بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#عباس_احمدی
▶️
دوباره آتش غم در دلم زبانه گرفت
دوباره زخم دلم طعم تازیانه گرفت
دوباره در سر من طرح عقل مبهم شد
دوباره بید جنون روی شعر من خم شد
دوباره در دل من جا گرفت یاد شبی
که روح از می احساس تر نکرد لبی
شبی که شیر زمین خورد و بیشه در خون ماند
به روی کتف زمان داغ این شبیخون ماند
شبی که خیل شغالان به زوزه خندیدند
ز باغ روشن دین چون حصار را چیدند
به عمق تیره مه پشت آسمان خم شد
شبی که سایه خورشید از سرش کم شد
خسوف شد رخ تبدار ماه غایب شد
نماز وحشت بر قوم خفته واجب شد
زمین ضیافت جوش و دمل گرفت آن شب
ستاره زانوی غم در بغل گرفت آن شب
و پلک مخمل جنگل مچاله شد از درد
شبی که ترشی غم هفت ساله شد از درد
عقابها ز افقهای دور برگشتند
به سمت شب رژه رفتند کور برگشتند
سوار شرقی ما بین سایه ها گم شد
شبانه قریه اشراق غرق کژدم شد
ز کوه غم فوران کرد و بر لبان کویر
ز هرم حادثه رویید تاول تقدیر
پر از رسوب شد این رود و از خودش جا ماند
صدای آب نیامد و دشت تنها ماند
امید سوخت یقین دود شد در آن تردید
و هر چه زخم نمک سود شد در آن تردید
خبر رسید ز غم پشت کوه طور شکست
حریم اسم شب و حرمت عبور شکست
خبر رسید از آن سوی دخمه های سیاه
که در تسلسل خفاش حجم نور شکست
سحر که پشت شب تیره دست و پا می زد
دمید و قفل در بسته را به زور شکست
صدای شیحه اسبان بی سوار آمد
سکوت سربی این صبح سوت و کور شکست
گلوی تیره مرداب موج را بلعید
و بغض سنگی سیاره های دور شکست
ز خشم صاعقه ها کهکشان ترک برداشت
غرور آبی دریای پرغرور شکست
...و رفت آنکه در آن سالهای بی باران
قیام کرد به خونخواهی سیاووشان
کسی که لحظه ای از عاشقی عدول نکرد
اگر چه رفت در اندیشه ها افول نکرد
کسی که گفت خریدار چوبه دار است
به شوخ چشمی چشمان یار بیمار است
به غنچه ها و به آیینه ها ارادت داشت
"و با تمام افقهای باز نسبت داشت"
همیشه در حرم لاله ها قدم می زد
و در مجله عشق خدا قلم می زد
تمام عمر دلش با فرشته ها خو کرد
شکوه زندگیش دست مرگ را رو کرد
امام! بی تن عشق روح کم دارد
سفینه گرچه مهیاست نوح(ع) کم دارد
غزل بگو به چه دل خوش کند پس از تو امام؟
و از قلم چه تراوش کند پس از تو امام
نهالهای جوان بی تو پا نمی گیرد
امام! روح تو در خاک جا نمی گیرد
پس از تو در همه آفاق زیستن ننگ است
به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است
در آستانه سجاده جای تو خالی است
پس از تو کل جهان سرزمین اشغالی است
تو رفتی و جگر تشنه فلسطین سوخت
رواق مسجد القصی و دیر یاسین سوخت
چنارهای جماران سیاه پوشیدند
و نخلهای نجف جام زهر نوشیدند
سیاه زخم در اعماق سینه اردو زد
و روح زخمی ما پیش درد زانو زد
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
دامنکشان رفتی و ما ماندیم و افسوس
از کاروان تو جدا ماندیم و افسوس
روزیکه روح تو به جنت رفت؛ گفتیم
در دوزخ دنیا رها ماندیم و افسوس
شاعر: #امیر_عظیمی
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#محمدعلی_مجاهدی
▶️
مگر که مهر تو سرگرم کیمیاکاری است
که دست یافته بر خرمن طلاست خورشید
به بوی آنکه جمال تو بیند آورده است
هزارها طبق نور رونما خورشید
هنوز چشم به راه تو اند ای همه نور
جدا سپهر و جدا اختر و جدا خورشید
شناخت خورشید عروج کرده به گردون
نماز نور بخوان که رو میکند به تو امروز خورشید
عروج کردی و فریاد هر چه اهل دل است
بلند گشته به گردون که ای خدا خورشید
امام نور حریر فروغ خود برچید
دریغ و درد که رفت از میان ما خورشید
در آن غروب غمافزا چه لابهها کردیم
که شب نیامده از ره بیا بیا خورشید
هزار شکر که سر زد دوباره از مشرق
به رغم کوردلان گرم و جان فزا خورشید
چنان فروغ وی آفاق را منور کرد
که لب گشود به تفسیر آن خورشید
رسیدهایم به محضر به زادروز امام
همان که اوست سپهر کمال را خورشید
جدا نبوده امام از تو و نخواهد بود
کجا به جلوه نشسته است به نظاره خورشید
قسم به نور، به کوثر به مادرت زهرا
که با توایم همانند ذره با خورشید
#امام_خمینی_ره_ارتحال
دامنکشان رفتی و ما ماندیم و افسوس
از کاروان تو جدا ماندیم و افسوس
روزیکه روح تو به جنت رفت؛ گفتیم
در دوزخ دنیا رها ماندیم و افسوس
شاعر: #امیر_عظیمی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#مجتبی_صمدی
▶️
تاب فراق روی تو را آسمان نداشت
داغت به دیده پیک جز اشک روان نداشت
ای پیر میکده ز غمت باده خشک شد
میخانه تاب ناله ی دردی کشان نداشت
بعد از عروج روح تو روح قصیده ها
جز رنگ آه نای سخن بر زبان نداشت
یک لحظه نبض ثانیه ها بی صدا طپید
زیرا که درک پر زدنت را زمان نداشت
روزی که آمدی همه گل ها شکفته شد
مثل تو خاک خسته ی ما باغبان نداشت
ای باغبان باغ شهیدان لاله گون
باغت بهشت عاطفه بود و خزان نداشت
بودی اسیر خال لب دوست ما به تو
عشق تو جز به یک یک دل ها مکان نداشت
بودی تو پیک رحمت پیغمبر عظیم
تاریخ شیعه مثل تو نامه رسان نداشت
از خطبه های زینبی ات کاخ ها شکست
سیل هجوم کفر به پیشت توان نداشت
مثل علی دلت ز گروهی شکسته بود
کی گفته نای پر ز غمت استخوان نداشت؟
یادش بخیر عطر جماران و عطر تو
عطری که عطر عشق تو بود و جنان نداشت
زهرا چو مادری به عزای تو گریه کرد
بزم مصیبت تو جز او نوحه خوان نداشت
روزی که جسم تو ز سر دست ها گذشت
در خاطرات عشق نظیرش جهان نداشت
جسمت به زیر سایه و مردم به گرد تو
تاب وداع روی تو پیر و جوان نداشت
ای سیدی که جد تو در خاک و خون نشست
جسم حسین جد تو یک سایبان نداشت
زینب به قتلگاه برادر نظاره کرد
بی کفن و دفن گذشت چرا که امان نداشت
ـــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#امام_خمینی_ره_ارتحال
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایامِ بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سر و روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرامِ دلْآرام که گیتیست تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت، شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر، آیت توحید سرودند
خورشیدِ قیامِ تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم، نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملائک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنهای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعلهی آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
✍استاد #غلامرضا_سازگار
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#محمدعلی_مجاهدی
▶️
مگر که مهر تو سرگرم کیمیاکاری است
که دست یافته بر خرمن طلاست خورشید
به بوی آنکه جمال تو بیند آورده است
هزارها طبق نور رونما خورشید
هنوز چشم به راه تو اند ای همه نور
جدا سپهر و جدا اختر و جدا خورشید
شناخت خورشید عروج کرده به گردون
نماز نور بخوان که رو میکند به تو امروز خورشید
عروج کردی و فریاد هر چه اهل دل است
بلند گشته به گردون که ای خدا خورشید
امام نور حریر فروغ خود برچید
دریغ و درد که رفت از میان ما خورشید
در آن غروب غمافزا چه لابهها کردیم
که شب نیامده از ره بیا بیا خورشید
هزار شکر که سر زد دوباره از مشرق
به رغم کوردلان گرم و جان فزا خورشید
چنان فروغ وی آفاق را منور کرد
که لب گشود به تفسیر آن خورشید
رسیدهایم به محضر به زادروز امام
همان که اوست سپهر کمال را خورشید
جدا نبوده امام از تو و نخواهد بود
کجا به جلوه نشسته است به نظاره خورشید
قسم به نور، به کوثر به مادرت زهرا
که با توایم همانند ذره با خورشید
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#مجتبی_صمدی
▶️
تاب فراق روی تو را آسمان نداشت
داغت به دیده پیک جز اشک روان نداشت
ای پیر میکده ز غمت باده خشک شد
میخانه تاب ناله ی دردی کشان نداشت
بعد از عروج روح تو روح قصیده ها
جز رنگ آه نای سخن بر زبان نداشت
یک لحظه نبض ثانیه ها بی صدا طپید
زیرا که درک پر زدنت را زمان نداشت
روزی که آمدی همه گل ها شکفته شد
مثل تو خاک خسته ی ما باغبان نداشت
ای باغبان باغ شهیدان لاله گون
باغت بهشت عاطفه بود و خزان نداشت
بودی اسیر خال لب دوست ما به تو
عشق تو جز به یک یک دل ها مکان نداشت
بودی تو پیک رحمت پیغمبر عظیم
تاریخ شیعه مثل تو نامه رسان نداشت
از خطبه های زینبی ات کاخ ها شکست
سیل هجوم کفر به پیشت توان نداشت
مثل علی دلت ز گروهی شکسته بود
کی گفته نای پر ز غمت استخوان نداشت؟
یادش بخیر عطر جماران و عطر تو
عطری که عطر عشق تو بود و جنان نداشت
زهرا چو مادری به عزای تو گریه کرد
بزم مصیبت تو جز او نوحه خوان نداشت
روزی که جسم تو ز سر دست ها گذشت
در خاطرات عشق نظیرش جهان نداشت
جسمت به زیر سایه و مردم به گرد تو
تاب وداع روی تو پیر و جوان نداشت
ای سیدی که جد تو در خاک و خون نشست
جسم حسین جد تو یک سایبان نداشت
زینب به قتلگاه برادر نظاره کرد
بی کفن و دفن گذشت چرا که امان نداشت
ـــــــــــــــــــ
#امام_خمینی_ره_ارتحال
دامنکشان رفتی و ما ماندیم و افسوس
از کاروان تو جدا ماندیم و افسوس
روزیکه روح تو به جنت رفت؛ گفتیم
در دوزخ دنیا رها ماندیم و افسوس
شاعر: #امیر_عظیمی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_خمینی_ره_ارتحال
#مجتبی_صمدی
▶️
تاب فراق روی تو را آسمان نداشت
داغت به دیده پیک جز اشک روان نداشت
ای پیر میکده ز غمت باده خشک شد
میخانه تاب ناله ی دردی کشان نداشت
بعد از عروج روح تو روح قصیده ها
جز رنگ آه نای سخن بر زبان نداشت
یک لحظه نبض ثانیه ها بی صدا طپید
زیرا که درک پر زدنت را زمان نداشت
روزی که آمدی همه گل ها شکفته شد
مثل تو خاک خسته ی ما باغبان نداشت
ای باغبان باغ شهیدان لاله گون
باغت بهشت عاطفه بود و خزان نداشت
بودی اسیر خال لب دوست ما به تو
عشق تو جز به یک یک دل ها مکان نداشت
بودی تو پیک رحمت پیغمبر عظیم
تاریخ شیعه مثل تو نامه رسان نداشت
از خطبه های زینبی ات کاخ ها شکست
سیل هجوم کفر به پیشت توان نداشت
مثل علی دلت ز گروهی شکسته بود
کی گفته نای پر ز غمت استخوان نداشت؟
یادش بخیر عطر جماران و عطر تو
عطری که عطر عشق تو بود و جنان نداشت
زهرا چو مادری به عزای تو گریه کرد
بزم مصیبت تو جز او نوحه خوان نداشت
روزی که جسم تو ز سر دست ها گذشت
در خاطرات عشق نظیرش جهان نداشت
جسمت به زیر سایه و مردم به گرد تو
تاب وداع روی تو پیر و جوان نداشت
ای سیدی که جد تو در خاک و خون نشست
جسم حسین جد تو یک سایبان نداشت
زینب به قتلگاه برادر نظاره کرد
بی کفن و دفن گذشت چرا که امان نداشت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین