شب_۱۹_رمضان
دلگویه مازنی
مصیبت_روضه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه :
اون لحظهای که امیرالمومنین (ع) رو از مسجد کوفه به خانه برگرداندند
آقا رو به پسران خود فرمودند: که زیر بازوهای من رو رها کنید تا زینب(س) من را در این حال نبیند زیرا دختر من طاقت ندارد من را در این حالت ببیند
اما زمانی که حضرت زینب(س) پدر را با دستمالی که بر سر بسته بودند دیدند شروع به گریه و ناله و زاری کردند
اما حضرت علی(ع) دختر خود را دعوت به صبر فرمودند و ...
زبانحال حضرت امیرالمومنین (ع) با زینب کبری(س):
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انده برمه نکــن عزیز بابا ای جان زینب
دل ندارمه برمه بکنی بابا " "
دتر ناله نزن به جان زهرا
بابا راحت بیه از درد دنیا
عزیز من نکن ناله و زاری
شه برارونِّ تو هده دلداری
مسه ناله نزن عزیز زهرا
دتر مصیبتها دارنی کربلا
داغ عزیزون و داغ برارزا
ته پیش پرپر بونه ته دتا ریکا
دتر کرببلا دارنی غصهها
ته برار عباسِ دست بونه جدا
زینب بلندی سر کنی تماشا
برار حسین بونه تنهای تنها
دتر شه برمه ره بَوِر کربلا
حسینِ کنار گودالِ قتلگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعیب_علمدار
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️🎤« دلگویه مازنی شب نوزدهم»
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بمیرم شه بابای نازنینه
مظلومترین بابا روی زمینه
بابا چه راه شونی دس گیرنی دیوار
دوباره تازه بیّه داغ مه مار
اینجوری راه نشو ته غم مه سینه
مره یاد اِنه کوچه ی مدینه
ته تن چه لرزنه زینب ته قروون
سروریش ره خضاب هاکردی ازخون
ته نازنین صدا بهیّه خاموش
جان حسین نکن مره کفن پوش
کوفه آخر ته جا وفا نکرده
غصه نخر مگه زینب بمرده؟
علی اکبراسفندیار
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مناجات زیبا و حکایت جوان توبه کار _ حجت الاسلام میرزامحمدی
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
◻️◼️◻️◼️◻️◼️◻️◼️
تو بصره یه جوونی بود مشهوره به فسق و فجور ، مردم دیگه از دستش به ستوه اومده بودن ، ما چی بگیم ؟ من میگم؛ شما ها رو جسارت نمی کنم ، آقامون از دستمون دیگه به ستوه اومده ... اخه آگه نوکری ،نوکر که اینجور نمیشه ! تو اومدی اربابی کنی ..." نوکر که انقده پیمان نمیشکنه ، نوکر که انقده توبه نمیشکنه ..." مردم از دستش به ستوه اومدن ، خوش به حال اونایی که آخر عمری دیگه توبه می کنن ...حالا چه جوری این واسطه حاصل میشه ، خودش اول الکلامه" روزای آخر که از چشم مردم افتاده بود ، یه جور دیگه توبه کرد ، حق الناس به گردنش نبود ، مادرش رو صدا زد ، مادر" سه تا وصیت بهت می کنم تو که میدونی مردم از من بدشون میاد ،
وصیت اول : وقتی من مردم یه طنابی به پای من ببند ، دور خونه بگردون بگو: "الهی ... هذا عَبْدُکَ الآبقَ" خدایا این بنده ی فراری تو آوردم ..."
وصیت دوم : شبانه دفنم کن ، نمیخوام این مردم زیر جنازه ام ناسزا بگن ، کسی نیاد تشییع جنازه ام لعن و نفرین کنه دل تو رو بسوزونه ...
وصیت سوم : خودت منو تو قبر بزار ، شاید خدا به گیسوان سفید تو رحم کنه منو ببخشه ...."
جوونش از دنیا رفت میخواد به سه تا وصیت عمل کنه ؛ طنابی به پاهای جوونش بست شروع کرد این بدن رو کشون ، کشون دور خونه گردوندن ، هی میگفت خدایا این بنده ی فراریه تو ... (تو هم میتونی بگیا...) دیگه چیزی نمونده به ماه رمضان ... "َأَنَا هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ" امروز اومدم در خونه ی تو ، همین که داشت این دعا رو میکرد یه وقت دید یه صدایی اومد ، یه منادی میگی : "اِنَّ اَوْلِياء اللّه هُمُ الْفائِزُون" مادر چی کارش داری ؟ اون ولی ماست ..." وصیت دوم ، چهار غلام گرفت ، بهشون پول داد ، گفت نیمه شب بدن پسرمو ببرین قبرستان دفن کنید ، نیمه شب اومدن ؛ کسی خبر نداره ، شیخ نجیب الدین از علمای بزرگ بصره س ،میگه شبانه از کنار قبرستان رد می شدم ، به نظر اهل ریاضته" میگه دیدم یه بدنی رو دارن چهار غلام دارن میبرن ، یه پیرزنی هم دنبال بدن داره به سر میزنه ؛ گفتن حتما این بدن رو حتما اینا کشتن ، نیمه شب دارن دفن میکنن کسی خبر دار نشه ، اومدم مانع شدم ، پیرزنه گفت اینجوری نیست ، ظن و گمان بد نبر" این جنازه ی پسرمه ، وصیت کرده نیمه شب دفنش کنم ؛ همچنین وصیت کرده خودم تو قبر بزارمش ، شیخ میگه دلم سوخت بعد از اینکه ماجرای "عبدالآبق" رو شنیدم ، گفتم مادر اجازه بده من خودم دفنش کنم ... بدن رو گذاشتن تو قبر لحد و چیدم ، آخرین قطعه سنگ لحد رو که میخواستم بچینم ، یه وقت دیدم این جون به اذن خدا به زبون اومد ، به من گفت شیخ نجیب الدین ، برو به همه بگو ، خدا اونقده مهربونه ... اونقده آمرزنده س که منو آمرزید ..." شیخ میگه لحد رو چیدم ، گفتم نیمه شبه حتما یه صدایی تو خیالم شنیدم ، با خودم گفتم بزار خودم سوال کنم ، سر رو که پایین آوردم دیدم یه ندایی بلند شد شیخ نجیب الدین چرا حبیب ما رو داری اذیت می کنی ؟ باورت نمیشه ما اونو آمرزیدیم ؟!! امروز این عبد فراری اومده در خونت ... به حق اون آقایی که راوی میگه مثل دهانه ی مشک باز شده چنان اشک از چشمان سید الشهدا جاری بود ... اینجوری با خدا حرف می زد ... ما رو بیامرز ...
الهی العفو ...
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
#مناجات_دعا
#حکایت_توبه_مناجات
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گَشته ام یارب چو مجنون واله وبیمار دوست
میکُشد آخر مرا این حسرت دیدار دوست
آنقَدَر چشم انتظاری میکِشم در راه او
تا شوم شب زنده دار و عاشق بیدار دوست
عاشقِ رویش منم افتادهٔ کویش منم
داده ام دل را زِکَف کِی میشوم دلدار دوست
صاحب عصر و زمان است و ولیکَن غائب است
مانده ام یا للعجب در حکمت اسرار دوست
سلام بر عاشقان مهدی عجل الله
صبحتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚در پای حسین سر فشاندن
❤️چه خوش است
💚وز خاک درش بوسه ستاندن
❤️چه خوش است
💚یک روز وضو گرفتن
❤️از آب فرات
💚وندر حرمش نماز خواندن
❤️چه خوش است
💚السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🔴
AUD-20220405-WA0017.mp3
1.62M
دعای روز سوم ماه مبارک رمضان
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ
خدایا روزى کن مرا در آنروز هوش و خودآگاهى را و دور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى و قرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن، به بخشش خودت، اى بخشنده ترین بخشندگان
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
4_6037148701481240922.mp3
4.24M
✨ صوت تندخوانی(تحدیر) جزء سوم قرآن کریم؛
🎙 با صدای استاد معتز آقایی؛
⏱ مدت زمان این جزء؛ ۳۴ دقیقه؛
💠 ثواب سی جزء را هدیه بدهیم به روح علما، شهدا و تمام اموات بنده حقیر و شما بزرگواران 🌸🍃
#ماه_مبارک_رمضان
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین