مدح و مرثیه امیرالمومنین علی علیه السلام
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤💐💐💐💐💐💐💐💐💐
ای که توحید از وجودت یافته تمثال ها
در نبوت احمدی و ، در امامت آل ها
نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها
مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لال ها
در فصاحت پیش تو صف بسته قدهای الف
در بلاغت نزد تو خم گشته قد دال ها
کن تلاوت (ما لها) را تا زمین بشناسدت
معنی (انسان) تویی در سوره ی (زلزال)ها
جامه ی جنگ تو بی پشت است و در وقت نبرد
هیچ کس چون تو نکرد از مرگ استقبال ها
سنگ بستن بر شکم سهم تو گشته از جهان
داغ شد دست عقیل از سهم بیت المال ها
جامه های پر بها تر را به قنبر داده ای
تا وجود اطهرت ، عریان شد از آمال ها
در نمازت تیر از پای تو بیرون میکشند
در نمازت تیغ بر فرقت زند دجال ها
تو به سجده رفتی و شمشیر پشتت سجده رفت
رب کعبه رستگارت دید در آن حال ها
گفتی از غیرت اگر مردی بمیرد عیب نیست
وقتی از پای زنی غارت شود خلخال ها
غیرت اللهی و حق داند که بر تو چه گذشت
از غلاف تیغ و... از رنگ کبود بال ها
ای که بخشیدی به سائل خاتم خود را ببین
کربلا تکرار شد این قصه در گودال ها
#
#شهادت_حضرت_علی ع
@majmaozakerine
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند
ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند
هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه
هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد
بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند
تو حجر تو جان کعبه تو حیات زمزمی
هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند
عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می زدند
فاش گفتم فاش می گویم تو را نشناختند
چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال
ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند
با دو دسته بسته می بردند سوی مسجدت
گوئی آنجا بودم و دیدم تو را نشناختند
چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت
ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند
ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز
ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند
بارها در نخل میثم دوستان کردند سیر
حیف کآخرهمچنان «میثم» تورا نشناختند.
#شهادت_امیرالمومنین
#استادسازگار
@majmaozakerine
غزل مرثیه شهادت حضرتِ علی ( ع)🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
بگیر ای مرگ عالم را در آغوش
که از فرق علی خون می زند جوش
متاب ای مه متاب ای مه که امشب
چراغ عمر مولا گشته خاموش
به جز سجّاده و محراب خونین
به هر جا بنگرم باشد سیه پوش
در و دیوار مسجد را مشوئید
مبادا تا شود این خون فراموش
چه سان باور کنم مرگ علی را
گمانم باز مولا رفته از هوش
سزای آن همه خوبی همین بود
که خون در سجده ریزد از سر و روش
کجا رفت آن که رنج عالمی را
چو قوت مستمندان برد بر دوش
صدای واعلیا واعلیا
رسد امشب زهر ویرانه بر گوش
چو اطفال یتیم کوفه (میثم)
گرفته زانوی ماتم در آغوش
حاج غلامرضا سازگار
@majmaozakerine
4_5861879830684893458.mp3
1.64M
#مناجات_با_خدا ﷻ
در سینه مانده آهم، خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم، خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم، از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
خیلی مرا صدا کرد، آخر خودش حیا کرد
شرمنده از الٰهم، خیلی دلم گرفته
در بندگی ضعیفم، شیطان شده حریفم
گمراه بین راهم، خیلی دلم گرفته
نامحرمان به لبخند، اشک مرا گرفتند
خشکیده شد نگاهم، خیلی دلم گرفته
وقتی اطاعتم رفت، دوران عزتم رفت
درمانده قعر چاهم، خیلی دلم گرفته
شاه نجف امیدم، دیشب به خواب دیدم
ایوان طلای شاهم، خیلی دلم گرفته
تشنه شدم دوباره، دلتنگ و بی قرارِ
ارباب و قتلگاهم، خیلی دلم گرفته
یک سو سه ساله افتاد، خواهر به ناله افتاد:
برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته
بعد از علیِ اکبر، بعد از تو ای برادر
در بند یک سپاهم، خیلی دلم گرفته
من می روم اسیری، جای کفن حصیری
شاید شود فراهم، خیلی دلم گرفته
#شاعر:
محمد_جواد_شیرازی
@majmaozakerine
کانال متن و اشعار کربلایی حسین طاهری
نام مداحی:آسمان را به روی تخته ی در می بردند
🎤🎤سبک:زمینه🎤🎤
....................................
