eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
363 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺🙏 مدیریت وتبلیغات 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
حقش ادا بشه روضه بسیار جانسوز مقتل بخونم برات ،منتخب طُریحی،حدائق الانس مرحوم بیرجندی از این مقاتل،كاملاً دقیق هیچ چیز از خودم نمیگم،فقط برات ترجمه كنم،بزرگان من و ببخشن،: فجاؤا بالرأس الشریف و هو مغطى بمندیل سر رو گذاشتن جلوش،یه پارچه رو سر،پارچه رو زدن كنار،دید یه سر بریده جلوش گذاشتن،با تعجب نگاه كرد، ما هذا الرأساین سر كیه؟نامرد گفت:قال رأسُ اَبوك ،این سر بابات ِ،تا نگاش به سر باباش افتاد،تا فهمید سر باباش ِ، فانكبت علیه تقبله و تبكى و تضرب على راسها و وجهها حتى امتلاء فمها بالدم دیدن محكم با دست میكوبه تو صورتش،رو لباش میزنه،دو دستی میزد رو سرش، تو بابای منی. اینقدر زد،صورتش ،دهانش خونی شد،سر رو نگاه كرد،گذاشت تو بغلش،یه نگاه به محاسن كرد، كلما مسحت الدم من شیبه احمر الشیب كما كان اول مرة هر چی خونها رو پاك میكرد با دستش،میدید دوباره محاسن خونی میشه،این خون تازه چیه،هرچی محاسنت رو پاك میكنم،....وای......حسین......،تازه اینجا اولین جمله ی بی بی است،تازه اولین خطاب به باباست، مقتل اینجا یه جمله آورده، یا ابه من جز رأسك...... یا ابى و من ارتقى من فوق صدرك قابضا لحیتك،بابا چه كسی جرأت كرده رو سینه ات بشینه،محاسنت رو تو دست بگیره،از این جمله ی رقیه میشه برداشت كرد،این دختر بالای گودال دیده،دیده والشمر جالسٌ علی صدره،داد بزن حسین......یه جمله از دردای خودش نگفته،ببین به بابا چی میگه، یا ابتاه من لنساء الثاكلات، بابا با این زنهای جوون مرده چه كنیم؟ یا ابتاه من للعیون الباكیاتبا این چشم های پر از اشك چه كنیم؟ یا ابتاه من للشعور المنشورات، با این موهای پریشون چه كنیم؟بعد یه نگاه كرد جمله اخری آدم و میكشه،صدا زد : یا ابتاه لیتنى كنت قبل هذا الیوم عمیاء ای كاش دخترت كور می شد،نمی دید،سرت رو این طوری جلوم بذارن، حالا فرج امام زمان(عج) بگو حسین.... آی جاموندهای از قافله ی شهداء،رقیه ی ثابت كرد هر كه از قافله جا بمونه،آخرش به قافله می رسه،به اربابش میرسه،رقیه هم تو بیابون از قافله جا موند،اما اول كسی كه سر بابا رو بغل كرد.......
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
#متن_روضه_شب_دوم_محـــــــرم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ وقتی کاروان اباعب
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:  نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. ▪️یکی ازغم هایی که بر سینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم ناز دانه ابی عبدالله است که دل خیلی از دوستداران اهل البت را هم به درآورده. سالیانه زُوار زیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.          ❇️ السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام روز سوم محرم است در همین روز ها بود که یکی از دختران ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام و عرضه داشت: باباجان چرا روز به روز به لشکر دشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که ما رو دوست داشته باشه؟ ابی عبدالله جواب دادند چرا: دخترم امروز لشکر ما هم از کوفه می آید. در همین لحظات بود که دیدند دو تا پیرمرد دارن سمت امام می آیند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. گــــریز👇 این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در آورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد ▪️هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم آوردند دیدید دختر بچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین گذاشتند ▪️تا روپوش کنار زد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتره ▪️ سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:  ▪️یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟ ▪️من ذالذی أیتمنی فی صغر سنی؟ بابا کی من یتیم کرده؟ ▪️یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ ▪️ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟  دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ ▪️یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لا أرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ.. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم... یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ های بریده باباش گذاشت گریه کرد و صدای رقیه خاموش شد... 😭 اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است. ألالعنة الله علی القوم الظّالمین
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:  نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ کتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یجِبُ أَنْ یکتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَب. در کتاب مجالس مفید و امالی شیخ طوسی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: نفس کشیدن با غم و اندوه برای مظلومیت ما خاندان تسبیح گفتن برای خدا و مغموم بودن از برای ما عبادت و پوشیده داشتن اسرار ما جهاد فی سبیل اللَّه خواهد بود، سپس فرمود: واجب است که این حدیث را ثواب با طلا بنویسند. ▪️یکی ازغم هایی که بر سینه اهل بیت سنگینی کرده است سنگینی غم ناز دانه ابی عبدالله است که دل خیلی از دوستداران اهل البت را هم به درآورده. سالیانه زُوار زیادی به زیارت ایشان می روند و حاجات خودشان را از این بانو می گیرند.          ❇️ السلام علیک یابنت رسول الله السلام علیک یا اخت ولی الله یا عمه ولی الله یابنت الحسین علیه السلام روز سوم محرم است در همین روز ها بود که یکی از دختران ابی عبدالله اومد پیش امام حسین علیه السلام و عرضه داشت: باباجان چرا روز به روز به لشکر دشمن اضافه می شه ولی کسی نیست بیاد به لشکر ما مگر کسی نیست که ما رو دوست داشته باشه؟ ابی عبدالله جواب دادند چرا: دخترم امروز لشکر ما هم از کوفه می آید. در همین لحظات بود که دیدند دو تا پیرمرد دارن سمت امام می آیند بین خیام ولوله ایی شد اولین کسی که رفت به سمت حبیب و مسلم بن عوسجه غلام بی بی زینب بود که رفت و از طرف خانم زینب خوش آمد گویی گفت. یکدفعه دیدند که حبیب بن مظاهر با مشت به صورت خودش می زنه و گریه می کنه مسلم گفت حبیب چه کار می کنی حبیب گفت معلومه که خاندان نبوت خیلی غریب شدند که با اومدن ما این همه خوشحال شدند معلومه کارشون گره خورده وگرنه من مگه کیم که زینب به من سلام برسونه و خوش آمد گویی کنه. گــــریز👇 این جا اومدن مسلم و حبیب دل دختر دردانه امام حسین رو شاد کرد و اون رو از نگرانی در آورد اما روزی به سر اهل بیت امام حسین اومد که تو خرابه شام هر کاری می کردند دردانه امام حسین ساکت نمی شد ▪️هی می گفت من بابام می خوام خانم تو دلش می خواست که دردل کنه به بابا که چه بلایی سرم آوردند دیدید دختر بچه ها این جوریند حتی اگه مامانشونم دعواشون کنه می گن شب بابا اومد خونه بهش می گم زینب سلام الله علیها مونده بود چه طور این نازدانه رو آروم کنه که یکدفعه دیدند که عده ایی باطبقی وارد خرابه شدند طبق رو جلوی دختر امام حسین گذاشتند ▪️تا روپوش کنار زد تمام غصه ها درد دلش فراموش شد فهمید که وضع باباش از خودش بدتره ▪️ سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:  ▪️یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ای بابا جان، چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟ ▪️من ذالذی أیتمنی فی صغر سنی؟ بابا کی من یتیم کرده؟ ▪️یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ ای بابا جان، چه کسی رگهای گردنت را برید؟ ▪️ یا أبَتاهُ! مَن لیَتیَمهِ حَتَّی تکَبُرُ...؟  دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ ▪️یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لا أرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ.. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم... یک دفعه دیدند لبهاشو روی رگ های بریده باباش گذاشت گریه کرد و صدای رقیه خاموش شد... 😭 اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته. امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است. م ألالعنة الله علی القوم الظّالمین
2. درد کمر.mp3
4.53M
( سلام الله علیها ) درد كمر تمام توان مرا گرفت این زخم سر قرار و امان مرا گرفت بابا سرم هنوز كمی تیر می كِشد دستی رسید و روح و روان مرا گرفت تا پیش من رسید دگر مهلتم نداد ( الهی نبینی دختر سه ساله رو میزنند ، الهی نبینی خواهر کوچولوتو میزنند ... ) تا پیش من رسید دگر مهلتم نداد انگار از سرِ تو نشان مرا گرفت .. می خواستم كه رو سری اَم را گِره زنم ( آی مادری که امشب دختر کوچولوتو آوردی ، آی ی ی ی... دیگه روضه خون نمیخوای ، نگاه به این صورت کوچولوش کن ... ) می خواستم كه رو سری اَم را گِره زنم گیسم كشید و نطق زبان مرا گرفت .. ( تا سر رو دید ، زبونش لُکنت گرفت ، بابا بابا بابا ... ) دانی چرا یتیم تو لُكنَت گرفته است ؟ ( ببینم با این یه بیت چه میکنی ؟ امشب جواز کربلات رو باید بگیری ازخانم رقیه ، اگه بی بی امضا کنه ، باباش برنمی گردونه ، خیلی دوستش داره ، اگه دوستش نمیداشت ، توو خرابه با سرِ بریده نمی اومد به دیدنش ، ... خیلی دوستش داره ...) بابا : دانی چرا یتیم تو لُكنَت گرفته است ؟ با یك كِشیده لفظِ لسان مرا گرفت ؟
3. زمزمه.mp3
2.11M
( سلام الله علیها ) از شهر کوفه تا به شام سنگ میزدند از روی بام اینقدر بهم سیلی نزن دیگه نمی بینه چشام این دیگه باره آخره نزن نزن نزن .. ضرب لگد ، زجر آوره نزن نزن نزن .. یکی بگه این دختره نزن نزن نزن .. خسته شدم از قافله بابا بابا بابا .. پاهام شده پُر آبله بابا بابا بابا .. وای از سنان و حرمله بابا بابا بابا ..
( سلام الله علیها ) یه جمله ای گفته این خانم ، وقتی سر رو دید ، گفت بابا ای کاش من کورمی شدم ، نمی دیدم سرت رو ، بابا ای کاش می مردم سرت رو توو طبق نمی دیدم ، حسییین ... بابا بابا بابا ... حالا که اومدی بابا گوش بده درد دلمو زخمای روی بدنم سرمی بره حوصلمو بابا بابا بابا منوبا خودت ببر ، ... غوغایی کرد ، من اصلا موندم توو روضه ی خرابه وسرِ بریده ، ... لب روی لب های بابا گذاشت ، بعد اینطوری مشهوره ، میگن سر یک طرف ، رقیه یک طرف ... رقیه افتاد عیبی نداره اما سرِ آقا رو زمین افتاد ، من سئوالم از شما اینه ، جوابش رو به من بدید ، کی سر رو از روی زمین برداشت ؟ سر رو زینب برداشت ؟ سر رو سکینه برداشت ؟ سر رو اُم کلثوم برداشت ؟ حسییین ... آی بابا بابا بابا ... آنشب که من از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی ؟ از ما تو جدا بودی حرمش بسته است ، زائر نداره ، غریبه ، اون بچه هایی که رفتند دفاع از حرمش کنند ، شهید شدند ، شهید سردار همدانی و همه شهدای مدافع حرم ، به یاد همشون ... خدایا به حق این خانم سه ساله ، داعش رو نابود کن ، خدایا آمریکا و اسرائیل رو نابود کن ، خدایا همین محرم ، راه حرم این خانم سه ساله رو به روی مشتاقان ، باز بگردان ... این دختر سه سالشه ، تعجب نکنید وقتی راه میره دستش رو به دیوار میگیره ، چون پاهاش پُر آبله است ، نمیتونه راه بره ، امشب شب استثنائیه ، اگه چیزی میخواهی از این خانم سه ساله بگیر ، خیلی باب الحوائجه ، خیلی ، خیلی باب المراده ، ... امام حسین خیلی دوستش داره ، ان شاءالله همه حاجت روا بشن ، اونهایی که مریض دارن ، اونایی که گرفتارند ... خدارو قسم بدهیم به مظلومیت این بی بی ... برا غماش ، برا آبله پاهاش ، برا صورت نیلیش ، برا بدن کبودش ، ... میدونید این خانم ، کفن هم نداشته ، با لباس خودش دفنش کردند ... مثل باباش حسین ، بی کفنه ...
( سلام الله علیها ) خورشیدِ رویِ بام دنیای حسینی فرزانه ای و ماهِ شب های حسینی باباست محوِ حُسنِ سیمای تو بانو یا اینکه تو گرمِ تماشای حسینی ای أَشبَهُ النّاسِ به زهرا بین زنها محبوبه ی محبوب و زیبای حسینی إِنسیه ای اما شبیه به فرشته باید صدایت کرد « حورای حسینی » عالم فدای طرز بابا گفتن تو دیدی دختر چهار ساله چطوری میگه بابا ... مخصوصا اگه سیلی خورده باشه ... مخصوصا اگه از ناقه افتاده باشه .. عالم فدای طرز بابا گفتن تو شیرین زبان ! یک عمر رؤیای حسینی دل میبرد چادر نمازت از ملائك دیدی دختر چهار ساله ،وقتی چادر سر میکنه..میاد جلو بابا روشو میگیره .. میگه بابا چادرم قشنگه ... بابا بغلش میگیره .. دل میبرد چادر نمازت از ملائك مأموم شبهای مصلای حسینی تو عصمت اللهی شبیه عمه هایت پیداست در خوی تو تقوای حسینی بابا برای خود دو تا غمخوار دارد تو زینب کبری نه ، صغرای حسینی حبل المتین از ریشه های چادر توست تو گرمی بازارِ فردای حسینی روحی لطیف آکنده از احساس داری قلبی شکننده ، دلی حساس داری سیب دو نیمِ فاطمه هستی و حتما در هر نفس هایت شمیم یاس داری گلدسته هایت روی چشمم جای دارند دلواپسم این بارگاه محترم را قربانی راهت شدن مرزی ندارد .. مِهرت کِشانده هم عرب را هم عجم را من إرباً أربا هم شوم روزی به دشمن هرگز نخواهم داد کاشیِ حرم را ...
( سلام الله علیها ) همیشه دنبال بود ، سرِ بابارو نگاه میکرد ، آرزو داشت ، این سر یک شب بیاد بغل دخترقرار بگیره ، التماس میکرد بابا بیا پیشم بابا بابا ، یه شب دعاش مستجاب شد ، اون شبی که سرِ بریده آمد توو خرابه ، بابا : برنیزه ها از دور می دیدم سرت را بابا تو هم دیدی دو چشم دخترت را چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بارمیشد من ببوسم حنجرت را دختر منتظره بابا برگرده ، با بابا دردل کنه اما این دختر با همه دخترها فرق داره ، چرا ؟ درداش رو با کسی نمیگه مثل مادرش فاطمه ی زهرا که به امیرالمومنین هم نگفت یاعلی پهلوم شکسته ، نگفت یاعلی بازوم وَرم داره ... این دختر هم مثل مادرش فاطمه ، نگفته بود به عمه سرم شکسته شده ...دل شکسته ی عمه مگرکه طاقت داشت ؟ اِ ی ی ی ... درداشو توو دلش نگهداشت به هیچ کسی هم نگفت ، اما اون شب که سرِ بریده ی بابارو دید ، تا نگاه به سرِ بریده کرد ، دردای خودش یادش رفت ، تا یه نگاه کرد ، دید پیشانی شکسته... من از شما سئوال میکنم ، دختر آیا طاقت داره سرِ بریده بابارو ببینه ؟ دختر حتی طاقت نداره سرِ بریده ی سالم بابارو ببینه ، چه برسه به اونجایی که دختر ببینه سرِ بابا شکسته ، ببینه بابا محاسنش خاکستریه ... من می بینم یه دختر خانم کوچولو اینجا ایستاده ، داره دل میبره ، چادر مشکی سرش کرده ... من خواهش میکنم این دختر روبغل کن ، مردم ببینندش ، وقتی ببینی ، میفهمی سیلی با این صورت کوچولو چه کرده ، وقتی نگاه به این دختر میکنی ، اون موقع داد میزنی میگی تازیانه با این بدن چه کرد ؟ حسییین ...کسی هست امشب ناله نداشته باشه ؟ وقتی نگاه به پای کوچولوش میکنی ، وقتی رو خار مغیلان میدوید ، هی صدا میزد : بابا بابا بابا ... بابا جان ، باباجان ، باباجان ... سر رفته دیگه حوصله ، بابا پایم شده پُرآبله ، بابا رو نیزه ، تو خیلی سریع میری نمیرسم به قافله ، بابا با پای خونین ، خودت میدونی پشت سرِ نیزه ی تو دویدم تا بابا گفتم ، از تازیانه حرف بد شنیدم تورو ندیدم ، توروندیدم ، توروندیدم اصلا تصور کن این دختر هی زمین بخوره وبلند بشه ، بگه بابا ، هی زمین بخوره بگه بابا ، من جا موندم ، عمه ، جا موندم ، عمه عمه عمه ... زخمی شده بال و پرش ای وای سپید شده موی سرش ای وای ( آخ آخ ... قربون بدنِ کبود شده ات خانم ، امشب با این اشک هاتون ، مَرهم زخمهای پای این خانم سه ساله باشید ) غسلِ تنِ کوچک تو سخته از بس کبوده پیکرش ای وای به یاد مادر ، با حال مُضطر زینب بریز آب روان ز دیده شبیه زهرا ، غریب و تنها شد دختر برادرت ، شهیده موهاش سپیده ، موهاش سپیده ... میگن وقت غسلش ، زن غساله پرسید : بدنش چرا کبوده ؟ ... گفتم همه چیزش مثل مادرش فاطمه است ، دردهاشو به کسی نمیگفت ... بدنش هم مثل بدن مادرش بود ، اما خیلی فرق داشت ، اون شبی که امیرالمومنین بدن مادررو غسل میداد ، یه مرتبه بچه ها دیدند بابا دست از غسل دادن برداشت ، ... سیدا کجا نشستند ؟ ... دیدند بابا سرش رو روی دیوار گذاشت ، هی داره صدا میزنه فاطمه ، فاطمه ، فاطمه ... اسماء ، اسماء ، اسماء ...اسماء دستم رسید به وَرم بازوی زهرا ... حالا هر کجا نشستی بگو : یازهرا ، یازهرا ... میشوید امشب پیکرِ مجروح زهرا مجروح زهرا با اشکِ چشم خود ، علی تنهای تنها ، تنهای تنها .. حاجاتت رو مد نظر بگیر ، این خانم گِره باز میکنه ...
( سلام الله علیها ) حاجاتت رو مد نظر بگیر ، این خانم گِره باز میکنه ها ، خیلی گِره باز میکنه ...گفت : توو حرمش بودم ، دیدم یه جوانی ، داره زار زار گریه میکنه ، مردم دورش رو گرفتند ، این جوان حرف میزنه ، مردم گریه میکنند ، مسئول حرمِ حضرت رقیه (سلام الله علیها ) نقل میکنه ، میگه دستِ این جوان رو گرفتم ، آوردمش توو دفتر ، گفتم : آقا چیه اینقدر گریه میکنی ؟ دیدم هی بازم گریه میکنه ، گریه بهش امان نمیده ...گفتم آقا چی شده ؟ خوب که گریه هاشو کرد ، سرشو بلند کرد گفت : حاج آقا ، من برادرم مریضه ، توو بیمارستانه ، از تهران به من گفته ، میری شام ، حرمِ حضرت رقیه ، شفای منو از خانم میگیری ، سه روزه من اینجام ، روز اول اومدم زیارت کردم ، به خانم عرض کردم ، بی بی جان ، من داداشم بیمارستان بستریه ، منو فرستاده ، شفاشو از شما بخواهم ... هر روز هم که از حرم میاومدم ، زنگ میزدم تهران ، بیمارستان ، حال داداشمو می پرسیدم ، میگفتند حالش بدتره ، روز دوم اومدم گفتند حالش بدتره ، روز سوم اومدم گفتم خانم ، اگه نمیخواهی شفاش بدهی ، بگو من برگردم برم ، دیگه مزاحمتون نشم ، امروز میرم زنگ میزنم ، اگه داداشم بهتر نشده بود ، برمیگردم میرم ، دیگه مثل اینکه قرار نیست داداشم شفا بگیره ... میگه روز سوم هم از زیارت برگشتم ، زنگ زدم ، گفتند حال داداشت بدتر شده ، همونجا زنگ زدم ، بلیطم رو اوکی کردم برای فردابرگردم ، اساسم رو بستم ، ساکم رو بستم ، جمع کردم ، گفتم یکی دوساعتی استراحت کنم و برم کارامو انجام بِدم ، برم ایران ... همینطور که خوابیده بودم ، دیدم درِ اتاق باز شد ، یه خانم کوچولو دست به دیوار گرفته ، اومد داخل اتاق ، بلند شدم سلام کردم ، گفت چیه فلانی ناراحتی ؟ عرض کردم : بی بی جان من از ایران اومدم ، سه روزه مهمون شمام ، برادرم سرطان داره ، گفتم بیام شفاشو از شما بگیرم ، مثل اینکه شما نمیخواهید شفاشوبدهید ،منم گفتم برگردم ، بی بی یه نگاهی کردند فرمودند : ما از خدا خواستیم ،ان شاءالله برادرت خوب میشه ... اما یک جمله ای موقع رفتن گفت ، جیگره منو آتیش زده ، من ازدیروز تاحالا دارم میسوزم، بی بی وقتی خواست بره ، گفت کسی با دختریتیم قهرنمیکنه ، من از زبون شما بگم ،کسی دختر یتیمو سیلی نمیزنه ، کسی به دختر بی بابا ، تازیانه نمیزنه ، امشب از خدا بخواهیم به حق این خانم سه ساله ، خدایا به حق این سه ساله ابی عبدالله ، داعش و اربابش آل سعود رو نابود کن ، خدایا به حق حضرت زهرا ، با نابودی دشمنای اسلام ، زیارت حرم حضرت رقیه را نصیب همه ما بفرما ...
( سلام الله علیها ) زجری که من کشیده ام از دستهای زجر ( توو این یه بیت ، اون سیلی معنا میده ... ) زجری که من کشیده ام از دستهای زجر عکسی کبود از رخِ دُردانه قاب کرد گفتم نزن که بال و پَرم درد میکند ( خواهر کوچولو داری ؟ اگه یکی سیلی بهش بزنه ، چه کار میکنی ؟ ) گفتم نزن که بال و پَرم درد میکند اما چه سود خواهش من را جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا ( گفتم اگه بابامو ببینم ، لباشو می بوسم ، ... گفت امشب به حاجتم رسیم بابا ... ) من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد قربونِ اون لبای کوچولویی برم ، که رو لب های بابا گذاشت ... از شهر کوفه تا به شام سنگم زدند از روی بام ( هان اینم برای اونا که گریه نکردند هنوز ... گریه حضرت رقیه ، از دست ندی امشب ... بابا بابا بابا ... ) از شهر کوفه تا به شام سنگم زدند از روی بام اینقدر بهم سیلی نزن دیگه نمی بینه چشام یکی بگه این دختره نزن نزن نزن .. ضرب لگد ، زجر آوره نزن نزن نزن .. حالا که اومدی بابا گوش بده درد دلمو زخمای روی بدنم سرمی بره حوصلمو خسته شدم از قافله بابا بابا بابا .. پاهام شده پُر آبله بابا بابا بابا .. وای از سنان و حرمله بابا بابا بابا .. ( بابا ، حرمله منو میزد ، بابا ، ... بابا بابا بابا بابا ... توو همین اشکات ، هرچی میخواهی ازش بخواه ، بی بی دست کسی رو خالی رد نمیکنه ، ... بابا بابا بابا بابا ... بابا همیشه تو منو روی زانوت می نشوندی ، بابا ... اما امشب که مهمونم شدی ، میخوام تلافی کنم بابا ، امشب میخوام ، من سرت رو روی زانو بگذارم بابا ، ... اما بابا دستام توان نداره ، بابا ... ) اونقدر زخم به پیکر دارم نتوانم که سرت بردارم ( یا اَبَتا یا حسین ) تکرار