خوشحالم آن روزی که جز پایان مجالی نیست
بر سینه ام جز داغ تو هرگز مدالی نیست
ما خواستار نوکریه درگهت هستیم
حتی اگر ما را نخواهی تو ملالی نیست
ای آفرینش وام دار چشم زیبایت
جنت به پیش چشم هایت جز خیالی نیست
مِن بعد سوی ابرُوانت سجده خواهم کرد
محراب آن قدری که دیدم هم هلالی نیست
مفهوم هستی می تراود از کلام تو
جایی که باشی جمله ها دیگر سوالی نیست
روزی که نوکر خواندی ام آن وقت فهمیدم
در پادشاهی آنقَدَر ها هم کمالی نیست
حاجی برایم آب زمزم ریخت دیدم که
مانند اشک روضه های تو زلالی نیست
در اشتیاق صحن تو میسوزم آقاجان
گوئی برای عاشقان هرگز وصالی نیست
#امام_حسین
#شهادت_حضرت_زینب
#شعر_خوانی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_زمینه
🎤مداح :ابوذر بیو کافی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گداى خونۀ آقا موسىبنجعفرم
دردم دوا میشه، تا كه اسمش رو مىبرم
روضۀ خونگی، برکت خانوادمه
بیرق روضهمون، چادرسیاهِ مادرم
اى خاطرات شیرینِ زندگیم
مشکلگشای اجدادم از قدیم
بابُ الحوائجِ اِلی الله، ای کریم
یاد اشک روی گونههای مادر
توى مشكلاتم مىخونم با باور
«نَحنُ فِی اَمانِ موسىبنجعفر»
«نَحنُ فِی اَمانِ موسىبنجعفر»
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
تو ابر رحمتى، تو آسمون قلب من
خورشید عزتى، هم ظاهراً هم باطناً
تو سر پناهمى، بهشت عالم حرمت
نور ولايتى، نور دل ابالحسن
اى خادم درگاه تو جبرئیل
آب سقاخونهت آب سلسبیل
به ضریح نگاه تو بستم دخیل
آبرو به من میدی تو روز محشر
اى دعاى خیر تو پناه نوكر
«نَحنُ فِی اَمانِ موسىبنجعفر»
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
كبوتر دلم، پر زده سمت كاظمین
رهتوشۀ منه، اشكاى جارى از دو عین
سلام اولم، اَلسلامُ عَلَى الرّضا
سلام آخرم، اَلسلامُ عَلَى الحُسین
«حَلیف السَّجدَةِ الطّویلة» اى غریب
ذكر حسین حسین رو لب اَمَّن یُجیب
زخم تنت روضهخونِ شیبالخضیب
بهشت منه روضۀ شاه بىسر
اعتقاد من بوده و هست تا آخر
«نَحنُ فِی اَمانِ اولاد حیدر
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج محمدرضا بذری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
*حضرت رو وقتی به زندان بردن میگفت خدایا ممنونم ازت، یه جای خلوتی پیدا شده باهات مناجات کنم، درد دل کنم، اما این زندان آخر این یهودی چه بر سر آقا آورد، هر زندانی که حضرت میرفت زندانبانو تحت تأثیر قرار میداد، گفتن یه حرامزاده رو بفرستن یه یهودی رو بفرستن، آقا رو اذیت کنه، من نمیدونم چه بلایی سر آقا آورد، که سر به سجده میذاشت میگفت: "یا مُخَلِّصَ الشَّجَر مِن بَینِ الرَّمل و ماء و تین" ای خدایی که گیاه رو از دل زمین خلاص میکنی."یا مُخَلِّصَ الوَلَد مِن بَین مَشیمَةِ و رَحِم"، ای خدایی که طفل رو از رحم مادر خلاص میکنی، "خَلِّصنی مِن یَدِ هارونُ الرَّشید" خدایا! منم از این زندان خلاصم کن....*
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم
سفره ی ذکر مرا بد دهنی ریخت به هم
روی این ساق ترک خورده بلندم کردن
استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم
*"المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون فی ظُلَمِ المَطامیر ذِی السّاقِ المَرضوض فی حَلَقِ القُیود"، یعنی این زنجیر کاری با زانوی حضرت کرد با ساق پای حضرت کرد له شد دیگه.... وای وای*
کار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است
نظری کرده ام و قلبِ زنی ریخت به هم
*زن بدکاره و رقاصه آوردن توزندان یک لحظه ذهن امام رو منحرف کنه، بعد یه مدت اومدن ببینن، دیدن این زن بدکاره هم سر به سجده گذاشته هی میگه الهی العفو.... یا موسی بن جعفر زن بدکاره رو نگاه کردی آدمش کردی، منِ گریه کنِ مادرت رو هم نگاه کن...*
دید حساس شدم آمد و دشنامم داد
پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم
کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت
از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم
*دم در همه مردم منتظر بودن آقامون میاد، آخه خبر دادن بناست زندانی از زندان بعد چهارده سال آزاد بشه، اما درِ زندان وا شد. یکی میگفت: من آقا رو منزل خودم میبرم، خودم نوکریشو میکنم خودم خدمتشو میکنم. یکی میگفت: آقا رو ببینم به پاش میفتم با گریه.اما دیدن در وا شد، چهار نفر یه تخته ی درو به دوش گرفتن، آی زیر این تخته رو گرفتن، خبر دارین جنازه رو، رو جِسرِ بغداد بردن، سه شبانه روز جنازه رو رو پُلِ بغداد گذاشتن، بعد سه شبانه روز دفن کردن... هفت تا کفن آوردن هفت تا کفنِ قیمتی به تنِ موسی بن جعفر کردن، جنازه رو با احترام دفن کردن، اما تا محلِ دفن حضرت، هر کی زیر تابوتو میگرفت با گریه برمیگشت، میگفتن چرا گریه میکنید؟ میگفتن تابوت آوردن، هفت تا کفن به تنِ حضرت کردن اما هنوز صدای زنجیر میاد.. آخه وصیت کرد منو با غل و زنجیر دفنم کنید....
دیدین یکی از دنیا میره میگن زودتر دفنش کنید، جنازه رو زمین نمونه خوبیت نداره... وای وای.. امامِ ما سه شبانه روز جنازه ش رو پل بغداد بود. جنازه ی امام جواد هم رو پشت بام خانه سه شبانه روز بود. ارباب من و شما حسین هم سه شبانه روز رو خاکِ داغ کربلا بود. اما من یه آقایی رو سراغ دارم برا دفنش عجله کردن.یه وقت دیدن از پشت خیمه صدا میاد، میگه حسین جان صبر کن، دارم مادر اصغر رو میارم، حسین...*
@majmazakerinee
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین