eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
38.9هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
359 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال مطالب کانال #صدقه_جاریه می‌باشد https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
حق روضه اداشود 😭😭😭😭 از روزگار بدم میاد از نیزه دار بدم میاد از کافرو یهودیِ مردم آزار بدم میاد از ازدحام بدم میاد از پشت بام بدم میاد از زن و مردای خبیث تو شهرشام بدم میاد از اسارت بدم میاد ازجسارت بدم میاد ازون که پیرهن تورو برد به غارت بدم میاد از اسم جنگ بدم میاد از تار و چنگ بدم میاد ازون که دایما ما رو میزدبا سنگ بدم میاد از اسم آب بدم میاد از بدحجاب بدم میاد ازون که آب میخورد جلو چشم رباب بدم میاد ازضجر مست بدم میاد از شمرپست بدم میاد ازپیرمردی که داره عصا به دست بدم میاد ادامه دارد😭 💠💠💠9⃣2⃣3⃣💠💠💠
4_5791995799336387370.mp3
2.33M
🌷🌷🌷 ✅بنداول من عبد وفداییه حضرته زینبم تمومه عالم بدونید که رقیه مذهبم 🌷 رقیه با دوتا دست کوچیکش گره ها رو وا میکنه روضه هاش اشک چشمای منو مثل دریا میکنه ذکر ه اون توی هیئتا ببین که چه غوغامیکنه 🌷 به کوریه چشمای دشمنای رقیه س تاعمر دارم میگم من لعن بنی امیه 🌷 رقیه مددی سیدتی رقیه مددی مولاتی _______________ ✅بنددوم ای محبوبه ی خدا ای نور نَیِّرین سه ساله ی کربلا ای دختر حسین 🌷 رقیه ازکوچیکی تابه حالا رولبم زمزمه ای رقیه شبیه عمه زینب و مادرت فاطمه ای زینته دوش عمو عباس همون تک یل علقمه ای 🌷 تو شور و توی روضه دارم همش میخونم بی بی بزار همیشه تا نوکرت بمونم 🌷 رقیه مددی سیدتی رقیه مددی مولاتی _________________ ✅بندسوم تسکینه دله منه. اون نام دلربات کاش میشد جونم بره تومجلسه عزات 🌷 سه ساله چی میشه یه نظرکنی به دوچشمای ترم سه ساله تو یه رخصتم بده واسه تو بره سرم کاری کن بامدد تو من بشم یه مدافع حرم 🌷 ارزومه بی بی جون. روزیم بشه بتونم یه زیارت عاشورا توحرمت بخونم 🌷 رقیه مددی سیدتی رقیه مددی مولاتی 💠💠💠4⃣4⃣3⃣💠💠💠 _________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثبت در کربلا😭 ... زائر اربعین ، غریب زهرا در کدامین موکب،هستی تو تنها صاحب عزایی اما کجایی یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 زینب دوباره در حرم رسیده اما دارد این بار،قدّی خمیده سرو مرتضی آمد با عصا یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 چل روز می شود که بعد از کربلا دیده جسارتها در بین اعداء بر نیزه دیده رأس بريده یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 در خاطرش مانده که دیده از تل نورعینش تنهاست در بین مقتل در بین اعداست زیر دست و پاست یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 گوید عقیله با قلبی نا آرام نپرس از رقیه ،جامانده در شام شد سرتا پا درد از هجرت دق کرد یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 حضرت لیلا با قلبی شکسته در پایین ِ پای ارباب نشسته از داغ اکبر گردیده مضطر یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... 🌸🌸🌸🌸🌸 گوید در علقمه، سکینه با اشک من بودم که دادم به عمویم مشک دستش جدا شد فرقش دوتا شد یاصاحب الزّمان عجّل ظهورک.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
❁﷽❁ :می گذرد کاروان... ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ عمه شدم بی قرار خسته ام از انتظار جان به لبـــم آمده از تب این اضطرار خواب دیدم مهمانم می رسد آرام ایــن جـــانم می رسد عمــه بگـو یک جواب معنـی و تعبیـر خواب رفتـــه قــــرار از دلـم مُردم از این اضطراب می آید بر گوشـــم زمزمه لالایی می خــواند فاطمه این طبــقِ غـرقِ نور بوی پـــدر مــی دهد این سر خونین بر آن عطر سفـــر می دهد مهمان داریم امشب عمه جان من هـــم بابا دارم شـــامیان ! عمه ببین نیمه شب قــرص قمــــر آمده شـــام سیــــاه مرا نــور سحــــر آمده انتـــظارم دیگر سر رسید آخـــر بابایم با سـر رسید قـــاریِ قـــــرآن من زینـــت دامـــان من خوش آمدی از سفر شـدی تو مهمان من سلامٌ علَی الشَیبِ الخَضیب سلامٌ علَی الخَـــدّ ِ التَّـــریب رقیـــه قـــربـــان آن لبهــای عطشـــان تو چه کرده آن خیزران بــا لب و دنـــدان تو آه از طشت و چوب خیزران آه از گریـــه های عمـــه جان بکـــن نگــاهم بابا ببیـــن تو آهم بابا مرا ببــر با خودت خستـــهٔ راهم بابا بیزار از شام و بازار شدم نالان از بزم اغیـــار شدم بابای مظلومم یاحسین(۲) ┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈ ✍شعر:رقیه سعیدی (کیمیا) ۱۴۰۲/۵/۳۰
با عرض معذرت از ساحت مقدس صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف (زمزمه جانسوز شهادت سلام الله علیها درسته رو نیزه نشستی اما این که میگن یتیم شدم دروغه سایت هنوزم بالای سرم هست شاید سرِ رو نیزه هم دروغه شاید دارم خوابای بد میبینم سنگی که خورده به سرت دروغه خونی که داره میچکه رو نیزه از تو رگای حنجرت دروغه بگو دروغه که شب و سپر کردی توی تنور بگو دروغه که داری میری بی من یجای دور روزم رو شب کنم بیتو چه جور بند دوم میخوام که درد دل کنم بابایی مونده تو قلبم حرفای نگفته اما میون زنها پنهون میشم تا که چشات به صورتم نیافته آخه دیگه چیزی نمونده از من نگام کنی بال و پرم میریزه یجوری سوختم توی شعله ها که نازم کنی موی سرم میریزه فقط اگه میشه از اون بالا بخند توو روی من مثه تو میسوزه از تشنگی هنوز گلوی من رو نیزه ها نشستی روبروی من بند سوم حالا که اومدی بیا بشینیم خستگی در کن روی دامن من پاک کنم این غبارو از رو چشمات اگرچه خاکیه پیراهن من لباس من خاکی تر از زمینه اما تو خاکی تری از لباسم چقد عوض شدی ولی هنوزم همون بابای مهربونی واسم منم عوض شدم چقد بابا شبیه دختره تو بی انگشتری دخترتم بدون معجره ولی هنوز چشات نازمو میخره @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️بند اول باباکجایی که دلم گرفته بی تو دارم از دردوغم میبارم شبا توو این خرابه ی بی احساس سرم و روو خاک زمین میزارم منو ببر پیش خودت باباجون طاقت دوری تو دیگه ندارم نمک شدم رو زخم عمه زینب س محاله که بی تو دووم بیارم نبودی و شدم اسیر دست گرگ صورت من کوچیک دست عدو بزرگ بابا حسین من ☑️بند دوم بعد شما یه روز خوش ندیدم سر تو رو که روی نیزه دیدم تو شام پر بلا تا گریه کردم صدای خنده ها رو میشنیدم هرجایی که اسم تو رو می بردم از دشمنات تازیونه میخوردم عمه مواظبم بوده توو هرجا اگه می بینی که هنوز نمُردم خیلی ما رو زدن تو شام پر بلا لعنت به زجر و به سنان بی حیا بابا حسین من ☑️بند سوم عمو شنیدم مشک تو دریدن وقتی حرومیا به تو رسیدن عمو شنیدم به چشات تیر زدن عمو شنیدم دستاتو بریدن عمود خیمه ت که زمین نشست و حرومیا باهم شدن یه دست و تو نبودی گوشوارمو کشیدن عمو نبودی دلم و شکست و تو رفتی و زدن آتیش به خیمه ها یه قوم کافر و بی خبر از خدا واویلتا عمو 💠💠1⃣3⃣4⃣5⃣💠💠
عمو شنیدم.mp3
3.66M
بابا کجایی که دلم گرفته؟ کربلایی مجید مرادزاده
433.8K
بابا کجایی که دلم گرفته؟ کربلایی محسن جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️ بابا نمی‌دانم... از جان من این زجرِ زجرآور چه می‌خواهد؟! ⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سه‌ساله آل الله از قافله و اذیت‌های زجر ملعون... راوی گوید: چون اسراء را به سمت شام می‌بردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب می‌دادند و بقیه آب را بر روی زمین می‌ریختند و به اسراء نمی‌دادند. دختر خردسال حسین علیه‌السلام که فاطمه صغری (رقیه سلام‌الله‌علیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد. وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها ▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند. در مسیر، ناگهان زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است، فَبَکتْ و نادَت: ▪️لذا صدای گریه‌ آن بانو بلند شد و فریاد برآورد: یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی ▪️ای قوم! شما را به خدا قسم می‌دهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است. همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت: من می‌روم و هر گونه باشد آن دخترک را می‌آورم. 🔻 راوی گوید: من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه می‌کرد و گاه می‌نشست؛ گاه می‌دوید و بر روی زمین می‌افتاد و فریاد می‌کشید: یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه.... گاه دیگر نمی‌توانست راه برود و بر روی ریگ‌های گرم بیابان می‌غلطید و پاهایش را با دست می‌گرفت. دیدم که تکه‌ای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگ‌ها، به کف پای خود پیچید. 🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانه‌اش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید: برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم! بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر می‌داد. در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد. چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت. 📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹ 📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳ @majmaozakerine
AUD-20220902-WA0005.mp3
15.57M
آی.آی........بابا....باباااااا.. قلب تو از سنگه. دست از سرم بردار.🙏🏻😭 کشتی من و پاتو. از مجعرم بردار.🙏🏻😭 دستات چه سنگینه. تا میزنی هر بار. این غل و زنجیرو.. از گردنم بردار..🙏🏻😭 من مو سپیدم نزن. نزن🙏🏻🙏🏻 بچه شهیدم نزن نزن🙏🏻 اصلا میفهمی سه سالمه.؟ بابا ندارم نزن نزن🙏🏻🙏🏻😭 موهامو سوزوندی.. بستت نبود انگار😔😔🥹 دنبالم افتادی.. دست از سرم بردار🙏🏻🥹 چشمام نمیبینه 🥹 بس که هولم دادی🥹 گوشواره رو دیدم اون روز توی بازار🥹 عمه میبینه نزن. نزن🙏🏻 گریه اش میگیره نزن نزن🙏🏻😭 هر کی رد شد حتی. نگفت🥹 بچه میمیره نزن نزن اون شب که خوابم برد. مردم من از دوری. بابامو میخواستم .. اما نه اینجوری🥹 سر غرق خون بود و.. دندونشم خونی🥹🥹 موهاشم انگار که. سوزونده بود خولی🥹 تو رو بازار زدن زدن من رو تو انتظار زدن زدن چشمات به من بود رو نیزه ها من رو که هربار زدن زدن🥹 🎤کربلایی وحید شکری @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بِه‌روی‌نیلی‌وَ مُوی سِفید دِقَت‌کُن بِگوشَبیه‌ِکِه‌هَستَم پِدَر،اَگر گُفتی؟ 🏴