eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#‍مرثیه_زبانحال_زینب_کبری_س_از برادر قتلگه شده رو به رویم یکی تو بگو تا، یکی من بگویم من از غربتِ تو، تو از غربتِ من هر آنچه ستم که به ما کرده دشمن تو از نیزه ها گو که بر دل نشسته من از ناقه گویم که بر گِل نشسته تو از شمرِ ملعون و خنجر کشیدن چگونه سرت را ز پیکر بریدن تنت را به سمّ ستوران کشیدن من از روی تل تا به مقتل دویدن تو از آه کشیدن، من از خون چشیدن تو از قد کشیدن، من از قد خمیدن بگو شمر بریده چگونه گلویم بگو آب نداده شکسته سبویم  تو را در کفِ مقتلِ خون بجویم که بر روی سینه ت نشسته عدویم برادر قتلگه شده رو به برویم یکی تو بگو تا یکی من بگویم تو از شرحِ کشتن من از دل شکستن تو از سر بریدن، من از دل بریدن تو از شرحِ میدان، من از شرحِ جولان تو از تیغِ برّان، من از جسمِ عریان تو از نای سوزان، من از آهِ هجران تو از سوزِ عطشان، من از قلبِ بریان تو از نیزه باران، من از داغِ یاران تو از دردِ مقتل، من از قصه ی تل عطش در لب تو، طپش در گلویم جواب زنانِ حرم را چه گویم تو را جانِ مادر نظر کن به رویم به یک بار دیگر گلم را ببویم برادر قتلگه شده رو به رویم یکی تو بگو تا یکی من بگویم یه چشمم به سویت، یه چشمم به خیمه مبادا سرت را ببینه رقیه که لب تشنه رفته به بالای نیزه بگو چی بگویم جوابِ سکینه تو از قتلگه گو ز نای دریده که دشمن سرت را چگونه بریده اگر در گمانی که زینب ندیده بدان که صدایت به گوشم رسیده ز تل تا قتلگه به سویت دویده چطور قد خمیده به مقتل رسیده ز داغِ تو خواهر گریبان دریده فراقِ تو موی سرش را کشیده مرا تا به کوفه کشانده عدویم که در کوفه برده همه آبرویم برادر قتلگه شده روبرویم یکی تو بگو تا یکی من بگویم تو از ذلتِ من، من از مِحنتِ تو تو از حسرتِ من، من از غربتِ تو چرا سر بریدن شده قسمتِ تو چرا دشمنِ دون کند دعوتِ تو چرا که شکستنه همه بیعتِ تو چه آورده او بر سرِ عترتِ تو چرا کشته گشتی تو در رو به برویم من از این جنایت چه دارم بگویم چنان بغض گرفته برادر گلویم کمی آهسته تر نظر کن به سویم برادر قتلگه شده روبرویم یکی تو بگو تا، یکی من بگویم نبودی ببینی که من چی کشیدم ز دردِ فراقت گریبان دریدم به تا کوفه وُ شام به پایت دویدم سرت را به نوک و سرِ نیزه دیدم چه طعنه که از دشمنِ تو شنیدم تمامِ بلا را من از جان خریدم بلای دگر را نذار تا بگویم  که در رو به رویم نشسته عدویم برادر قتلگه شده رو به رویم یکی تو بگو تا یکی من بگویم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیا که زینب کبری تو را صدا میزد سر بریده ی آقا تو را صدا میزد تو و غریبی و زاری! خدا مرا بکشد به آن غمی که تو داری خدا مرا بکشد چرا به گوشه ی صحرا نموده ای منزل؟ مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد برای معصیت بی شمار من... آقا همیشه اشک تو جاری، خدا مرا بکشد میان روضه می آیی ولی منِ غافل ز دیدن تو فراری... خدا مرا بکشد شنیده ام که کسی با سر برادر گفت: چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد کسی ندیده به بزم شراب و تشت طلا سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد هنوز سوز صدایی غریب میآید صدای قاری شیب الخضیب میآید مجتبی روشن روان 💔💚💔
AUD-20220810-WA0005.mp3
9.62M
نوحه سه ضرب یا لَیتَ أُمِّی لَم تَلِدنِی. چقدر درد و. بلا کشیدم. یا لَیتَ أُمِّی لَم تَلِدنِی. مُخَدَّراتُ. چه حالی دیدم 😭 کاشکی نبودم ببینم . میون. قافله. به دستای عمه ها و. همسرم. سلسله 😭 چقدر رو..بروشم. با شمر و .حرمله . علی بن. الحسین .یا زین. العابدین(۳) یا لَیتَ أُمِّی لَم تَلِدنِی دیدم جُیُوبِ المُضَرَّجاتُ پای برهنه تو بیابون آواره دیدم مُخَدَّراتُ  یاد فرار کودکان بُرده آرامشم هنوز از عمه هام خجالت میکشم  علی بن الحسین یا زین العابدین _________________  بند سوم یا لَیتَ أُمِّی لَم تَلِدنِی دیدم به صحرا دود و شراره حجاب دختران زهرا چادر خاکی معجر پاره  مادری میگفت ای خدا دخترم میسوزه دختری با گریه میگفت معجرم میسوزه دلم خیلی برا خواهرم میسوزه  علی بن الحسین یا زین العابدین @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری شهادت امام سجاد علیه السلام مَهِ مَدینِه وَ شامِ خَراب یَعنی چِه مَقام‌ِعِصمَت‌و بَزم‌ِشَراب‌یَعنی چِه 🏴
با سنگ های تیز بهم خورده روی تو جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت هربار محملم برِسَد روبروی تو هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن بازی نموده شایعه با آبروی تو رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند برپرده های محمل ما چنگ می زدند شاعر:
🏴خطاب به امیرالمومنین... یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده چشمان شور،آینه ات را نظر زدند در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..،کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد حسین‌ات..،کبود شد نیزه نشین تو همه را پیر کرده است شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را شاعر:
۞﴿﷽﴾۞ 🎼 سبک زمزمه آرام و زیبا 💯 به‌سبک:خدایاعاشقان‌را‌با‌غم‌آشناکن ✍️ ــــــــــــــــــــــــ 🎶💯 فـراق‌و‌دوری‌ازتـوباعـث‌این‌اشک‌و‌آهــه بدونِ‌دیــدنِ‌رویِ‌شمـاعُمـرم‌تَـبـــاهــه بیاامشــــب‌نگاهی‌کن‌به‌حال‌وروزم‌آقـا که‌من‌عمری‌برای‌دیدنت‌چشمام‌براهه میــخونـم با دلِ خـون با اشک و آهِ محــزون بِهـــِــت روو میزنم مـن ازم رو بـــــرنــگـــــــــردون داره میگذره/دیگه عمر من ولی غرق در گناهم ازامشب به‌بعد/کنارخودت بیـا و بـده پناهـــــم ـــــــــــــــــــــــــ 🎶💯 به‌دنبال‌نشونی‌از‌تو‌میگردم‌؛ کجایی؟ مدینه‌یانجف‌یا کاظمین یا کربلایی؟ شنیدم که توازحاتم‌کریم‌ترهستی‌آقا بادست‌خالی‌امشب‌اومدم‌اینجا‌گدایی چـقدرطعنه‌شنیـدم به‌ایـن‌وادی‌رسیـــدم چقدجمـــعه‌گذشـتو ولـــــی‌تـــو‌رو‌نــدیـــــدم برا دیدنت/همیشه آقا دعای فرج رو میخونم کدوم‌جمعه‌از/کدوم‌راه‌میای بگو که منم بدونم ـــــــــــــــــــ 🎶💯 الهی بشنوی آقای خوبم این صدامو الهی‌که‌همین‌امشب‌اجابت‌شه‌دعامو تموم‌حاجتم‌بعد از‌وصالت ؛تنها اینه بیا امضا بزن امشب برات کربلامو تموم باورم شد دلم تنگ حرم شد زیارت ؛ اربعین که دعای مادرم شد الهی همین/روز اربعین ببینم ضریح دلبر به یاد مسیر جاده میگم حسین ای غریب مادر ✍️شعر از : دوشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۰
کانال نوحه مجمع الذاکرین.m4a
3.95M
سبک زمزمه مناجات امام زمان*عج* مناسب اجرا مناجات در مجالس مختلف شعر از ؛ ✍ @majmaozakerine
⚫️️ذکر توسل و روضه جانسوز _ ورود به کوفه و اسارت خاندان آل الله _استاد حاج منصور ارضی ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ بنا شده که به زخمِ دلم شرر بزنند خبر رسیده قرار است بی خبر بزنند از آن قبیله به من صد نفر اشاره کنند از این قبیله مرا جایِ صد نفر بزنند چه کوچه هایِ بدی ساختند در کوفه که راحت است مرا بین هر گذر بزنند خودت بگو چه کنم بین عده ای اوباش خودت بگو چه کنم حرف بد اگر بزنند کمر نمانده برایم ز بس لگد خوردم ولی قرار شده باز بیشتر بزنند ... تمام ترس من این است شمر با خولی مکرراً به زن و بچۀ تو سر بزنند بزرگ ها که زدند و حسابشان با توست که گفته است مرا بچه هایِ شر بزنند حواس من به خدا پرت هیچ کس نشده نگاه من به سر توست هر قدر بزنند به ریشه هایِ ستم خطبه ام تیر زده ست دگر هر آنچه بخواهند پس تبر بزنند ... شاعر : سید پوریا هاشمی *یه نگاهی به آن سر خاکستری و خون آلود کرد .... ای هلالِ زینب ... الله اکبر چه کردن با این آقا .... بعضی ها نوشتن فقط هجده ضربۀ کاری به صورت خورده بوده ... ای هلالِ یک شبۀ زینب چرا این گونه غروب کردی ... بعد فرمود اگه با من حرف نمیزنی با این طفلی که در دامن داره نگات میکنه ، هی میپرسه عمه ، عمه این سرِ کی هست داری باهاش اینجوری حرف میزنی .... فرمود این طفل قلبش داره آب میشه ...لااقل با این بچه حرف بزن ....*
4_6021386862994656451.mp3
20.53M
‍ . من یه کاری دارم تو یه کاری داری من قراری دارم تو قراری داری هرکدوم از ما رو با قراری ، واسه کاری انتخاب کرده حسین بد به حال کسی که برا نوکریش جواب کرده حسین یکیمون چای ریزِ شبای هیأت شد یکیمون واسه ی روضه خونیاش دعوت شد یکی پرچم‌ میده یکی اون آخر سینه زنیا دم میده به‌‌ همه غم میده اشکِ نم نم‌ میده مزد بعضیا رو شبهای محرم میده به یه عده توی سال کربلا هم میده به‌ تموم نوکراش وعده ی خلاصی از بین جهنم میده # بعضیامون شبای جمعه مسافر میشن همه زائر میشن بعضیا روضه خونن‌ ، مدّاحن بعضیا میان و شاعر میشن بعضیا گریه کنن توو خیمه حاضر میشن بعضیا حر میشن از خدا پُر میشن حتی سنگم باشن با یه نم اشک‌ عزا همه شون دُر میشن روضه آدم سازه با دل مرد و زن و پیر و جوون دمسازه چرا حیرون‌ موندیم بخدا ، در بازه خونه ی آقامون جا فراوون‌ داره سفره ی روضه همیشه پهنه بسکه مهمون داره چه کسایی که بلد بودند و توو همین خیمه گدایی کردن دلاشون و باهم کربلایی کردن سیم دل وصل شد و براشون حرفِ ولی ، اصل شد و وسط گریه یه‌ حاجت خواستن توو‌ دلاشون ، یه شهادت خواستن توو سیاهیای دنیا بودیم که اونا رفتن و رو سفید شدن ما که جا موندیم اونا شهید شدن ۱۴۰۱ # ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @majmaozakerine
😭 فریادها چو راه سفرها کشیده اند شب ها کشیده اند، سحرها کشیده اند سنگینی ام به قدر دو تا بوسه مانده است وزن مرا نسیم سحرها کشیده اند فکرم پس از تو دست کشیدن ز زندگی ست دست مرا ز بس به سفرها کشیده اند نائب گرفته ام که کشد آه جای من آه مرا نسیم سحرها کشیده اند این قوم بسته اند به ناخن حنای عید ناخن ز بس به روی جگرها کشیده اند پوشیدنی نمانده برایم به غیر چشم هر چیز را که بود به سرها کشیده اند سنگین تر است از همه ی بار کائنات نازی که دختران ز پدرها کشیده اند حرف و حدیث موی سر من دراز شد در شام و کوفه بس که خبرها کشیده اند نقش تو را به نوک سنان ها کشانده اند نقشه برای من به گذرها کشیده اند آمد به حرف طفل تو با خال و خط تو زیر زبان من به هنرها کشیده اند هم پرده نیست با کمی از گوش درد من دردی که گوش ها ز خبرها کشیده اند چشمم هنوز منتظر دست های توست زآن سرمه ها که وقت سحرها کشیده اند شد سایه ام بلندتر از من به پای نی چون سایه ها به نور قمرها کشیده اند معنی، لب حسین کرامت نمود، اگر از خیزران تلخ شکرها کشیده اند # 🍇@majmaozakerine
بنا شده که به زخمِ دلم شرر بزنند خبر رسیده قرار است بی خبر بزنند از آن قبیله به من صد نفر اشاره کنند از این قبیله مرا جایِ صد نفر بزنند چه کوچه هایِ بدی ساختند در کوفه که راحت است مرا بین هر گذر بزنند خودت بگو چه کنم بین عده ای اوباش خودت بگو چه کنم حرف بد اگر بزنند کمر نمانده برایم ز بس لگد خوردم ولی قرار شده باز بیشتر بزنند ... تمام ترس من این است شمر با خولی مکرراً به زن و بچۀ تو سر بزنند بزرگ ها که زدند و حسابشان با توست که گفته است مرا بچه هایِ شر بزنند حواس من به خدا پرت هیچ کس نشده نگاه من به سر توست هر قدر بزنند به ریشه هایِ ستم خطبه ام تیر زده ست دگر هر آنچه بخواهند پس تبر بزنند ... سید پوریا هاشمی @majmaozakerine
4_6026114853188407108.mp3
24.9M
خبرِ عمو اومده؛ نرسیده آب عزیزم…  پسرکِ تشنه لبم؛ لالایی…  بخواب عزیزم…  پرستوی سفیدم… پر مزن، مرو مادر…  دل از تو نبریدم…  دل مکن، مرو مادر…  خماری چشمِ تو؛ تیر به قلبِ رنجور میزنه… پسرکم گریه نکن  دلم، داره شور میزنه…  عمو نیومد ز سفر؛ تا که برات آب بیاره  خدا کریمه پسرم… شاید که بارون بباره…  بخند تا که نبینم حالِ بیقراری رو؛ ببین بارونِ چشم از ابرِ نوبهاری رو  پرستوی سفیدم… پر مزن، مرو مادر…  دل از تو نبریدم…  دل مکن، مرو مادر... سرمو کنار میبرم برا خنکای لبه؛ که نریزه اشکِ چشام روی ترکای لبه  به بابا میگم بدونه؛ اگه علی شیر نداره…  این آخرین سربازته، درسته شمشیر نداره!  کی گفته غمش آبه؟ از غمِ تو بی تابه…  می دونم روی دستت؛ تیر میاد و می خوابه  پرستوی سفیدم… پر مزن، مرو مادر…  دل از تو نبریدم…  دل مکن، مرو مادر…  اگه داری میری سفر؛ قرآن بگیرم رو سرت  تو میری و پشت سرت؛ بارونِ اشکِ مادرت…  تو میری و خیمه میشه؛ برا همه مثِ قفس  نمی مونی… از غمِ تو می مونه تو سینه، نفس  میونِ یه خیمه داره؛ مادری زبون می گیره  دلِ مادری که شکست…  دلِ آسمون، می گیره!  یه مادری، شیش ماهشوُ به روی سینه اش میذاره  بارونه تو ابرِ چشاش؛ یا تو آسمون ستاره…  رقیه شده بیهوش؛ تا بری به آغوشش  بابات گفت که درآره؛ گوشوارش رو از گوشش…  پرستوی سفیدم… پر مزن، مرو مادر…  دل از تو نبریدم…  دل مکن، مرو مادر…  @majmaozakerine
هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو "کهنه‌پیرهنی" داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟ @majmaozakerine
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ : به سمت گودال از خیمه دویدم من... ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ دلــم  عــــزادارِ  حضـــرت  سجــــاده برای این غـــربت ، زمـزمه ســـر داده خاک بقیـــع امشـب عطـــر دعـا داره از آسمـــون ، اشکِ  ستـــاره می باره امـام مظلـــومـم (۴)   𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ مــزار بــی زائـر ، امــان از این غربت عطــر جنـان داره ، بهشــته این تربت زینــت عـُبّـــاد  و جلــــوهٔ  سجـّــاده بس که جفـــا دیــده از نفـس افتاده امـام مظلـــومـم (۴)   𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ زادهٔ زهــــرا شد کشته به زهر کیــن مدینه شد دلخون از این غم سنگین خاک بقیــــع امشـب ناله و غــم داره فاطمـــه در خــاکــش بـزم عـــزا داره برای آقایــی که کشتــه شد مظلـــوم که شد سرانجام  از زهر جفا مسموم امـام مظلـــومـم (۴)    𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ یه عمری از داغ کرب وبلا می سوخت از غـــم سنگیــن شــام بلا می سوخت از غُـــل و زنجیــــر و بــزم حــرامیــها از  غـــم بــازار  و  عقـــدهٔ  شــامیـــها امــان از این غــربت (۴)   𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ داغ جســـارت بـر یـک تــن بیمـــــار و هلهــلـه بــا ســرها بــر  ســــرِ بــازار و داغ ســه ســاله در گـوشــهٔ ویــرونــه ســـوزونده قلبــش رو دفــن غریبـونه امــان از این غــربت (۴)   𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ به یاد لبهــــای خشــک علــی اصغـــر روضـــه بپــا می کرد برا  گـــلِ پـرپـر وقتی که تو حجـره آب و غـذا می دید خون دل از چشماش همیشه می بارید امــان از این غــربت (۴)   𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═┅─ رقیه سعیدی (کیمیا) ۱۴۰۱/۵/۱۹
مُهر فراق بر جگرم خورد بی حسین زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین میخواستم نسوزم ازین شعله ها ولی آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین من که شب سیاه ندیدم تمام عمر تیر سه شعبه بر قمرم خورد بی حسین دست تو نیست ؛ نیزه مرا راه میبرد خیلی به دست و بر کمرم خورد بی حسین پیرم ...توان تند دویدن نداشتم فریادها بروی سرم خورد بی حسین ما را ندیده بود کسی وقت بودنت چشم غریبه سمت حرم خورد بی حسین ماییم و آستین لباسی که معجرست دستی بدست شعله ورم خورد بی حسین ما داغدیده ایم ولی ساز میزنند خنده به اشک چشم ترم خورد بی حسین سنگم که میزدند دو دستم نقاب بود باران سنگ بر سپرم خورد بی حسین بی محرمم بلند شو ای محرم حرم من ماندم و اسیری و اشک و غم حرم @majmaozakerine
‌⚫️روضه جانسوز_ماجرای ام حبیبه و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج مجید سبزعلی⚫️ ➖⚫️➖➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ السلام علیک یا اخیک الشهید ابوالفضل العباس " نام زینب در شئون زندگی گل می کند در دل عشاق ایجاد تحول می کند مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست در مقام ذکر با زینب توسل می کند بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد آقا نشد هرآنکه گدای شما نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عز و جل خونبها نشد در خلقتش زمین و مکانهای محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد .... ما گندم رسیده ی شهر ری توایم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم حالا که کربلای تو روزی ما نشد *داداش* داغ تو اعظم است تحمل نمی شود در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد شاعر:علی اکبر لطیفیان ایام شهادت ابی عبدالله و شهدای کربلا ، روضه،روضه ی عمه ی سادات حضرت زینب یااباعبدالله؛ وارد کوفه شدن کنیز ام حبیبه اومد گفت خانم یه مشته زن و بچه اومدن،لباسا همه پاره،پای برهنه،خیلی گرسنه اند، ام حبیبه یه زنبیل پر از نان و خرما کرد گفت ببر،کنیزه اومد تو کاروان خرماها رو دادن،بچه ها همه گرسنه" خانم کلثوم اومد نون و خرماها رو از دست بچه ها گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه ...." برگشت، (قدیمیا وقتی کارد به استخوانشون میرسید به دو نفر توسل میکردن بعد از عاشورا،یکی حضرت صغری،یکی هم روضه ام حبیبه)گفت نون و خرماها رو برگردون،ام حبیبه تعجب کرد گفت مکه تو نگفتی اینا گرسنه ان،چند روزه غذا نخوردن؟گفت خانوم،تا نون و خرماها رو دادم دست بچه ها یه خانمی اومد گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه" بلند شد از جا گفت صدقه فقط به یه خانواده حرامه"اونم بنی هاشمیان ...." اومد خود ام حبیبه با گریه زنبیلای نان و خرما رو آوردن از بچه ها سوال کرد بزرگ شما کیه؟همه یه خانم قد خمیده رو نشدن دادن؛همه زینب و نشون دادن ..." اومد ام حبیبه،گفت چرا این نان و خرماها رو نزاشتید بچه ها بخورن؟گفت صدقه بر ما حرامه" گفت خانم جان صدقه نیست نذره ...."گفت ام حبیبه نذرت چیه؟گفت نذر من اینه هر کاروانی اومد تو این شهر نان و خرما نذر می کنم،نذرم اینه یه دفعه دیگه خانمم زینبو ببینم ..." یه موقع زینب صدا زد ام حبیبه" نذرت قبول شد ... من زینبم ...." گفت اگه تو زینبی چرا قدت خمیده؟چرا موهات سپید شده؟باورم نمیشه تو زینبی ،اون زینبی که من میشناسم"هیچ موقع از حسین جدا نمیشد ..." یه موقع عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب صدا زد ام حبیبه اون سری که بالا نیزه ست سر حسینه ...." حسین لذا چند روز اهل بیت ابی عبدالله رد تو یه خرابه ای نگه داشتن،نه بامی نه در " ده هزار نفر نوشته مرحوم اشتهاردی شهر رو محاصره کرده بودن گفتن الان جیگر بچه های حسین رو میسوزونیم"چی کار کردن؟شروع کردن غذا پختن ...." بچه ها زینب و میگرفتن،عمه ما گرسنمونه ...." زخانه ها بوی طعام می آید ..... اینم برا شهدا،شهدای مدافع حرم زینبی؛ دارن حرکت می کنن،یه موقع زینب دید شمر و زجر ابن قیس و سنان و دیگر نانجیبا دارن به رباب میخندن ...." آخ آخ ..... یه نگاهی کرد حضرت زینب دید رباب دستاشو داره تکون میده ،اما خوابه ...."گفت خانم جان،رباب،همسر برادر بیدار شو ببین این نانجیبا دارن بهت میخندن ....." گفت خانم جان خوابم برد ؛ خواب علی اصغر و دیدم..... خواب دیدم علی اصغر تو بغلمه،دارم براش لالایی می گم ..... دستمو تکون میدادم ........." حسین .......... غم عشقت بیابون پرورم کرد ....... هوای وصل بی بال و پرم کرد ...... ای دل .....ای دل ..... به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد ...... دلم را هر چه میخواهی بسوزان تنم را هرچه میخواهی بلرزان ولی در کوچه های کوفه و شام .... به پیش چشم نامحرم مگردان ... حسین ......... @majmaozakerine ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفت حسین بنویسیدتنى زيرلگدپیدابود شمرملعون به روی سینه ی اوبا پا بود بنویسید نگاه حرمله خيره بر اوست که نگاه خسته اش به آسمان هاوا بود بنویسیدميان لشكری بلوا شد سره پیراهن كهنه بخدا دعوا بود بنویسیدبراى ذبح سر آمده اند شمر ملعون و سنان مقصدشان اینجا بود بنویسیدکه غارت شده پیراهن او مادری شاهداین واقعه در آنجا بود به سرنعش حسین بود که آمدمادر ناله زدفاطمه ،غش کردبه جسمی بی سر _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
من زینبم من زینب غم‌پرورم اُمّ‌ حبیبه ببین چه آمد بر سرم اُمّ‌ حبیبه حق داشتی نشناختی که زینبم من شد پیر بانوی حرم اُمّ‌ حبیبه باور نمیکردی ببینی بی حسینم من‌ هم نمیشد باورم اُمّ‌ حبیبه این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت باشد سر برادرم اُمّ‌ حبیبه در کربلا لب تشنه او را سر بریدند در پیش چشمان ترم اُمّ‌ حبیبه هجده عزیزم را به خاک و خون کشیدند از اصغرم تا اکبرم اُمّ‌ حبیبه بگو به اینها صدقه بر ما حرام است من دختر پیغمبرم اُمّ‌ حبیبه امروزِ زینب را نبین من روزگاری بودم در اینجا محترم اُمّ‌ حبیبه پرده نشین کوفه بودم من که حالا در کوچه ها دربه درم اُمّ‌ حبیبه یادت می آید موی ما را شانه میزد پهلو شکسته مادرم اُمّ‌ حبیبه یادت می آید در مدینه با تو گفتم هستی تو مثل خواهرم اُمّ‌ حبیبه سر بسته میگویم برایم خواهری کن فکری برای معجرم اُمّ‌ حبیبه عبدالحسین میرزایی شعرشعرمصائب اسارت شام وکوفه