eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.4هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
363 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺🙏 مدیریت وتبلیغات 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ⇦🕊روضه و توسل بسیار جانسوز ویژۀ شهادت امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ سید رضا نریمانی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ از قصر بیرون زد، عبایش روىِ سرش بود در احتضار انگار جسم مضطرش بود دور و برش گریه کنى اصلاً نیامد اى کاش پیشِ این برادر ، خواهرش بود ازبس زمین افتاد و از بس غلت مى خورد وقت گذر خاکىِ خاکى پیکرش بود دستش به پهلو بود و مشکل راه مى رفت خیلى در آن ساعات یادِ مادرش بود ... با اینکه دربِ حجره اش را بَست اَباصلت امّا جوادش آمد و دور و بَرش بود شکرخدا سر روى دامان پسر داشت *خدا راشکر ... بالاخره یکی اومده سَرِ آقامو بقل گرفت ... بالاخره یکی اومده سَرِ امام رضا را از خاک بلند کرده ..* شکر خدا سر روى دامان پسر داشت وقتِ سفر گریانِ جَدِّ اطهرش بود وقتى حسین از روىِ اسب افتاد بر خاک وقتى که با زانو کنارِ اکبرش بود در بینِ مَقتل یک على افتاد اما حالا صد و ده تا على دور و برش بود.. زینب براى بردن آقا به خیمه آنچه به دردش خورد حرفِ معجرش بود *مرور کنیم روضه ها را ...* خیز و ازجا آبرویم را بخر ... عمه را ازبینِ نامحرم ببر ... تمامِ غیرت من زیر دست و پا مانده دوباره دست دلم غرق ربنّا مانده زمانه بی تو عزیزم چه زود پیرم کرد زمانه بعد تو اصلا بگو چرا مانده شبیه مادرتان سینه ات تَرک خورده دوباره در غم سختی قدم دو تا مانده بلند قامت من روی خاک افتادی پدر نشسته و یک جسمِ در هوا مانده نفس بکش پسرم پا زمین مکش اکبر هنوز روضۀ سلطان کربلا مانده به وسعت همۀ دشت جابجا شده ای چگونه خیمه برم پیکرت کجا مانده بلند شو پسرم تا نبینم عمۀ تو میان هجمۀ یک مشت بی حیا مانده بلبل بابا ... بال و پرت ریخت ... لشکر نامرد ... روی سرت ریخت هرکی اومد زد .. یکی با تیر یکی سپر یکی لگد زد ... به سمت پهلوت یه نفر نیزه‌شو بد زد هرکسی هرجوری تونست جلو اومد زد شد ارباً اربا بدنت، وای وای وای وای با هرچی داشتن زدنت، وای وای وای وای اونقده زد تا خسته شد، وای وای وای وای استخونات شکسته شد، وای وای وای وای *بیخود نبود میگفت : ابی عبدالله تا اومد بالا سَرعلی شروع کرد بلند بلند گریه کنه .. چقدر شبیه مادرم شدی .. ) بالاسر تو .. وقتی رسیدم .. از بدن تو .. چیزی ندیدم .. کجا بشینم ... هر طرف‌ُ نگاه کنم، علی میبینم پاره‌های گلم رو رو عبا میچینم یه بار دیگه سرتُ بذار رو سینه‌م اونقده رو خاک پا نکش، وای وای وای عمه رو تا اینجا نکش، وای وای وای با نیزه روبوسی نکن، وای وای وای قصه رو ناموسی نکن، وای وای وای *خود امام رضا فرمود :«إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع » برای هر چی میخواستی گریه کنی برای جدّ غریب ما گریه کنید .. حسین ..* یکنفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و بَرت افتاده ... *یا امام رضا.. اومدم تو مجلست گره مو وا کنی ..