت نمادین در میان حوزویان را می‌توان در مفاهیمی چون "روشن‌فکر" و یا "سکولار" جستجو کرد. کافی‌ست کسی حرفی بزند که باب میل برخی از آقایان نباشد؛ اولین واکنشی که به سخنان او داده می‌شود، اعمال خشونت از طریق توصیف او به سکولار و یا روشن‌فکر است. 📍همین توصیف با توجه به دامنه‌ی نفوذ و محرومیتی که متوجه افراد می‌کند بس است تا منتقد بی‌چاره وادار شود زبان به کام فرو برده، ماست‌ها را کیسه کند و به دنبال شاهدی باشد تا ثابت کند نه سکولار است و نه از فکر روشن بهره‌ای دارد. این وسط نه بابی برای گفت‌وگو باقی می‌ماند و نه راهی برای فربه شدن اندیشه و اندیشه‌ورزی. کسی هم نیست از آقایان بپرسد که ناسزای سکولار و روشن‌فکر به چه معناست. به واقع، چرا هر کس با اندیشه‌ی این‌ها مخالف است، سکولار است و روشن‌فکر؟ 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰آرایش سیاسی جدید ایران: از افزایش رادیکالیسم تا چهار موج وفاق 🎤 حسین نورانی‌نژاد 📍گزارشی از نشست سیاسی برگزار شده در مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم مقدمه آرایش نیروهای سیاسی در جوامعی که به توسعه سیاسی کافی نرسیده‌اند، همواره سیال و غیرشفاف است. در شرایط کنونی، به خصوص پس از آتش‌بس شکننده جنگ ۱۲ روزه، فضا رادیکال‌تر شده و نیروهای غیرمیانه‌رو در مواضع خود سخت‌تر شده‌اند؛ این وضعیت، فضای فعالیت برای جریان‌های میانه و اصلاح‌طلب را تنگ‌تر کرده است، زیرا شرایط امنیتی و فشار اقتصادی معمولاً به سود آنان نیست. چهار موج تلاش برای وفاق مفهوم وفاق (توافق بر سر مسائل اصلی کشور و پرهیز از نزاع) حداقل در چهار موج دنبال شده است: موج اول (دوم خرداد) که بر مدارا و توافق در بالا برای گذار به وضعیتی مطلوب تأکید داشت. موج دوم (سال ۱۳۸۸) که با کاندیداتوری مهندس موسوی به عنوان نیروی میانه، به دنبال اجماع و همگرایی نیروهای دهه اول انقلاب بود. موج سوم (دولت اعتدال ۱۳۹۲) که هدفش وفاق بر سر تصمیمات کلان نظیر برجام بود تا این تصمیمات، «تصمیم نظام» تلقی شوند. و موج چهارم کنونی (پزشکیان) که تفاوت آن در این است که هسته اصلی حاکمیت نیز به دلیل ناکارآمدی دولت یکدست قبلی و کاهش چشمگیر مشارکت سیاسی مردم، به یک وفاق حداقلی تن داد. آرایش نیروهای اصولگرا اصولگرایان در سه طیف اصلی آرایش یافته‌اند: جریان سنتی (شورای وحدت) که کلاسیک‌تر بوده و نفوذ کمتری در هسته سخت حاکمیت دارد. جریان رادیکال (پایداری و شریان) که ادبیات بنیادگرا و تفرقه‌افکن دارد و همچنان به دنبال مدل‌های سخت و فیزیکی مانند گشت ارشاد است. جریان میانه (شورای ائتلاف/شانا) که خود را میانه اصولگرایان می‌داند و تلاش می‌کند تا با ادبیات مدرن علوم سیاسی صحبت کند، اما در نهایت به نتایج اقتدارگرایانه می‌رسد. در حوزه فرهنگی، این جریان به جای درگیری فیزیکی، با «کیاست» از طریق طراحی قوانین پرظرفیت مانند قانون عفاف و حجاب، همان هدف رادیکال‌ها را با روش‌های کارآمدتر دنبال می‌کند. علاوه بر این‌ها، جریان میانه‌رویی نیز وجود دارد که شاخص آن آقای