eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
41.1هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
379 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
مطالب که لینک دار هست ازگوگل دانلودمیشه
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – سیدپوریاهاشمی بگو ز جان بهارم خزان چه می خواهد؟ فراغ لعنتی از جانمان چه می خواهد؟ مگر که شوهرت از این جهان چه می خواهد؟ به غیر ماندنت ای نیمه جان چه می خواهد؟ هنوز مانده ام این روزها چه زود گذشت خوشی و خندهء نه سال ما چه زود گذشت بنا نداری از این سوز تب رها بشوی؟ برای مدتی از بسترت جدا بشوی؟ قرار نیست در خانه جا به جا بشوی؟ دوباره مادر سرحال بچه ها بشوی؟ به پات اگر که بیفتم چطور می مانی کنار در که بیفتم چطور میمانی نمیشود که مرا باز رو به راه کنی درست مثل گذشته به من نگاه کنی و کوه درد و غمم را دوباره کاه کنی حسودهای مرا خوار و رو سیاه کنی بفکر ریختنم بی ستون تو چه کنم نمیشود که بمانی بدون تو چه کنم دو ماه و نیم غمت آتش دلم بود و دو ماه و نیم فقط گریه حاصلم بود و دو ماه نیم در خانه قاتلم بود و دو ماه و نیم مغیره مقابلم بود و دو ماه و نیم مرا بین کوچه ها دیدند سلام کردم و جای جواب خندیدند بلند شو که زمین خوردنم زیاد شده نرو که دردسر ماندنم زیاد شده نلرز لرزش دست و تنم زیاد شده خودت ببین که بمان گفتنم زیاد شده خدا گواست که مثل تو از جهان سیرم بدون من بروی زنده زنده میمیرم
مانند شمع قصه ات از سر تمام شد کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد سیلی وزید در وسط کوچه باد شد تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد از سوختن نه در اثر ضربه شمع من در پشت چارچوب همین در تمام شد گفتم یکی نبود و چهل مرد آمدند قصه نگفته قصه ی مادر تمام شد بابا کشید پارچه را روی مادرم آهی کشید و گفت که دیگر تمام شد پلکی زد و رسید سرِ ظهرِ واقعه این بار قصه واقعا از سر تمام شد زینب به فکر روز دهم بود بیشتر وقتی وداع مادر و دختر تمام شد وقتی که "یا بنی" به گوش حرم رسید آرام گفت کار برادر تمام شد تازه شروع شد غم زینب به کربلا آن لحظه که بریدن حنجر تمام شدش
1_173632378.mp3
6.8M
بیا بیا گل زهرا، عزاے مادر توست صفاے فاطمیه از، صفاے مادر توست بیا که با تن خونین هنوز منتظر است که انتقام تو تنها، دواے مادر توست
. 🌾 مناجات بسیار زیبا _ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _ فاطمیه _ حجت الاسلام 🌾 بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست 2 صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش *عجب احتجاجی کرد ، نزاشت علی سرش تو مدینه پایین بیفته ،حتی نزاشت یه شمشیر بالا سر علی ببین... * قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست *این همونیه که حضرت تو دعای کمیل فرمود :"وَ الدَّوَامَ فِی الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِك" آگه مادرانه دست شکسته ش رو بالا بیاره من و تو ، تو نوکری و سربازی امام زمان ثابت قدم میمونیم ....* ز نور چادر او ما همه مسلمانیم *اون چادری که یهودیه رو مسلمون کرد ، اون چادری که سلمان هر وقت بهش نگاه میکرد گریه میکرد ....* ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست *اینجوریه یا نه؟ "وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ " زانوها به هم میخوره دم جون دادن... "وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ" دیگه باورش میشه که رفتنی ... اونجا کی میتونه به داد ما برسه ؟؟؟ * به وقت مرگ که دستم زهر دری کوتاست امید و دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین هنوز منتظر است که انتقام تو تنها شفای مادر توست *حالا هر کی دلش میخواد به آقاش تسلیت بگه بسم الله ...." بگو آقا الان کجای عالم شرف حضور دارید ، نمیدونم ، مدینه ای نمیدونم .... هرجا هستی قدم رنجه کن یه نظر عنایتی به جمع سربازان خودت کن .... آگه شما نظر کنی همه ی ما رنگ و بوی فاطمه می گیریم .... یابن الحسن .... . بیا که با تن خونین هنوز منتظرست که انتقام تو تنها شفای مادر توست یاابن الحسن .... یاابن الحسن .... *وَ بَعد، فَقَد قالَ اللهُ الحَکیم فی مَحکَمِ کِتابَه الکَریم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً ....* بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت حسین جان همه را بخشیدی *شب جمعه ست ، شب زیارتی ابی عبدالله ... این دلتُ نورانی کن ، زبانتُ خوش بو کن ، نامِ هَمَمون در زمرۀ زائرینِ ابی عبدالله ثبت بشه .....* حسین جان ...... *بابی المُستَضعَفِ الغَریب یا اباعبدالله* ........... تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست زندگی چه قابل داره ،دارو ندارم فدات مادر زنور چادر او ما همه مسلمانیم نه فقط اون هفتاد تایهودی،هشتاد تا یهودی مسلمان شدند،ما هم تا ابد،اسلام مون مدیون چادر زهرا ست،این چادر نبود فقط،ما نگامون فقط یه چادره،اون خیلی حرف داشت،این چادر سیاه پرچمه تا آخر عمرت،تا دنیا دنیا است این پرچم بالاست، زنور چادر او ما همه مسلمانیم كه اصل طینت ما خاك پای مادر توست معلوم نیست فاطمیه ی دیگه زنده باشم به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست آی ،فكر نكنی رفیق من فقط حرف مرگ می زنم،یا ما حرف مرگ می زنیم،خود بی بی به مولا علی فرمود: علی جان،من از شب اول قبر نگرانم،زهرا بگه من چی بگم،صدا زد علی جان تنهام نذاری بری،بایست بالای قبرم تا من این تنهایی قبر و حس نكنم،الله اكبر زهرایی كه زهرا است، زهرایی كه همه كاره ی زمین و زمان و سماوات و ملك و ملكوته، به علی می گه،علی جان قرآن برام بخون،علی می خوام آروم بشم با صدات،علی می خوام اُمدن بهم گفتن: امامت كیه بگم همین آقایی كه بالا سرمه امام منه، آخ چی می شه ،ماهم این جوری بگیم،چی می شه به ما بگن اممت كیه بگم همین امام زمانی كه بالاقبرمه امام منه به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست امید و دل خوشیه من وفای مادر توست من شك ندارم،مادرت میاد،یه چیزی بگم شب جمعه ای گریه كنی،خودشم نیاد، بچه اش و می فرسته،می گه حسینم،پاشو برو،سینه زنت وحشت قبر داره، حسینم این یه عمر برات سینه زده، حسین،داد بزن ،ناله بزن صداتو فاطمه بشنوه،ای تشنه لب حسین،امشب مادرشم داره همین و می گه،حسین، عشق زینب حسین
. روضه جانسوز حضرت زهرا(س) حاج محمود کریمی با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود عریان به روی خاک بیابان رها شود با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد با نیزه اش به روی تن شاه میکشد نقشه برای پیروهن شاه میکشد زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت با بازوی شکسته ی خود… روزِ آخری با چشم نیم بسته ی خود… روزِ آخری پیراهن حسین خودش را قواره کرد گریه برای آن بدن پاره پاره کرد هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت... شاعر: .👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعارفاطمیه – زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – رضادین پرور بسکه چشم تو تصویرتار میگیرد تمام آینه ها را غبار میگیرد سرت چه آمده وقت کشیدن جارو همیشه فضه ترا ازکنارمیگیرد چه زحمتی شده این گندم آسیا کردن چه زودپهلوی تو حین کارمیگیرد به روی گونه توسیب قرمزی هرشب زچشمهای ترم اختیارمیگیرد لباسهای ترا دیدوگفت زینب باز چقدرمادرم آب انارمیگیرد نه صبح مانده برایم نه ظهرمانده نه شب زناله ات کمرم هرسه بارمیگیرد بخندجان علی جان به لب شدم زهرا بخندخانه سکوت مزارمیگیرد
بسم الله الرحمن الرحیم تابوت تومیرفتی شبی ازدره خانه میبردعلی، پیکر زهرا،سر شانه یک گوشه حسین وحسن وزینب وکلثوم باگریه نگاهش شده معطوف به شانه تاشست تن فاطمه را ، حیدرکرار آن تیر غمش سمت علی کرد کمانه دیدم که عقیقی به گدا داد ٬ به مسجد حیدربه تویاقوت کبود، داد زمانه این قوم حسادت به تو وفاطمه کردند این معرکه ها بود درآن کوچه بهانه بانوی علی، نیمه شب از دست علی رفت ازداغ تو زینب بگرفته است بهانه 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) ____________