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید رویِ سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی سر از یک طرف آویزان بود
وای غریب آقام غریب آقام غریب آقام...
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شد اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندای و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
وای غریب آقام غریب آقام غریب آقام
آسمان را به روی تخته ی در می برند
تاج سر بود که باید رویِ سر می بردند
کسی از دور به پیشانیه او سنگ نزد
گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
وای غریب آقام غریب آقام غریب آقام
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید رویِ سر می بردند
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هردو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیراهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه می کر به جسمی که نشد غسل و کفن
....................................
شب هفدهم مناجات شب های ماه رمضان
@majmaozakerine
4_5996811592702887087.mp3
18.47M
[ زمینه- آسمان را به روی تخته در میبردند ]
- کربلایی حسین طاهری
- حسینیه فاطمه الزهرا (س)
@majmaozakerine
شب جان سوز نوزدهم ماه مبارک رمضان
علی علیه السلام در آخرین ماه رمضان عمر خویش، هر شب برای افطار به خانه یکی از فرزندانش رفت و شب نوزدهم به خانه دختر کوچکش، ام کلثوم آمد. ام کلثوم می گوید. «آن شب، پدرم به خانه من آمد. ابتدا به نماز ایستاد. برای افطار، سینی ای آوردم که تنها دو نان جو و یک ظرف شیر و کمی نمک در آن بود. پس از نماز به آن سینی نگریست و گفت: «دخترم! چرا دو نان خورش آورده ای، نمی دانی که من از رفتار پیغمبر پیروی می کنم؟ دخترم، در حلالِ دنیا حساب است و در حرامش عقاب، به خدا سوگند، تا یکی از این دو نان خورش را برنداری افطار نمی کنم». من ظرف شیر را به توصیه پدر برداشتم. او اندکی نان جو با نمک میل کرد. آنگاه شکر کرد و باز به نماز ایستاد. در آن شب، بسیار نماز می کرد و به درگاه خدا می نالید و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نگاه می کرد و سروه «یس» می خواند. سپیده دمان به آهنگ مسجد بیرون آمد در حالی که می گفت: «خدایا مرگ را بر من خجسته گردان.» دم در خانه، مرغابی هایی چند که در خانه داشتیم در آن سحرگاه پیش آمدند و بر سر راه او بانگ و ناله می کردند و پر می زدند. خواستم آنها را دور کنم، فرمود: «آنها را واگذار! صیحه گرانند، که در پی آنها نوحه گران خواهند بود.» آنگاه درباره آن مرغابی ها سفارش کرد [و فرمود]: دخترم! این پرندگان زبان بسته نمی توانند گرسنگی و تشنگی خود را اعلام کنند، یا از آنها مراقبت کن یا آزادشان ساز!
سپس امام در آن شب به مسجد آمد. قندیل های مسجد خاموش بود. در تاریکی، رکعتی چند نماز خواند. سپس دعای تعقیب خواند و دعا کرد. آنگاه سر بام و مأذنه مسجد برآمد و اذان گفت. آنگاه از مأذنه پایین آمد، در حالی که این شعر را زمزمه می کرد.
خَلّوَ سَبیلَ المُؤمِنِ الْمُجاهِدِ
>فِی اللهِ لا یعْبُدُ غَیرَ الوْاحِدِ
>وَ یوقِظِ الناسَ اِلی المَساجِد
«از سر راه این مؤمن مجاهد، (راه خدا ) کنار روید! او جز خدای یگانه کسی را نمی پرستد، او که مردمان را به هنگام صبح صادق، بیدار می کند، تا به مسجدها روند و نماز بخوانند».
آنگاه خفتگان را بیدار کرد. ابن ملجم نیز در میان مردم، خود را به خواب زده بود و به رو خفته بود، درحالی که شمشیری زهرآلود در زیر جامه پنهان داشت. چون امام به او رسید، فرمود: «این گونه مخسب! این خواب شیاطین است». سپس به محراب رفت و به نماز ایستاد چون سر از سجده رکعت اول نماز برداشت، ابن ملجم با شتاب پیش آمد و شمشیر سنگین و زهرآلودش را بر فرق امام فرو کوفت. علی علیه السلام در آن لحظه، با فرق خون آلود در محراب مسجد کوفه، تنها یک سخن گفت « فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعبِه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم».1
بی دلان را حیرت بسمل2 کند تلقین که نیست
غیر زیر سایه تیغ شهادت خواب خوش3
کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا
زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم4
1. محمدرضا حکیمی، سرود جهشها، صص 78 ـ80.
2. بسمل: قربانی شدن، ذبح شدن.
3. دیوان صائب تبریزی، ج 2، ص 1010.
4. همان، ص 1151.
@majmaozakerine
سمت مسجد میرود امشب بدون فاطمه
سمت مسجد میرود آرام ،بی کوثر علی
جای زهرا خالی است ،آری اگر که زنده بود
مطمئنن راه را می بست زهرا بر علی
ابن ملجم لعنت الله علیه از پشت زد
چون که می دانست هستی تو یل خیبر علی
*
*آقا وارد مسجد شد ، یک یک همه خوابیده های در مسجد رو بیدار کرد ، میخواد بگه آی کسایی که اومدید مسجد ، علی بیدارتون کرده ، یا بر حق علی می جنگید یا با علی هستید ... یا با عملت شمشیر به علی میزنی ... همه خواب ها رو بیدار کرد ، حتی اون ملعونم بیدار کرد ، اشاره کرد به رو نخواب که این خواب شیاطینه ، خوابیده بود تا شمشیر معلوم نشد ، آقا ممنونتیم همه رو هر شب از اول ماه رمضان بیدارمون کردی ، شب نوزدهمم ما رو بیدار کردی آوردی در خونه خدا ... خوش به حال اونایی که از امشب دیگه دنبال امیر المومنین ، هر چی وسیله ی گناه دارن، میریزن بیرون ، خدا کلام منو اول در خودم موثر قرار بده بعد هم در این عزیزان ، یا امیرالمومنین ، یا امام المتقین ، یکم دیگه روضه بخونم گریه کنی ، بهترین اعمال امشب اینکه سلام بر حسین بدی یا بری کربلا ... به حق الحسین الهی العفو ...."
گفت غروب شد ، امشب نوبت من بود بابام مهمان من بود ، این آخرین مهمانی زینبه ، چون بعضی ها قائل به این هستند ، ام کلثوم هم زینب بوده ، یعنی زهرا یه دختر داشته ، هی نگاه کرد به صورت باباش ..." مغرب شد دید به نماز ایستاد ، اما هی میره تو صحن حیاط به آسمون نگاه میکنه ، دست میکشه به محاسنش ، بابا امشب که خونه ی ما نوبتت شده ، همش گریه می کنی ... تو منو کشتی بابا ... مادرم تو چهارسالگی منو کشت ، امشب چته بابا به من بگو ... اخه من زینبم ..." خودت گفتی ام المصائبم ، پیغمبر تو دو ، سه سالگی به من گفت تو ام المصائبی ، حضرت فرمود صبر کن زینب جان ...؛ گفت مناجات سر شبش تموم شد ، سفره پهن بود نشست کنار سفره ؛ دیدم هی به غذا نگاه می کنه (غذا چیه؟!!) یه طرف نان جو و کمی نمک ، خوب آقا پیر شده بود دیگه گفتم امشب عشقمه ، براش یه ذره شیر خریده بودم از پولی که داشتم ؛ یه کمی شیر خریدم سر سفره گذاشتم گفتم نون رو بزنه تو شیر بخوره . یه مقدار نگاه کرد به من گفت فقط سوال منو جواب بده ؛ گفت تا حالا دیدی بابات سر سفره ای بشینه که دو جور خورشت باشه؟! یعنی یه طرف شیر یه طرف نون و نمک " گفتم خوب بابا ؛ نون و نمک و آمدم بردارم ، گفت به جان زینب همینو بزار باشه شیر رو بردار ..." آقاجان خوب کاری نکردی ، شیری که زینب دخترت آورد نخوردی " اون وقت فردا شب ... سیصدتا یتیم با ظرف شیر میان ... باشه آقا ... لااقل دل زینبتو به دست می آوردی ... چی بگم ..." گفت یه لقمه خورد ، بقیه ی سفره رو جمع کن ببر ، مشغول نماز شد فهمیدم یه خبراییه امشب هیچ شبی اینطوری گریه نمی کرد ... هی داره نگاه به آسمان میکنه ، هی میگه *انا لله و انا الیه الراجعون ...*
*
عرش هم لرزید از فزت و رب الکعبه ات
داغدار فاطمه ، راحت شدی آخر ، علی ...
قاتلت شمشیر زهر آلود دشمن نیست نیست
قاتلت در اصل ، قنفذ بود و میخ در علی
@majmaozakerine
یا اباعبدالله الحسین
متن روضه شب 19 رمضان
شب 19 ماه مبارک رمضان
امشب سر سفره دخترش ماست گذاشت نمک و نون گذاشت - امسال روزهای قبلش هم روزه که میگرفت هر شب افطار یه روز میرفت خونه حسن یه روز خونه حسین - یه روز خونه زینب - یه روز خونه ام کلثوم- خونه بچه های فاطمه میرفت- امشب نوبت دختر کوچیکش بود- علی امشب عمدا رفت خونه دختر کوچیکش-آخه دل دختر کوچیکه نازک تره- تو یه طبق افطار باباشو گذاشت - باباش اروم گفت دخترم ماست رو بردار- عرض کرد بابا حالا امشب اومدی خونه ما اینقده خون بدل من نکن - امشب یجوری شدی بابا خیلی کم حرف میزنی- هی میری تو حیاط نگاه به آسمون میکنی - تو آسمون چی دیدی هی استرجاع میکنی - هی میگی انا لاالله و انا الیه راجعون...
خیلی دلش شور باباشو میزد- امشب هر کاری کرد بابا مسجد نره نتونست - کمربند به دستگیره در گیر کرد وا شد- علی خم شد کمربند رو بست- هر موقع برا علی نقشه کشیدند یکی کمربندش رو گرفته -ای کاش اون روز هم کمربندش باز می شد دست بی بی زهرا زودتر جدا میشد - حواسش به همه جا بود مرغابی ها جلوی پاشو گرفتن اومد بیرون بره گفت دخترکم مواظب اینا باش اینا زبون ندارن بگن گرسنمونه یا تشنمونه دخترم به موقع غذا بهشون بده
ملائکه جلوی راهش رو گرفتن
اومد تو مسجد اذان سحر رو گفت اومد همه رو بیدار کرد - این نامرد رو هم بیدار کرد- شروع کرد به نافله خواندن داره نافله میخونه یه وقت صدای ناله جبرئیل بلند شد الا یا اهل العالم قتل علی المرتضی
بی بی زینب اومد خدمت برادر عزیز دلم پاشو ببین مردم دارن چی میگن؟ دارن میگن علی رو کشتن
دوید اومد دید فرق بابا غرق در خونه - علی صدا زد حسنم نماز رو بخون
چه نمازی خوند امام حسن بابا غرق در خون کنار محراب افتاده
زیر بغلهای بابا رو گرفتن آروم آروم بردند به طرف خونه - نزدیکای خونه صدا زد حسنم حسینم زیر بغلهای منو رها کنید آخه دوست ندارم زینبم منو اینطور ببینه ...
موضوعات مرتبط : متن روضه ، حضرت علی (ع) ،
@majmaozakerine
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔹السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ...🔹
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیش یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بغض پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشهی چشمش کبود شد
خم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا روی پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
اینبار شُکر که زینب عبا ندید
اینبار شکر که او بوریا ندید
حسن لطفی
#مرثیه_حضرت_علی_علیه السلام
#مرثیه_شب_نوزدهم_رمضان
@
شعرمناجات باامام زمان درشب قدر – علی صالحی
سفره دار خدا امام زمان
دگر امشب بیا امام زمان
شب قدر است هر کجا هستی
التماسِ دعا امام زمان
منکه امشب به یادِ تو هستم
یاد کن پس مرا امام زمان
دست بر دامنت اگر نرنم
بروم پس کجا؟ امام زمان
آمدم آشتی دهی من را
باخودت، با خدا امام زمان
کاش قرآن به سر بگیرم من
یک شبِ قدر با امام زمان
جای دوری نمی رود که کنی
گوشه چشمی به ما امام زمان
خوب شد در شبِ عزای علی
با تو هم هم صدا امام زمان
شبِ تقدیرِ من بیا بنویس
یک سفر کربلا امام زمان