2. ماه منیر.mp3
2.85M
قسمت دوم :
#مدح_امام_سجاد
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
ای ماهِ منیرِ هفت طارم
در چرخ وجود ، میرِ چارم
نور ششم از چهارده نور
روشن ز رُخت ، جهانِ دیجور
شِبل علی و علیست نامت
هم سنگِ کلامِ حق ، کلامت
در دیدهی شرع ، نور عینی
پروردهی دامنِ حسینی
#آقا_جان_یا_زین_العابدین
خلقت ، به طفیل آبرویت
محرابِ بهشت ، آرزویت
#مدح_حضرت_زینب
#سلام_الله_علیها
ای رهبر ذوالکرامِ زینب
از بعد حسین ، امامِ زینب
ای سایه نشینِ کنج ویران
وَز نورِ توآفتاب ، حیران
#مدینه_منوره 7/5/1398
قسمت سوم :
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
آیا برای غم های آقایی گریه کردی که 35 سال گریه کرد ؟ طفل شیرخواره می دید ،گریه میکرد ، جوان می دید ،گریه میکرد ، آتش می دید ، گریه میکرد ، می دید قصابی داره گوسفند ذبح میکنه ، می اومد جلو سئوال میکرد مرد قصاب ، آیا به این گوسفند آب دادی میخواهی ذبحش کنی ؟ میگفت : آقا جان این سئوال چیه میفرمائید ، من مسلمانم ، تا آب ندم ، سرش رو نمی برم ... آقا بلند بلند گریه میکرد ، می فرمود : مرد قصاب ، بابای منو کربلا ، با لب تشنه سر بریدند ... ؟
#آقا_جان (3)
بیمارم و پشت ناقه شد بستر من
بر نیزه بوَد راس پدر در برِمن
ما آل علی ، کجا و زنجیر ستم
ای کاش نمیزاد ، مرا مادر من
دمِ دروازه ی شام ، یک جمله ای فرمود ، که حتی کنار بدنِ بی سرِ بابا هم این جمله رو نفرمود ، نمیدونم چه صحنه هایی دید ، زینُ العابدین علیه السلام ، دمِ دروازه شام ... فرمود : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ، چرا ؟ آخه یه نگاه میکرد می دید عمه هاشو دارند تازیانه میزنند ، یه نگاه میکرد می دید خواهراشو دارند سنگ باران میکنند ، نگاه میکرد می دید سرِ بریده ی باباش بالا نیزه است ، اما یه صحنه ای دید ، جگر آقا سوخت ، یه پیرزن نانجیبه ای ، سنگی پرتاب کرد ، این سنگ به سرِ بریده ی ابی عبدالله اثابت کرد ، سرِ بریده از بالای نیزه رو زمین افتاد ...
همه برا ابی عبدالله گریه کردند ، پیغمبرخدا گریه کرده ، امام حسن سفارش کرد روضه خوند ، برا ابی عبدالله ، فرمود: لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ... اُم البنین برا حسین روضه خوند گریه کرد ، تو هم با این اشک ها امضای کربلا بگیر ...
من نگویم
ظلم بر من کم کنید
بلکه زنجیر مرا
محکم کُنید
ظلم بر من
بیش از اینها کنید
( اگر میخواهید تازیانه بزنید ، به من بزنید ، اگر میخواهید سنگ بزنید ، به من بزنید )
ظلم بر من
بیش از اینها کنید
لیک دستِ عمّه ام را
وا کنید
عمّه ام چون مادرم زهرا شده
پشتش از بارِ مصیبت تا شده
#مدینه_منوره 7/5/1398
قسمت چهارم گریز به :
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
بگم آقا اگه جلو دستای بسته ی شما ، عمه جانتون رو میزدند ، خواهراتون رو میزدند ، فرمودید : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... آقا جان یه روزی هم تو مدینه دستای جدتون رو بستند ... جلو چشمای علی ، فاطمه رو میزدند میزدند ، میزدند ...
جان امیرالمومنین ، جلو اشکتو نگیر ، جلو نالتو نگیر ... مگه چقدر تو این دنیا هستیم ؟ مواظب باش بعدا حسرت نخوری بگی تا میتونستم برا غربت علی داد نزدم ، حسرت نخوری بگی برا غمای فاطمه گریه نکردم ...
دلم بهر علی میسوخت
چون قنفذ مرا میزد
نگاه دردناکش
بیشتر میداد آزارم
هر کجا نشستی به قصد فرج بگو یا زهرا ...
الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه
#استاد_سازگار
ابی عبدالله علیه السلام تا زنده بود ، تا نفس داشت اجازه نداد کسی طرف خیمه ها بره ... تو گودال قتلگاه افتاده بود ، اما تا متوجه شد لشکر دارند میرن طرف خیمه ها به یک نیزه شکسته تکیه داد ، به زحمت روی زانو ایستاد ، فرمود : کجا میرین ؟ با من جنگ دارید ، زن و بچه من چه گناهی دارند ؟ شمر با اون خباثتش فریاد زد : راست میگه حسین ... برگردید ، تا حسین زنده است کسی به خیمه ها ش حمله نکنه ، اول کار خودشو تمام کنید ، بعد به خیمه هاش حمله کنید
تا زنده بود اجازه نداد ... اما مردم تو مدینه ، جلو چشمای علی ... فاطمشو میزدند ، نگاه میکرد ، روشو برمیگردون ... جلو علی نزنید ، علی غریبه ، علی غریبه ...
من ایستاده بودم
دیدم که همسرم را
دشمن گهی به کوچه
گاهی به خانه میزد ...
#شاعر_استاد_سازگار
صلی الله علیک
یا اباعبدالله ...
#مدینه_منوره 7/5/1398