eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
377 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab02Moharram1393[03].mp3
7.69M
🏴شب دوم محرم🏴 مقتل خوانی ورود کاروان به کربلا(آیا این سرزمین کربلاست؟)
🍂 🏴مرغِ دلم امشب بہ جنون سر دارد با عشق هوا و حالِ دیگر دارد🥀 🏴آمد شبِ سوم شب بے باباها اے واے بہ حالِ هر ڪه دختر دارد🥀 ❤️ 💔🥀 🥀🍃
اجازه بدید روضه بخوانم .. امام صادق نشسته بود ، اون روضه‌خونم اومد وارد شد، نشست کنار حضرت. آقا بهش فرمود: میشه برای ما یه‌کم از جَدمون بخونی؟! گفت: بله آقا ..شروع کرد شعری خوندن. روایت میگه به شدت امام صادق گریه میکرد؛ اون طرفِ پرده هم زنها به شدت شیوَن، ناله، گریه. یهو دیدن پرده کنار رفت، یه کنیزی اومد، یه بچه‌ی شیرخوار گذاشت تو دامن امام صادق. آقا تا این بچه رو دید گریه‌ش بلندتر شد. همه گریه می‌کردن، امام صادق هم گریه میکرد، این بچه هم گریه می‌کرد (همه رو به‌هم ریخت این بچه)فلذا می‌بینید اینایی که بچه‌هاشونو امشب آوردن، از زمان امام صادق همین جوری بوده..امام سجاد بعد از واقعه‌ی کربلا توو بازار رد میشد دید یه خانومی بچه‌ش توو بغله داره رد میشه، دید این بچه داره بی‌تابی میکنه، هی گریه می‌کنه. صداش زد:_خانوم ببخشید!گفت: بله یابن رسول الله؟فرمود: فکر کنم این بچه تشنه‌شه!گفت: بله آقا، یه مسیر طولانی امروز رفتم، نرسیدم بهش آب بدم.فرمود : برو سریع آبش بده…..امام سجاد شروع کرد گریه کردن .گفت: آقا بی‌ادبی کردم، ببخشید، حالا میرم بهش آب میدم، چرا گریه میکنین؟!فرمود: آخه داداش منو توو کربلا آب بود و بهش ندادن و کشتنش…. میدونم تشنه‌ای مادر، ولی من.. به جز اشک چشام آبی ندارم تو بازم تشنه خوابت برده اما من از داغ لبات خوابی ندارم بخواب آروم، بخواب آرومِ جونم بخواب ای حیدر شیرین زبونم برای اون کویر خشک لبهات تا صبح لالاییِ بارون میخونم دلم از مَردم این شهرْ خونه اینا گمراهی رسم و راهشونه نمیدونم چرا دلشوره دارم گمونم حرمله همراهشونه شنیدم حرمله رحمی نداره یه رَد خون همیشه تو چشاشه شنیدم بین تیرایی که داره یه چندتایی سه‌شعبه هم باهاشه میگن خیلی دقیقه توو هدف‌هاش نشونه‌گیری‌هاش رَدخور نداره نترس مادر، بهت قول میده مادر دیگه اسمِ کثیفش رو نیاره نترس مادر، عمو عباس هستش تا اون هستش که آزاری ندارن همیشه جنگ با آدم بزرگاست اینا با بچه‌ها کاری ندارن ایشالله فردا از این دشت میریم برات گهواره‌ی تازه میگیرم همین حالا دارم از شوقِ روزی که رو لبهات میگی مادر میمیرم تو هم مثل علی‌اکبر میمونی که از پشتِ نقابش نور پیداست بابات وقتی در آغوشت میگیره سفیدیِ گلوت از دور پیداست بخواب آروم و آهسته عزیزم که تنها نیست بابا، غم نداریم علی‌اکبر، عمو عباس، قاسم خدا رو شکر چیزی کم نداریم جوونای بنی هاشم زیادن نترس، باباجونت تنها نمیشه ایشالله فردا از این دشت میریم خدای من! چرا فردا نمیشه؟! عموجونت بهت قول داده فردا بره از خواهرت مشک‌و بگیره بهم قول داده دریا رو بیاره اگه دستاش بره قولش نمیره شاعر : ‌حسن لطفی رباب هی لالایی که میخوند، می‌گفت علی‌جان عمو رفته، عمو که قولش ردخور نداره ..اگه دستاش بره قولش نمیره ..اما همه‌جا شرم مال سقا شد، دیدن این بچه داره گریه می‌کنه؛ هی از این خیمه به اون خیمه، همه اومدن بغلش کردن دیدن فایده نداره.