* تو آخر گره رو وا میکنی .. پس چرا امروز و فردا میکنی .. *صدا زد ابا صلت، میرم مجلس مامون بر میگردم،اگر دیدی عبا به سر کشیدم ، بدون دیگه بی امام رضا شدی .. میگه تا آقام رفت و برگرده ،خدا میدونه چی به دلم گذشت .. یه مرتبه دیدم از دور داره میآد .. اما هی می اُفته ، هی بلند میشه .. روایت میگه ۵۰ مرتبه زمین افتاد و بلندشد .. هی تا می اُفته میگه "یازهرا "... مثل مار گزیده داره به خودش میپیچه تا اومد تو حجره درهای حجره را ببند اباصلت میگه درهای حجره را بستم آقا وسط حجره دراز کشیدن .. اما انگار منتظره .. هی داره به در نگاه میکنه .. منتظر کی هستی؟؟ آقا !! منتظره جوادش بیاد .. لحظۀ آخر سرش رو بقل بگیره .. حضرت زهرا سلام الله علیها لحظه های آخرش همینطور چشمش به دَرِ .. ببینه امیرالمومنین کی وارد میشه، جون از بدنش خارج شد، اما یه مرتبه تا بچه ها خبر برای امیرالمومنین آوردن .. بابا بیا ..!! دیگه بی مادر شدیم، از اونجایی که بی بی دوست داره لحظه های آخر علی رو ببینه .. تا امیرالمو منین اومد بالای سرش، روایت میگه امیرالمومنین شروع کرد گریه کنه .. این اشکها ریخت رو صورتِ فاطمه اش .. یه مرتبه بی بی چشماش رو باز کرد .. خدا راشکر علی جان اومدی .. بااین دستهای شکسته اش این اشکها رو از گوشۀ چشمای علی پاک کرد .. میگه این اشکها را پاک کرد .. هی میمالید به پهلوش به سینه اش ... اشکِ مظلومه .. یازهرا .. _____ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه شهادت امام حسن (ع) - در دلم شوق ماسوا دارم - محمود کریمی ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ در دلم شوق ماسوا دارم میل پرواز تا خدا دارم سر راه کسی نشسته ام و  دست خالی چو یک گدا دارم  من گدای همیشه محتاجم تا زمانی که مجتبی دارم عرب بادیه نشینه، تبلیغات بدی در مورد امام حسن (ع) شنیده، اومد مدینه دنبال خونه ی امام حسن  (ع) می گشت تو کوچه ی بنی هاشم امام حسن پیدا کرد، گریبان گرفت، محکم چسبوند به دیوار چشم تو چشم امام حسن، شروع کرد گفت، هرچی لایق دشمن بود گفت و گفت، تموم شد حرفاش، وایساد جواب بشنوه، آقا امام مجتبی یه نگاهی تو صورتش کرد، فرمود: غریبی، سرش شل شد، فرمود: گرسنه ام هستی، دستاش شل شد، فرمود: تو راه موندی، بیا بریم خونه ی ما غذا بخور، پاهاش شل شد رو زانوهاش نشست، آقا امام حسن خواست بلندش کنه، تا دولا شد دید افتاد رو پای امام حسن، گفت: آقا یه حرف هایی میزنن، لال بشم، من دیگه از این حرفا نمی زنم، از این به بعد، هرکی حرف بزنه خودم جگرش پاره میکنم... من گدای همیشه محتاجم تا امام چو مجتبی دارم  از مدینه ست، از دعای حسن  من اگر شور کربلا دارم  چشم من بی دلیل ابری نیست  در گلو بغض بی صدا دارم  سینه ام گر گرفته میسوزد بین این سینه شعله ها دارم من دچار غم حسن شده ام غصه دار غم حسن شده ام درد دلش به عباسش نمی گفت، چرا؟ آخه عباس دلش طاقت نمی آورد درد دلش گوش کنه، یه ضرف دلی مثل ابی عبدالله می خواست، بعضی وقتا دو تایی می نشستن براش روضه می خوند تو کوچه رو نبودی... گفت آقا جان دیر برسی حسینت یه نفر داره می کشه، دوید امام مجتبی تو کوچه، دید ابی عبدالله نانجیبی رو زمین خوابونده، روسینه اش نشسته و شمشیر دستشه همه میگن حسین جان رهاش کن، رهاش نمی کرد، اومدم دستش گرفت؛ حسینم، جان مادر این مرد رو رها کن، شمشیر از دستش افتاد، داشتن بر می گشتن امام مجتبی گفت: چی شد؟ گفت: داداش اینقدر ناسزا به بابام گفت، فرمود: من چی بگم پای منبر... ساکت از ضعف پیکرت هستی فکر افتادن پرت هستی دست هایت چقدر می لرزد در نفس های آخرت هستی گفته بودی که تشت را ببرد چقدر فکر خواهرت هستی تن تو تیر می خورد وقتی پیش چشم برادرت هستی تکه ها جگر قسم می خورد زخمی از داغ مادرت هستی رفتی و گوشواره باقی ماند شاهد اشک دلبرت هستی ماجرای تو مو سفیدت کرد غربت کوچه ها شهیدت کرد گفتن: آقا مگه شما چند سالتون موهاتون اینقدر سفید شده، فرمود: اولاً، ما بنی هاشم زود پیر میشیم، دوماً، صحنه ای که من تو کوچه دیدم، همون موقع پیر شدم... غربت کوچه ها چه سنگین است گریه ی بی صدا چه سنگین است مادرت بی دلیل ناله نزد ضربه ی بی هوا چه سنگین است کوچه بنی هاشم خیلی باریکه، وقتی دستت باز کنی دست به دوتا دیوارها می خوره، داشت برمی گشت دید راه بسته شده، اینقده این نامرد خبیث بوده به یک زن باردار یه نگاه خضبناک کرد، این زن بچه اش سقط کرد، چه کسایی با سیلیش از دنیا رفتن امام صادق فرمود: قاتل مادرم ضربه های غلاف بود، ضربه های لگد بود؛ اما نفرمودن فقط این دوتا مورد، شاید روز قیامت همون سیلی کار خودش کرد...... بغض خود بشکن خلاصم کن بغض بی انتها چه سنگین است زن همسایه سر تکان می داد دست آن بی حیا چه سنگین است رفتی آستین به دندانت گریه بی صدا چه سنگین است سایه ات بر سر اهالی شهر مادر این روزها چه سنگین است کمتر از یه فته دیگه همین ماجرا اتفاق می افته، هنوز کفن پیغمبر خشک نشده بود، اونطوری با دخترش تا کردن، امام حسن شاهد ماجرا بود، دیگه راحت شد از غم غصه ها، لحظه آخر دید ابی عبدالله داره زار میزنه، امام حسن هم گریه اش بلند شد، ابی عبدالله گفت: داداش ناله ات عجیب شد، برا چی داری اینطوری زار میزنی، اولین کسی در اهل بیت این عبارت به کار برده امام حسنه، فرمود: لا یوم کیومک یا اباعبدالله، الان همه ی شما هستید، سرم روی زانوی تو، می بینم اون ساعتی که به رو، روی خاک می خوابوننت، ح ┏ @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمانی که لحظه شهادت امام حسن(ع) نزدیک شد.آن حضرت برادرش حسین(ع) را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به او گفت: "یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُكَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ_اى برادر!به زودى از تو جدا میشوم و به دیدار پروردگار خود نائل می‏گردم. مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد،می دانم چه كسى این جفا را بر من كرده و این ظلم از كجا سرچشمه گرفته، من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم كرد. ولی سوگند به حقى كه بر تو دارم از تو می خواهم که این پیش‏ آمد و مرتكب آن را تعقیب مكن و منتظر قضای الهی درباره من باش. فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ كَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاكَ_ هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و كفن كن و بر تخته ای(تابوتی) گذارده،كنار مزار جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله ببر تا تجدید عهدى كنم.سپس مرا به سوی قبر جده ‏ام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمومنین) منتقل کن و در آنجا به خاك بسپار." سپس فرمود: "به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که میخواهى مرا در كنار قبر جدم به خاک بسپاری براى جلوگیرى گرد هم می آیند و مقابلتان می ایستند.اكنون به تو سفارش میكنم براى خاطر خدا سعى كن در پاى جنازه من،خونی ریخته نشود." پس از آن درباره خانواده و فرزندانش و آنچه از او باقی می ماند به امام حسین(ع) وصیت کرد و نیز آنچه را که امیرالمومنین (ع)هنگام شهادت و انتقال امامت به امام حسن(ع)به او وصیت کرده بود به برادرش امام حسین(ع)وصیت نمود. 📚الإرشاد،ج۲،ص۱۶_۱۷_۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6008013868138236114.mp3
3.48M
🎼 ع 🎧 ترکمنها دختر رو گرفتن و بردند مادرش رفت مشهد دخیل بست ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋این شبا روی لبا ذکر همه رضا رضاست با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ هرکس سینه زده، اون حسابش سواست مزد سینه زنیش، سفر کربلاست این شبا روی لبا ذکر همه رضا رضاست آخرِ صفر تو مشهد چه قیامتی به پاست آخرِ صفر مثه اربعینه کرب و بلاست «یارضا یا رضا، یارضا یارضا» امید همه‌ی جامونده‌ها، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا دلمو نسوزون ای آقا، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا حواله‌ی من کن یه کربلا، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا " یاعلی‌ابن موسی‌الرضا " انتظارم اینه، که توو محشر آقا تو ضمانت کنی، منو پیش خدا گفته‌ای شما که هر کسی بیاد به پابوسم من میام سه جا به دیدنش به دادش میرسم منو یادت نره آقا جون به مادرت قسم «یا رضا یا رضا، یا رضا یا رضا» با چشای پر اشکم میگم، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا هم نوا با پرچم و علم میگم، یا علی‌ابن ‌موسی‌الرضا به امید شفاعتم میگم، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا " یا علی‌ابن ‌موسی‌الرضا " پرگرفته دلا، تا به کرب و بلا ذکر پرواز ما، یا علی مرتضی میشه زائر بشم از لطف و کرم به طُرف عین بعد این دوماهه نوکری برا حسن و حسین شبه جمعه‌ی همین هفته توو بین‌الحرمین « یارضا یارضا، یارضا یارضا» تو ای میوه‌ی قلب رسول، یا علی‌ابن‌ موسی‌الرضا به چشای پر اشک بتول، یا علی‌ابن ‌موسی‌الرضا نوکری مارو بکن قبول، یا علی‌ابن ‌موسی‌الرضا " یا علی‌ابن‌موسی‌الرضا " ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
‍ ‍ ️توسل و مناجات _ویژۀ ایام زیارت مخصوص حضرتِ علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ من کیستم گدایِ تو یا ثامن الحُجَج شرمندۀ عطایِ تو یا ثامن الحُجَج بلله نمیروم برِ بیگانگان به عجز تاهستم آشنایِ تو یا ثامن الحُجَج از کارِ من گره نگشاید کسی مگر دستِ گره گشایِ تو یا ثامن الحُجَج دار الشفاست کویِ توو خود تویی طبیب دردِ من و دوایِ تو یا ثامن الحُجَج رضاجان ... رضا جان ... دیوانه ام اگر که بهشت آرزو کنم ... آیم اگر به کویِ تو یا ثامن الحُجَج رضاجان ... رضا جان ... خدا لعنت کنه اونایی رو که قدرِ تو رو ندونستند آقای من ... کاری کردن میان حجره افتاده بود ... «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيم» ... مثل کسی کهِ مار گزیده به خودش می پیچید ... صدا میزد جگرم .... مگه میشه تو اون حال یادِ جدِ مظلومش حسین (ع) نبوده باشه ... طرفِ راستِ صورتش روی خاک ... لباش مثلِ دو چوبِ خشک بهم میخورد ... «اِسقُوني شَربَةً مِنَ الماء» .... حسین جان .... حسین جان ... «اِسقُوني شَربَةً مِنَ الماء فَقَد نَشِفت كَبِدي» ....جگرم از تشنگی میسوزه ... یه وقت دیدن ده نفر آمدن ، ظرف هایِ آب آوردن ، تا رسیدن کنارِ گودی قتلگاه ... مقابلِ چشمِ این آقایِ لب تشنه ... غریب ... مظلوم ... آب ها رو ، رو زمین خالی کردن ... حسین ...... خدایا به لبهایِ خشکیدۀ عزیزِ فاطمه و بحقِ شش ماهه اش علی اصغرش فرج امام زمانمون برسان ... گر آب ندارد پدرِ مظلومم ور شیر ندارد مادرِ محرومم از آب گذشتم و نمی خواهم شیر بیرو ن بکشید تیر از حلقومم .... حسین ..... @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5785218499857090432.mp3
802.5K
قدم رفت و نشست... و توسل جانسوز به حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام آمد از راه و کشید آرام عبا روی سرش یعنی امروز هست روز ناله های آخرش هر قدم رفت و نشست و دست بر پهلو گرفت میکشد خود را به سوی خانه مثل مادرش روی خاک کوچه دنبالش اگر دقت کنید بنگری آثاری از خاکی ترین بال و پرش *فرمود:اباصلت! من میرم و برمیگردم...اگر اومدم که هیچ....اما اگه دیدی عبا رو سر کشیدم با من حرفی نزن...فقط دَرِ حجره رو باز کن من وارد بشم...اباصلت میگه: دم در منتظر بودم الان امام رضا میاد....یه وقت دیدم یه فردی داره میاد عبا به سر کشیده.... تاریخ میگه یه زهری به امام رضا دادن پنجاه بار هی می نشست زمین...بلند میشد....فقط صدا میزد جیگرم....اصلا هر کی تو خونه میشینه بلند میشه داد ما بلند میشه....خودشم یاد مادرش افتاد.... @majmaozakerine
khasteam.mp3
3.84M
خسته ی خسته ام ای یارم چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار چه باید بکنم این دو ماه از کف من رفت و نکردم کاری وای از غفلت بسیار چه باید بکنم اهلِ دل با تو شبِ خویش سحر می کردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم؟ با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم من بود به اغیار، چه باید بکنم امروز بیا تو یه راهی جلو پایِ من بذار ..... هر چه گفتی تو به من گوش ندادم، الحق شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هر بار زدم زیرِ قرارم با تو تو بگو، تو آقا که من این بار چه باید بکنم نروم کرب و بلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم السلام علیک یا اباعبدالله… به همین راحتی میری کربلا..... در این حرم چیزی ندیدم غیرِ زیبایی کم نیستند درصحنت،نفس هایِ مسیحایی هر کس به دیدار تو آمد کربلایی شد این گونه خواهی کرد از مهمان پذیرایی از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی اصلا جایی رو بلد نیستم برم…. دلم می گیره بلیط می گیرم میرم مشهد… تو رو خدا ما رو تحویل بگیر امروز و تَصَدَّق علینا .... از کودکی با پنجره فولاد مأنوسم وقت گرفتاری نخواهم رفت هرجایی از آب سقاخانه هر کس خورده می فهمد زمزم ندارد این چنین آبِ گوارایی وقتی که نام مادرت را می برد زائر در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی به خدا همین جوره…. نام بی بی رو تو حرم می بری،به هم میریزه .... می روم مشهد،خیابان ها شلوغ می روم در قم،شبستان ها شلوغ کربلا هم کل ایوان ها شلوغ هیچ کس مثل تو بی زوار نیست یا امام حسن .... وقتی که نام مادرت را می برد زائر در صحن غوغایی شود آن هم چه غوغایی وقتی برای دستگیری می رسی از راه صحرای محشر تازه خواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ میلادی: Tuesday - 20 September 2022 قمری: الثلاثاء، 23 صفر 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️7 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️12 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️15 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️16 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ✅ با ما همراه شوید...
کرامات آقا ابوالفضل العباس علیه السلام "نذر زن ارمنی و شفاي فرزندش  عالم رباني حضرت آيت‏الله حاج سيد احمد موسوي نجفي فرمودند: چند سال پيش از يکي از خيابانهاي تهران رد مي‏شدم، که ناگهان به طور غير عادي به سمت يک مغازه کشيده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه‏ متعلق به يک عتيقه فروش بود. اما چيزي را متوجه نشدم. تا سه روز اين قضيه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چيزي داري؟ چه سر و سرّي داري؟ که مرا به اينجا کشيده‏اي!؟     در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شيعه و سيد چه سر و سرّي من ارمني با شما دارم؟ بنده ارمني هستم و نامم هم موسي است.   خلاصه، بعد از اينکه با هم مقداري آشنا شديم گفت: فقط برايت بگويم من شفا يافته‏ي آقاي شما شيعيانم و قضيه‏ي خود را اينگونه تعريف کرد: من بچه ده ساله‏اي بودم که در محله‏اي از محلات تهران زندگي مي‏کردم. يکروز براي بازي با بچه‏هاي هم محلي‏ام بيرون رفتيم. مادر يکي از همبازي‏هايم، تا مرا ديد با عصبانيت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: يهودي، ارمني، برو ببينم، مثلا تو نجس هستي و با دستش محکم به سينه من زد به طوري که ناخودآگاه از بلندي ايوان که در کنارم بود، به پائين پرتاب شدم. پايم خيلي درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابيدم. نصف شب خيلي اذيت شدم و متوجه اين معنا نبودم که پايم شکسته شده است، با ناله و فرياد من خانواده‏ام متوجه شدند و مرا به بيمارستان منتقل کردند. بعد از مدتي پزشکان به اين نتيجه رسيدند که پايم بايد قطع شود، مادرم به من گفت: روي تخت دراز کشيده و بيهوش بودي، يک نفر از همراهان يکي از بيماران مقداري شيريني آورد و داد من هم گرفتم ولي ترسيدم که بگويم من ارمني هستم فقط گفتم: مال چيست؟   گفت: مگر نمي‏داني امشب شب ميلاد قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس (عليه‏السلام) است. تا اين نام را شنيدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر اين بچه شفا پيدا کند. ابوالفضل (عليه‏السلام) را احترام نمايم. مادرم در کنار من بيدار بود و او اين نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب ديدم، يک آقاي خوش سيما، و بلند قد، تشريف آورد و به من گفت: بلند شو!  من خيال کردم از پزشکان بيمارستان است. گفتم: آقا من نمي‏توانم بلند شوم. مي‏خواهند پايم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشيد و پرتاب کرد. يکوقت خودم را پايين تخت وسط اتاق ديدم. مادرم خيال کرده بود که ديوانه شده‏ام و داد و فرياد مي‏کرد که ناگهان متوجه شدند که من روي پاهاي خود مي‏دوم و راه مي‏روم. و خلاصه به عنايت و نظر اباالفضل العباس (عليه‏السلام) من خوب شدم. و الان براي تشکر از آن جناب همه ساله در ايام تولد اينجا را چراغاني مي‏کنم. شيريني مي‏دهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار مي‏کنم شايد علت اينکه شما به اينجا آمديد و رغبت نشان داديد همين باشد.    منبع : شاه شمشاد قدان (سيري در زندگاني و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سيد محمد حسيني ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا71
(ای غم تو غم من ای غم من غم تو  کشته منو به خدا داغ محرم تو) 2 از تو ممنونم عزتم دادی  اذن ورود هیاتم دادی  آقا حال و هوات و عشقه  آقا نوکرات و عشقه  آقا صحن و سرات و عشقه  آقا کرب و بلاتو عشقه  (من کابوسم تو رویایی  من لب  تشنه تو دریایی) 4 * کشته اشکی و من  کشته ی باور تو  شکر خدا که شدم  بیمه ی مادر تو  ایها العشق و ایها السلطان  دایم الفضل و قدیم الاحسان  آقا نوکر خونه زادم  آقا کی میره از یادم به تو روز ازل دل دادم  آقا کی میره از یادم  من بنده و تو شاه من  من تاریکم تو ماه من  (من کابوسم تو رویایی  من لب تشنه تو دریایی)2 * دست کریم تو سفره ی خالیه من 2 سنگ محبت تو قلب سفالی من  مصباح الهدی بی تو خاموشم  حلقه در گوش کنج شش گوشه ام آقا نوکر تو میمونم  آقا قدر تورو میدونم2 آقا نوحه هاتو میخونم  آقا من به شما مدیونم  من بیچاره تو امیدی  من چون ذره تو خورشیدی  (من کابوسم تو رویایی  من لب تشنه تو دریایی)3 ابالفضل........  @majmaozakerine