لاریجانی است و رویکرد تعاملی و برجامی در سیاست خارجی دارد. معمای اصلاح‌طلبان و نظریه استقرار جریان اصلاحات دچار بحران نمایندگی سیاسی و بحران دستاورد است، و سرنوشت آن به موفقیت یا شکست دولت فعلی گره خورده است. در سمت راست اصلاحات، جریان روزنه‌گشا قرار دارد که از «اصلاحات نهادی» فاصله گرفته و به «نظریه استقرار سیاسی» نزدیک شده است. این نظریه بر درک واقعیت توزیع قدرت در جامعه تأکید دارد و می‌گوید باید به جای چانه‌زنی با نهادهای کوچک، مستقیماً با کانون قدرت (حاکمیت) بر سر میز نشست تا در حد مقدورات، کارها پیش برود و از منابع موجود بهره گرفته شود. در مقابل، جریان‌های گذارطلب خواهان تغییر حکومت هستند، اما نه به معنای براندازی و بی‌دولتی؛ برخی از آنان راهکار را در تغییر ساختاری و تشکیل مجلس مؤسسان می‌بینند. چالش‌های ساختاری و راه حل تحول کشور با معضل فقدان دولت مدرن مواجه است؛ چرا که اقتصاد چندخزانه‌ای بوده و تصمیمات اصلی در شوراهای فراقانونی و غیرشفاف گرفته می‌شود که مرز اختیارات دولت را مخدوش کرده است. دولت کنونی با اختیارات محدود، بیشتر در حد «رتق و فتق امور» جاری فعالیت می‌کند. نتیجه‌گیری: گذر زمان به ضرر کشور پیش می‌رود. در شرایط کنونی، تنها کارت مؤثر برای حل مسائل بین‌المللی و رفع تحریم‌ها، انسجام داخلی است که مقدمه آن تغییر در سیاست داخلی است. با توجه به انسدادهای موجود و تجربه تاریخی ایران، اصلاح‌طلبی بنیادی و ساختاری که به گذار به وضعیت دموکراتیک و توسعه‌گرا منجر شود، تنها شانس موجود است. توهم امکان‌پذیری «توسعه بدون دموکراسی» در ایران، به دلیل جامعه متکثر و تجربه تاریخی، پایدار نخواهد بود و توسعه اقتدارگرا به‌زودی متوقف می‌شود. متن کامل در سایت مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰 نخبه کشی در نظام سلطانی ✍ رضا احمدی 🟣 مقدمه: بحران حکمرانی در حکومت‌هایی که بازی قدرت بسته است، باندهای درون قدرت، خود را مالک ملک و ملت می‌پندارند و دیگران را «غیرخودی» می‌شمارند. هنگامی که سلطان در قبضه درباریان قرار گیرد، هر طیف به سهم‌خواهی بیشتر و حذف رقبا می‌اندیشد. واپسین دهه‌های دولت صفوی نمونه‌ای آشکار از فروپاشی درونی پیش از سقوط بیرونی است. ساختار سیاسی به‌جای آن‌که در برابر فشارهای خارجی یکپارچه شود، به میدان کشمکش جناح های قدرت بدل شد. رقابت فرساینده بر سر مناصب عالی ــ به‌ویژه مقام اعتمادالدوله ــ محصول ضعف شاهان و پیامد فروپاشی سازوکارهای نظارتی، اداری و تخصصی بود که در دوران شاه‌عباس یکم وجود داشت. در چنین فضایی بود که «فتحعلی‌خان داغستانی»، آخرین رجل کاردان صفوی، قربانی رقابت‌هایی شد که نه تنها او، بلکه دولت صفوی را نیز از پای درآورد. 🔴 باندهای قدرت شبکه حرم‌سرا و خواجگان، گرچه در ظاهر بازیگران غیررسمی بودند، اما در غیاب شاه مقتدر، به یکی از مراکز مهم تصمیم‌سازی بدل شدند. آنان به وزیر اعظمِ مستقل نیاز نداشتند و از هرگونه تمرکز قدرت بیمناک بودند. نهاد دینی و ملاباشی ریاست دستگاه دینی، با کنترل قضا و اعطای مشروعیت مذهبی، عملاً به نیرویی سیاسی تبدیل شده بود. تعصب مذهبی که در جامعه و حکومت رشد یافته بود، به ابزاری کارآمد برای ملاباشی جهت حذف رقبای سنی‌مذهب یا ناهمسو تبدیل شد. 🟢  نخبگان نظامی ارتش صفوی در این دوره چندپارچه و رقابت‌محوربود. منصب‌هایی چون قورچی‌باشی و سپهسالار به‌جای همکاری، در پی حذف یکدیگر بودند. در چنین محیطی، رشد یک رجل توانمند مانند فتحعلی‌خان، از سوی این چند جبهه خطر تلقی می‌شد. 🟣 ساختاری بیمار فتحعلی‌خان داغستانی از از مردم لزگی در قفقاز و سنی مذهب بود. او از مسیر قوللرآغاسی، «امیر سپاه غلامان»، برخاست؛ توانایی او در سازمان‌دهی نظامی، مدیریت بحران و شبکه‌سازی خویشاوندی، برای دولتی در آستانه فروپاشی ضروری بود، اما همان کارآمدی برای نیروهای فاسد دربار تهدیدی جدی به شمار می‌رفت. او برخلاف بسیاری از رجال صفوی، طرح‌های نظامی و مدیریتی برای نجات بخش‌هایی از کشور داشت؛ اما در ساختاری که منافع باندی بر مصالح ملی چیره است، چنین کارآمدی نه تنها تقدیر نشد، تهدید وتخریب تلقی می شود. 🟣 طراحی کودتا ملاباشی و حکیم‌باشی با ساختن نامه‌های جعلی و ارائه آن‌ها به شاه، نخستین نمونه‌های «اطلاعات دروغ» در دربار را به کار گرفتند؛ روشی که در بسیاری از دولت‌های اقتدارگرا برای حذف رقیب مشاهده می‌شود. جناح مخالف اعتمادالدوله بر این باور بود که اگر وزیر اعظم را مهار نکند، قدرت او افزون خواهد شد. گروه برانداز نقشه‌ای دقیق طرح کرد. حکیم‌باشی و ملاباشی شبی هراسان به سراپرده شاه شتافتند و به سلطانِ از خواب‌پریده گفتند که فتحعلی‌خان با سه هزار کُرد قصد حمله به اصفهان و برکناری شاه را دارد. سپس نامه‌های جعلی با مهر اعتمادالدوله را به شاه نشان دادند. شاهِ بی‌اراده، وحشت‌زده فرمان تشکیل شورای درباریان و خواجگان ــ که دشمنان اعتمادالدوله بودند ــ را صادر کرد. ابتدا قرار شد وزیر اعظم را بکشند، اما چون تصمیم به مصادره اموال او داشتند، فرمان «نابینا کردن» او را گرفتند؛ رفتاری که در حکومت‌های مطلقه رایج است: نخست نابودسازی جسم و حیثیت، سپس محاکمه صوری. به روایت برخی منابع، ملاباشی منصب مقدس خود را به جلادی فروکاست و با نوک خنجر، چشم فتحعلی‌خان را از حدقه بیرون آورد. 🟢محاکمه بی‌ثمر سلطان حسین منتظر حمله سپاه کُردها بود؛ حمله‌ای که قرار بود به فرمان وزیر اعظم صورت گیرد. اما خبری نشد. سلطان به توطئه مشکوک شد و دستور تشکیل دادگاه داد. فتحعلی‌خان نابینا در دادگاه «بی‌گناهی خویش را ثابت کرد» و جعلی بودن نامه‌ها مسلم شد. اما دیگر امیدی نبود؛ نه شاه اراده مقابله با باندهای قدرت را داشت، نه فتحعلی‌خان توان کارآمدی گذشته را. دولتی که آخرین رجل توانمند خود را قربانی کرد، عملاً توان مهار بحران‌ها را از دست داد. 🔴پایان ظرفیت دولت نابینا کردن وزیر اعظم، قلب دولت را از کار انداخت. شاه سلطان حسین بدون وزیر مقتدر، در برابر باندهای دربار بی‌دفاع ماند. حذف فتحعلی‌خان داغستانی نه فقط حذف یک رجل، بلکه مرگ ظرفیت ترمیم دولت صفوی بود. پس از او این شکاف‌های داخلی، بیش از هر تهدید خارجی، راه را برای سقوط اصفهان و پایان صفویان هموار کرد. 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰درسگفتارهای حقوقی (نگاه تطبیقی به حقوق اساسی) 📍جلسه دوم 🎙مدرس:دکتر محسن رهامی ⏱زمان: پنج‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۳۰ 🏛مکان: قم خیابان صفائیه کوچه ۳۹، پلاک ۳۹ ♻️متن، صوت و گزارش این سلسله جلسات در رسانه‌های مجمع مدرسین بارگزاری خواهد شد. 📍برای عضویت در کانال اختصاصی درسگفتارهای حقوقی می‌توانید از لینک زیر در تلگرام اقدام کنید. 🌐https://t.me/darsghoftarhoghoghi
🔰اقتصاد ايران در چنبره سياست ✍محمدرضا يوسفي 🔹 زندگی اجتماعی بشر همواره درهم‌تنیدگی عرصه‌های سیاست، اقتصاد و اجتماع را تجربه کرده است. از نگاه کلاسیک‌های اولیه و از جمله مارکس، اقتصاد چیزی فراتر از محاسبات تولید و مصرف بود؛ تصویری جامع از نظام اجتماعی. تا نیمه دوم قرن نوزدهم، عنوان «اقتصاد سیاسی» خود گویای این پیوند بود: علمی که سیاست، تاریخ اجتماعی و روان‌شناسی اجتماعی را در کنار اقتصاد قرار می‌داد. 🔹 اما با تفکیک علوم اجتماعی و تلاش برای شبیه‌سازی اقتصاد به علوم طبیعی، ریاضیات به‌عنوان زبان مسلط وارد شد تا ارزش‌زدایی و جهان‌شمولی را تضمین کند. نتیجه، فاصله گرفتن از واقعیت‌های اجتماعی بود؛ چنان‌که ناتوانی اقتصاد جریان اصلی در پیش‌بینی بحران مالی ۲۰۰۸ به‌عنوان نشانه‌ای از بریدگی آن از واقعیت تعبیر شد. 🔹 امثال اين تجربه سبب شد برخی برندگان نوبل اقتصاد در دهه‌های اخیر ــ از ویلیامسون و نورث تا عجم‌اوغلو و الینور آستروم ــ دوباره بر ضرورت بازگشت به مباحث بین‌رشته‌ای و اقتصاد سیاسی تأکید کنند. نادیده گرفتن پیوند اقتصاد با سیاست و جامعه، امکان تحلیل واقع‌بینانه را سلب می‌کند. 🔹 سیاست از چند مسیر بنیادین بر اقتصاد اثر می‌گذارد: مسير نخست، قانون اساسی به‌مثابه ریل‌گذاری کلان برای آزادی اقتصادی، مالکیت خصوصی، نظام انگیزشی و هدف‌گذاری‌های توسعه‌ای. در ایران، قانون اساسی دوگانه‌ای میان نهادهای انتخابی و انتصابی ایجاد کرده است. شروط ورود به مجلس خبرگان، نظارت استصوابی بر انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس، و تأیید نهادهای امنیتی عملاً دست بالای نهادهای انتصابی را تضمین کرده است. هرچند در آغاز، کشمکش‌هایی میان این دو دسته وجود داشت، اما در عمل، مسیر اقتصاد دولتی با ترکیب سه بخش رسمی (دولتی، تعاونی و خصوصی) به پنج بخش واقعی (دولتی، شبه‌دولتی، عمومی غیردولتی، تعاونی و خصوصی) بدل شد. 🔹 مسير دوم، رویکرد ایدئولوژیک نظام سیاسی است که بر وجوه مختلف اقتصاد سایه انداخته است. گفتمان مسلط بر «نزاع تمدنی» تأکید دارد؛ در این نگاه، اولویت با اهدافی مانند دولت‌سازی، ملت‌سازی و تمدن‌سازی در تقابل با دشمن خارجی و نه لزوماً با رفاه عمومی و توسعه اقتصادی پایدار تعریف شده است. در زمان فزوني درآمدهای نفتی، هزینه‌کرد در مسیر این اولویت‌ها فشار ملموسی بر اقتصاد ایجاد نمی‌کرد. اما با تشدید تحریم‌ها و کاهش درآمد نفت از دهه ۹۰ به بعد، برای تأمین مالی اين اهداف، سازوکارهای مخربی اتخاذ شد که نمود آن را در قالب قاچاق سازمان‌یافته، رانت گسترده در واردات، و تخصیص منابع عمومی به نهادهای خاص می‌بینیم. این اقدامات در ادبیات رسمی «فساد» خوانده می‌شوند، اما در منطق درونی حاکمیت، اغلب برای «اهداف بالاتر» توجیه می‌شوند. مخالفت با سازوکارهای شفافیت مالی بین‌المللی مانند FATF و CFT نیز در همین چارچوب قابل فهم است. 🔹 این رویکرد، مبارزه با دشمن را بر اصلاحات اقتصادی و يا به تعبيري ديگر، سياست را بر توسعه مقدم می‌دارد. پیامد این وضعیت، ایجاد دولتی «تسخیرشده» است؛ دولتی که استقلال عمل ندارد، در تعیین وزرا و سیاست‌ها تابع نهادهای فرادستی است و نمی‌تواند برنامه‌ریزی پایدار اقتصادی انجام دهد. سرمایه‌های کلان کشور در اختیار نهادهای عمومی غیردولتی قدرتمندی است که مأموریت‌هایشان لزوماً اقتصادی نیست و در فقدان شفافیت عمل می‌کنند. شرکت‌های شبه‌دولتی نیز در میانه فشار بازار و دستورهای حکومتی، با دریافت رانت زنده نگه داشته می‌شوند و به عاملی برای تورم و توزیع ناعادلانه منابع تبدیل شده‌اند.  نتيجه تسخيرشدگي دولت، اقتصاد چند پاره است. 🔹 در چنین بستری، هر سیاست اقتصادی، محکوم به شکست یا ایجاد معضلی جدید است. انتخاب بین تثبیت یا آزادسازی ارز، هدفمندی یا عدم هدفمندی یارانه‌ها، و افزایش یا عدم افزایش قیمت حامل‌های انرژی، همگی در دام بن‌بستی ساختاری افتاده‌اند. هر کدام از این گزینه‌ها، یا به تقویت رانت و فساد می‌انجامد، یا تورم فزاینده به همراه آورده و قشر آسیب‌پذیر را تحت فشار بیشتر قرار می‌دهد. 🔹 راه برون‌رفت از این چنبره، در پذیرش یک واقعیت ساده اما بنیادین است: تا زمانی که اصلاحات ساختاری عمیق در حوزه سیاست و حکمرانی صورت نگیرد، درمان‌های مقطعی اقتصادی نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، که بر پیچیدگی بحران می‌افزاید. اقتصاد بیمار ایران، نیازمند جراحی سیاسی است. 🌐https://eitaa.com/majmaqomh
🔰 اسلام‌شناسیِ فردی؛ بازخوانی مبانی فکری و روش‌شناختی دکتر سلیمانی  ✍محمدرضا یوسفی 🔹 در ماه‌های اخیر، سخنان و مواضع دکتر عبدالرحیم سلیمانی، عضو پیشین مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، توجه گسترده‌ای را در فضای عمومی و دینی برانگیخته است. حضور فعال او در نشست‌های حضوری و مجازی، همراه با پاسخ‌گویی مستقیم به پرسش‌ها، موجب شده است که دیدگاه‌هایش با سرعت در شبکه‌های اجتماعی بازتاب یابد. با این حال، بخش مهمی از حساسیت‌ها نه به اصل طرح مباحث، بلکه به شیوه بیان و مبانی فکری خاص او بازمی‌گردد  که با سنت رایج حوزه و تفکر رایج دینی فاصله‌ای جدی دارد. 🔹 دکتر سلیمانی مدعی است به رویکردی تازه تحت عنوان «اسلام‌شناسی» دست یافته؛ رشته‌ای که به گفته او نه در حوزه و نه در دانشگاه سابقه‌ای ندارد. وی نگاه خود را «الهیاتی» می‌نامد و مبانی معرفتی‌اش را بر چهار پایه فطرت، عقل، کتاب و سنت بنا می‌کند؛ اما هر یک از این مفاهیم را با تعریفی خاص و متفاوت از تعاریف رایج به کار می‌گیرد. این امر موجب شده است که بسیاری از صاحب‌نظران، رویکرد او را خودبنیاد و فاقد پیوند با سنت علمی حوزه بدانند. 🔹 فطرت در نگاه او منبعی مستقل برای داوری دینی است؛ و بر نصوص دینی مقدم خواهد بود. البته دامنه و حدود آن از مباحث چالش‌برانگیز بوده، و این امر پرسش‌های جدی درباره اعتبار استنباط‌های مبتنی بر آن ایجاد می‌کند. ایشان تعریفی ویژه از عقل داشته که معیار نهایی تشخیص حق و باطل قرار می‌گیرد. با وجود تنوع تعاریف عقل، رویکرد ایشان موجب می‌شود که تا تلقی شخصی و ذهنیتی خاص به‌عنوان معیار نهایی مطرح شود و این محل مناقشه بوده، مرزبندی مشخصی میان ذهنیت و سلیقه که امری شخصی است با عقل در این میان شکل نمی گیرد. 🔹 در مورد کتاب، او قیودی قائل است که بخش‌هایی از فهم رایج قرآن را کنار می‌گذارد و با فهم رایج مفسران  سازگار نیست. و در مورد سنت، تنها روایاتی را معتبر می‌داند که با عقل و عدالت از منظر او سازگار باشد. وی  اعتبار اجماع را به طور کلی نفی می کند، اجماع قدماء یا متاخرین، اجماع منقول و محصل و یا اجماع متصل به زمان معصوم و یا نوع دیگر تفاوتی در نظر ایشان ندارد، ایشان خبر واحد را نیز نمی‌پذیرد.  🔹 این رویکرد عملاً بخش بزرگی از میراث حدیثی و فقهی شیعه را از دایره اعتبار خارج می‌کند و فهم دینی را به برداشتی فردی و به تعبیری سلیقه ای تقلیل می‌دهد. جناب سلیمانی معتقد است که «شیعه بودن من با شیعه متعارف تنها یک اشتراک لفظی است»، در واقع وی ادعا می‌کند که همه سنت‌های رایج فهم دین دچار خطا بوده‌اند. چنین ادعایی حتی اگر ناخواسته نیز باشد، نوعی انحصار معرفت را القا می‌کند؛ ادعایی که حتی بزرگ‌ترین متفکران اسلامی نیز تاکنون مطرح نکرده‌اند. طبیعی است که چنین رویکردی، واکنش‌های گسترده‌ای را در میان عالمان دینی برانگیزد. 🔹 قاعده علمی اقتضا می‌کند که هر صاحب‌نظر، مبانی خود را ابتدا در جمع های کوچک علمی طرح کرده و سپس به‌صورت مکتوب عرضه کند تا امکان نقد دقیق فراهم شود. و یا از ابتدا به صورت مکتوب عرضه کند. اما دکتر سلیمانی بیشتر بر مناظره زنده تأکید دارد و منتقدان را به گفت‌وگوی حضوری دعوت می‌کند تا بدانجا که دیگران را به تحدی فراخوانده است. 🔹 این روش، هرچند برای مخاطب جذاب است، اما به‌جای تقویت بحث علمی، گاه به جدل و هیجان می‌انجامد و امکان ارزیابی دقیق را کاهش می‌دهد. مناظره زنده، به‌طور طبیعی، به سمت نمایش رسانه‌ای می‌رود، نه تحلیل علمی. در مجموع مبانی فکری دکتر سلیمانی، به دلیل تعاریف شخصی و فاصله‌گیری از سنت علمی حوزه، چالش‌های جدی روش‌شناختی ایجاد کرده است. نقد این مبانی، نیازمند گفت‌وگوی علمی، مستند و آرام است؛ نه جدل‌های هیجانی که تنها به افزایش سوءتفاهم‌ها می‌انجامد.  🔹 پدیده دکتر سلیمانی نشان می‌دهد که جامعه امروز ایران، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند شفافیت، گفت‌وگو و عرضه مکتوب اندیشه‌هاست تا بتوان میان ادعای نوآوری و خطر فردمحوری تمایز قائل شد. 🌐https://eitaa.com/majmaqomh