همچین که اباعبدالله اومد دَم خیمه، صدا زد: خواهرم، برو علی و بیار، اینا این بچه رو ببینن شرم میکنن..سریع دویدن تو خیمه بچه رو بغل کردن تو دستای اباعبدالله که قرار گرفت آروم شد. همچین که اومد بچه توو بغلش، بچه رو گرفت رفت وسط میدان که صداش به همه برسه. بچه رو روو دست گرفت، آروم آروم بلندش کرد.همچین که این سر برگشت، سفیدی گلو که مشخص شد، اون نانجیب دید لشکر به‌هم ریخته، همه دارن به‌هم میگن چه خبره؟! قرار ما نبود با بچه بجنگیم..دید لشکر داره به‌هم میریزه، گفت برید حرمله رو صدا کنید الان لشکرم میپاشه.حرمله نفس زنان اومد؛_ چیه امیر؟!گفت: لشکر داره به‌هم میریزه، یه کاری بکن . گفت: چی کار کنم؟ کدوم‌ُ بزنم؟ بابا رو بزنم یا بچه رو؟!گفت: مگه نمی‌بینی بچه خیلی راحت‌تره زدنش؟! اباعبدالله بچه رو آورده بالا ؛ میبینی زیر گلوشو؟! میبینی سفیدی زیر گلو رو؟!تیر سه شعبه رو برداشت، تا این تیرُ زد به بچه، بعضیا میگن زیر عبا این بچه رو پنهان کرد، هی میرفت سمت خیمه‌ها، برمی‌گشت.علت داره میدونی علتش چیه؟! آخه دیدی یه مرغُ سَر میبُری، تا یه چند دقیقه هی دست و پا میزنه.تا این تیر خورد، اباعبدالله سریع بچه رو زیر عبا پنهان کرد. هی میرفت سمت خیمه، میدید بچه دست و پا میزنه، برمی‌گشت
🏴| دࢪ عرش مجلس غم أرباب عـالم است مشڪى بپوش اے دلِ شیدا محرم است🥀 ↩️ شرکت کننده‌: 6⃣5⃣ 🎁 نفر برتـر: سنگ حرم امام حسین‌ع + خاک تربت کربلا + قاب فرش حرم امام رضاع 🎁 به نفرات دوم تا دهم هم جوایزِ نفیسی اهدا خواهد شد.🌹 🎁|برای شرڪت در این چالش بزرگ👇 🏴| https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29 | اولین چالش بزرگ امام حسینی در ایتا☝️
رباعیات شب سوم اول مجلسی هر جا که بساط روضه دائر باشد این حضرت زهراست که حاضر باشد پرچم زدن ما سرِ هر کوی و گذر یک جلوهء تعظیم شعائر باشد هر کس که در این عزا قدم بردارد سویش بخدا،خدا قدم بردارد بر سردر دیگِ تو مسیحا آید تا بهر شفا کمی غذا بردارد در عرش مجالس حسینی برپاست در فرش محرّم، همه‌جا واویلاست با بالِ فرشته روضه مفروش شده جاروکش مجلس عزایش زهراست پرچم درِخانه‌های خود نصب کنید دل را همه بر کتیبه‌ها چسب کنید پایان معارف خدا را یکجا با گریه به شاه کربلا کسب کنید هر کس که حسین در سر و باور اوست ارثیهء شیر طاهر مادر اوست با گریه رقیّه بر همه ثابت کرد گریه‌کن مجلس پدر دختر اوست دوبیتی حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها می‌دونستم میای میدی جوابم نبودی خیلیا دادن عذابم گمونم بابا یادت رفته بود که شبا باید رودست تو بخوابم یه چند بار دیدمت رو نیزه‌هایی صدات کردم بابا بابا بابایی به اصغر غبطه خوردم نزدیکت بود براش رو نیزه می‌خوندی لالایی حکایت‌ها داره درد اسیریم یتیمی و غریبی سربه‌زیریم یکی زد سرعت سیلی‌ش زیاد بود پرید توی گلوم دندون شیریم بابائی زجرِ ملعون خونه چشماش الهی پا نشه سنگینه پاهاش یه‌بار اومد منو برداره نامرد موهام پیچید بابا دور دستاش توی گودال دیدن سر نداشتی به‌جاش روی نیزه‌ها پیکر نداشتی منو هر وقت میبینه عمّه میگه برادر کاشکی دختر نداشتی مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۰