Mohammad Reza Bazri - Ghesmat Ma Shod.mp3
4.85M
قسمت ما شد آخر به برکت اباعبدالله (ع) 🌷🌷🌷
🎤حاج محمدرضا بذری
..
قسمت ما شد آخر به برکت اباعبدالله
عنایت اباعبدالله زیارت اباعبدالله
باگوشه چشم مادر میریم زیارت شیش گوشه
روی لبای ماچاووشه دلا برا حرم میجوشه
از این زمونه خیلی خسته ام
به شاه بی کفن دل بسته ام
به آرزوم رسیدم آخر میرسه به ضریحت دستم
حسین حسین اباعبدالله
یه گوشه از صحن تو شباباروضه ها سر میکنم
چشام و تو حرم تر میکنم یاد غم تو دلبر میکنم
یه گوشه از صحن توچشام و دست بارون میدم
میشینم آخرش جون میدم تویی فقط همه امیدم
بزار که من غلامت باشم کبوتر روبامت باشم
جوابم و بده و نگذار توحسرت سلامت باشم
حسین حسین اباعبدالله
برات بمیرم آقا تورو غم علی اکبر کشت
تلظی علی اصغرکشت غم اسارت خواهرکشت
برات بمیرم آقا تورو به قصد تحقیر کشتن
جوون و بچه و پیر کشتن بانیزه و با شمشیر کشتن
موهات توپنجه ی قتاله ببین که خواهرت میناله
چی اومده سرت که مادر هنوز صداش توی گوداله
بنیّ بنیّ بنیّ
✍خادمه شهید 🌹
التماس دعای فرج 🤲
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_اربعین_حسینی
رسیده ام که بگویم سلام یاورِ عطشان
سلام شاه شهیدان، سلام سرور و سلطان
رسیده ام که پس از اینهمه مراحلِ دوری
دوباره سر بگذارم به آستانِ تو جانان
سلام کشته ی بی سر، سلام زاده ی کوثر
سلام میوه ی جانِ علی و ختمِ رسولان
رسیده ام که بگویم، به اقتدار و سلامت
رسیده اند به کویت، دوباره جمعِ غریبان
نه خسته است دلی، نه شکسته حرمتی از ما
نه بی تو هیچکسی، ناسزا شنیده ز عدوان
نه چادری شده پامالِ این و آن، تَهِ گودال
نه معجری شده غارت ز بانوان و صغیران
نه صورتی شده نیلی، نه حرمله زده سیلی
نه تازیانه کسی زد، به کودکان و یتیمان
نه کودکی به خرابه، کنار راسِ تو دِق کرد
نه دختری ز سفیری، شنیده لفظِ کنیزان
به اقتدار و سلامت رسیده ام ز قیامت
رسانده ایم پیامت، قسم بخون شهیدان
فقط بسنده به یک جمله میکنم ز فراقت
که کاش بود علمدار در کنار اسیران
□ □ □
تو هم بگو سخنی از خودت ز ساعتِ آخر
چها گذشت به جسمت، بزیرِ سمِ ستوران
چه شد که تکیه زدی تو، به نیزه های غریبی
نشد بجای تو خواهر، شود روانه ی میدان
به غیرِ طفلِ صغیرت که روی دست تو جان داد
کسی جواب نمیداد، بر ندای تو مهمان
اگرچه پیش پدر، روضه پسر نشود خواند
مرا اشاره ای از دل، تراست ناله ای از جان
به پیشِ چشمِ تو پرپر، که گشت شبهِ پیمبر
گرفت جانِ مرا هم شبیهِ جانِ تو جانان
مگو که یار نمانده، هنوز خواهر تو هست
که جانِ خسته چو موری است، هدیه نزد سلیمان
#روضه_اربعین_حسینی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_اربعین_حسینی
یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را
یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را
با ظرفی از آب آمده تا که ربابه
سیراب گرداند علی اصغرت را
برخیز ای نور دو چشمم ای برادر
تا که کمی آرام سازی همسرت را
بگذار تا شرح سفر با تو بگویم
بشنو کمی از غصّه های یاورت را
از کوفه و شام بلا ای داد بیداد
رنج اسارت پیر کرده دلبرت را
وقتی گذر دادند ما را بین مردم
دیدم سر نی گریۀ آب آورت را
دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با
سنگی نشانه رفته چشمان ترت را
رقّاصه های شهر را آورده بودند
تا در بیارند اشک چشم خواهرت را
تهمت زدند و خارجی خواندند ما را
آتش زدند آن جا دل غم پرورت را
آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم
وقتی که نان می داد شامی دخترت را
با هر صدای خیزرانی که می آمد
من می شنیدم ناله های مادرت را
چشم علمدار حرم را دور دیدند
ور نه به عنوان کنیزی گوهرت را ... !
جا مانده گنج سینه ات کنج خرابه
با خود نیاوردم گل نیلوفرت را
این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود
تازه نگفتم روضۀ انگشترت را
محمد فردوسی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_اربعین_حسینی
خواهرت آمده به بالينت
خواهرى كه خميده تر گشته
خواهرت شرم مى كند از تو
چون بدون تو زنده بر گشته
هر بلايى كه بر سرم آمد
همه اش ،يک به يک ،فداى سرت
آنچه كه كشت بى تو زينب را
دخترت بود و ماجراى سرت...
همه ى سعى خويش را كردم
يادگارِ تو را نگه دارم
تازيانه به جاش مى خوردم
پيش چشم تو و علمدارم
سرِ تو روى نيزه ها بود و
همسفر بود خواهرت با شمر
جرعه اى آب دخترت مى خواست
كعب نى زد به جاش او را شمر
نورِ ديده ،دلم پر از حرف است
از رباب و نگاه ملتمسش
حرمله كشت بسكه مى خنديد
به رباب و به آه ملتمسش
كاش من به جاى تو بودم
تنِ من زير دست و پا مى رفت
سرِ من جاى تو جدا مى شد
سرِ من روى نيزه ها مى رفت
چِقَدَر بوى ياس مى آيد
بوى عباس مى رسد انگار
آخ بميرم براى چشمانش
چِقَدَر ديد روى نى آزار
آرمان صائمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_اربعین_حسینی
اصلا خبر داری که ما را شام بردند؟
ما را میان کوچه ای بدنام بردند؟
در معرض چشمان خاص و عام بردند؟
وقتی میامد سنگها از بام؟.. بردند
یک گوشه بازار زنها جمع بودند...
یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند...
بازاریان دور و بر ما جمع بودند...
خیلی کتک خوردیم هر جا جمع بودند
بر چادر من رد پا مانده از آنروز
روی تنم جای عصا مانده از آنروز
جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها
شرمنده ام از این امانت داری آقا
سید پوریا هاشمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
هنوزم روی نیزه هایی حسین
یا رو خاکِ این کربلایی حسین
رسیدم برادر کجایی حسین، کجایی حسین؟!
چهل روز حالِ من بی حسین
عزا و غمه بودن بی حسین
چهل مرتبه مُردَنِ بی حسین، کجایی حسین؟!
ای کشته ی دور از وطن دور از وطن وای
*
چهل روز با قاتلت هم سفر
از این شهر به اون شهر شدم در به در
چهل روزه هستی ازم بی خبر، کجایی حسین؟!
خودم توی راه و چشام پیشِ تو
یه پام توی جاده یه پام پیشه تو
میدونستم آخر میام پیش تو، کجایی حسین؟!
کجایی ببینی چقدر پیر شدم
ببینی که از زندگی سیر شدم
زمین خورده بودم زمین گیر شدم، کجایی حسین؟!
ای کشته ی دور از وطن دور از وطن ای وای...
*
الهی بمیرم برای سرت
بمیره برا تشنگیت خواهرت
بمیرم برا اکبر و اصغرت، کجایی حسین؟!
الهی بمیرم برا پیرهنت
توی غربت و بی کسی کشتنت
روی قلبمِ داغِ بوسیدنت، کجایی حسین؟!
#زمینه
#اربعین
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_اربعین_حسینی
💫پسر فاطمه سلام سلام
💫خواهرت زینب آمده از شام
💫من که بی تو سفر نمیکردم
💫بی تو یکلحظه سرنمیکردم
💫مانده زخم فِراغ بر جگرم
💫سر پاک تو گشت همسفرم
💫بود بهر تَسلیِ دل من
💫سرِتو سایه بانِ محمل من
💫لشگر اشکِ من سپاه توبود
💫نفسم شعله هایِ آه توبود
💫صوت قرآن تو دلم را بُرد
💫چشمهایِ تو محملم را بُرد
💫چتر من سایۀ سر تو
💫مونسم بود اشکِ دختر تو
💫ای سرت بر سنان تماشایی
💫ای لبتخشک ودیده دریایی
💫تا کنی اشک چشم مارا پاک
💫دست بیرون بیار ازدل خاک
💫غم ایام را بپرس از من
💫قصۀ شام رابپرس از من..
💫کوه اندوه ریخت برسر ما
💫شام شد کربلایِ دیگر ما
💫صوت قرآن کجا؟شراب کجا؟
💫دستِ زینب کجا؟طناب کجا!؟
💫یا اَخا شامیان بدند ، بدند
💫دختران تو را زدند ، زدند
💫من کهخودبودهام شریک غمت
💫من کهبودم مدافع حرمت
💫حامی نازدانه ها بودم
💫سپر تازیانه ها بودم
💫هرچه توزخم دیدی ازدشمن
💫جای کعبه نیاست برتن من
💫به تو و باغ لاله ات سوگند
💫بهسفیرسه سالهات سوگند
💫بهلبتکزعطش ترک خورده
۲به تن کودک کتک خورده
💫به همه زخمهایِ سلسلهام
💫به قنوت نماز نافِله ام
💫بهسِرشک دودیدهات سوگند
💫به گلوی بریده ات سوگند
💫نهفقط زینباست خواهرتو
💫تو امامی و من پیمبر تو
داداش اگه نامحرم نبود .. بدنمُ نشون میدادم .. میدیدی تازیانه ها با خواهرت چه کردن ..
بدنم از بدنِ مادرمون کبودتر شده ..
اما داداش اینا درد نداشت بالاترین دردمُ بزار برات بگم....
تو رو میون قتل گاه
غریب گیر آوردنت
رقیتُ تو کوچه ها
یتیم گیر آوردنش
از جای تازیونه ها
نشونه بود روی تنش
بچه ها هم میزدنش
یتیم گیر آوردنش
حسین ..
☑️چه خبره الان کربلا ..
امسال مارو نبردی آقا ...
اصلا امروز روضه خوان نداریم ..
فقط همینُ بگم : همه از بالا شترها خودشونُ به زمین انداختن ...
🔘ای حسین ...
🔳رأس توکه روبرویِ خواهربوده
🔳خورشیدِ امید چند دختر بوده
🔳با دیدنِ حنجر تو میشد فهمید
🔳خنجرکهسرت بُریده لب پَربوده
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین
که جان بگیرم از این لطف بی حساب حسین
*یه دونه حسین امروز بیشتر بگی غنیمتِ، معلوم نیست اربعین سال دیگه نَفَسی باشه، من یه جوری میخوام حسین بگم،اگه سال آخرِ که اربعین زنده ام بتونم یه یاحسین بیشتر بگم*
نه نای ماندن دارم .....
*چندین میلیون زائر میگن رسیدن کربلا، این زائرا همه یه طرف، زینب یه طرف، این زائرا که رسیدن کربلا تو راه خیلی پذیرایی شدن، بهترین غذاها،بهترین رسیدگی ها،کافی ِ بفهمن زائر یه خار تو پاش رفته، همه سبقت می گیرن مداواش کنند،اما یه نفر نگفت:زینب چهل روزِ داره کتک میخوره و تازیانه میخوره*
نه نای ماندن دارم نه روی برگشتن
*اگه مدینه بپرسه: حسینت رو کجا گذاشتی اومدی؟*
مخواه تا که بمانم در این عذاب حسین
ندیده مثل شب و روزهای زینب را
به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین
اسیر دردم ،اسیر غمم، چهل روز است
چهل شب است، ندارم به دیده خواب حسین
*داداش چهل شب ِ نخوابیدم،میدونی از کی دیگه نخوابیدم؟ "اهل روضه اید همه ی شماها، اربعین یعنی مرور روضه های گذشته،چون همه ی روضه ها رو امروز زینب برا حسین خونده، اربعین یعنی از اول محرم هر چی روضه شنیدی دوباره تکرار کنی و داد بزنی" داداش میدونی از کی دیگه خواب از چشمام رفت؟ از اون وقتی که دیدم دست به کمرت گرفتی، دیدم از علقمه داری برمی گردی، دیدم صدای غصه و ناله ات همه ی کربلا رو گرفته*
{دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم رو برو شد
بیا برگرد خیمه ای علمدارم
من و تنها نگذار ای کس و کارم}
حسین......
چهل شب است که میگویم السلام علیک
چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین
شاعر:محمد بیابانی
*این جوری نبوده ، این مصرع رو من قبول ندارم، حسین جان من که یادم ِ هر موقع تو رو صدا زدم جوابم رو دادی،کافی بود بفهمی دل زینب برات تنگ شده،هر موقع حس می کردی بهانه ات رو گرفتم،حس می کردی باید یه نگاه کنی، یه نیرو به زینب بدی خودت رو نشونم میدادی، دروازه ی کوفه دیدی همه دارن سنگ میزنن، دیدم سرت بالا نیزه ها داره قرآن میخونه،"روز سکوت نیست امروز، امروز بچه های حسین با اشاره حرف میزدن،چون صداشون در نمی اومد" داداش! مگه میشه سری که بالا نیزه قرآن بخونه با خواهرش حرف نزنه؟ من با نگاه باهات حرف زدم، دیگه کجا من رو نگاه کردی؟ داداش یادتِ، اونجایی که من رو بردن محله ی یهودیا،من و بردن کوچه و بازار،چشمت به زینب افتاد چشمات رو بستی،اما داداش هرچی یادم بره، این آخری رو یادم نمیره،داداش! اون شب هم که اومدی خرابه،میخواستی دل دخترت رو آروم کنی،دیدم سر بریدت رو از روی خاک برداشت*
بابا!
دخترت از دنیا بریده
بدون تو خوشی ندیده
ببین همه موهام سفیده
بابا!
*حسین واسه دخترت اومدی،اما دل من رو بردی، وقتی نگاه کردم دیدم سر یه طرف افتاد، دخترت یه طرف، ناله زدم:حسین..........
◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین