مداحی آنلاین - زیر بارون آسمون همیشه حرمت داره - نریمان پناهی.mp3
4.04M
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴زیر بارون آسمون همیشه حرمت داره
🌴زیر بارون دل من حس زیارت داره
🎤 #نریمان_پناهی
👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم میسوزه واسهی مادر بیچارت علی...
#حضرت_علیاصغر
#در_عزای_حسین 🏴
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده؟
فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمهای از روز تا اذان مانده
کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب برجگرم داغ این جوان مانده
بیا به گریهی این پیرمرد رحمی کن
عصای من نشکن، قامتی کمان مانده
نسیم هم بدنت را به دست میگیرد
شبیه مشت پری که در آشیان مانده
شدی شبیه اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
شبیه مادر من جمع میکنی خود را
که بین پهلوی تو درد بی امان مانده
چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم
هزار شکر که از تو کمی نشان مانده
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
پیشِ چشمانِ همه دست به زانو اُفتاد
خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد
باید او پاشود از خاک جگر جمع کُنَد
یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کُنَد
پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدند
او کم آورد عبا خواست ولی خندیدند
این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته است
چقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است
تا علی رفت به دنبالِ دلش راه اُفتاد
قبلِ شهزاده ببین رویِ زمین شاه اُفتاد
یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نَشُد
این جوانمُرده پس از این کمرش راست نَشُد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
بغلش کرد ولی حیف که بازو اُفتاد
هیچکَس زیرِ بغلهایِ پدر را نگرفت
دست تنهاست کسی جایِ پدر را نگرفت
نیزهای خورد تکان ، از جگرش داد کشید
دست بر سینه که زد با پسرش داد کشید
غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بود
بدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود
ساعتی از بدنش از بدنش تیغ کشید
با دو انگشتِ خودش از دهنش تیغ کشید
لَخته لَخته زِ دهانش چقدر خون آوَرد
تکیه میداد به آن نیزه که بیرون آوَرد
بِینِ آغوش کشیدش تَنِ او بند نَشُد
خواست تا بوسه بگیرد همه دیدند نَشُد
کاش سمتِ حرم اکبر نَبَرَد برخیزد
عمهاش دست به معجر نَبَرَد برخیزد
از علمدار کمک خواست که خواهر را بُرد
خواهری آمد و با خود دو برادر را بُرد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
دید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد
به عبا جمع نمود و به عبا پَهنَش کرد
بُرد در خیمه کنارِ شهدا پَهنَش کرد
عصر شد خیمهی آتش زده با دختر سوخت
هم عبا سوخت و هم خیمه و هم اکبر....
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۶)
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برایِ بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن،نفسی زن که هیچ چیز....
...شیرین تر از شنیدنِ بابا نمی شود
این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود
هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشمِ تو که بر رُخِ من وا نمی شود
خشکم زده کنارِ تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود
ای پاره پاره تر زِ دلِ پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را،نمی شود
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود
حجله گرفته پایِ تنت مادرم ببین
اشکم حریفِ گریه ی زهرا نمی شود
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برای حسین جان مانده؟
فقط برای نمازی کنار بابا باش
هنوز نیمهای از روز تا اذان مانده
کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب برجگرم داغ این جوان مانده
بیا به گریهی این پیرمرد رحمی کن
عصای من نشکن، قامتی کمان مانده
نسیم هم بدنت را به دست میگیرد
شبیه مشت پری که در آشیان مانده
شدی شبیه اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده
شبیه مادر من جمع میکنی خود را
که بین پهلوی تو درد بی امان مانده
چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم
هزار شکر که از تو کمی نشان مانده
(حسن لطفی)
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_هشتم_محرم_امام_زمان_عجلالله
یاصاحب الزمان
حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم
زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم
این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم
خسته شدم پایِ غمت پیرغلامی...
گفت که یک کار از هزار نکردیم
کاش که پیش تو بگوییم بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم
اهل مناجات برد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم
مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نَفس نگون را چرا مهار نکردیم
مرقد جدّت دلِ گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم
علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم
نالهی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم
وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم
پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم
(حسن لطفی)
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند میشوم و باز میخورم به زمین
بلند میشوم و میخورد زمین کمرم
هزار بار بمیری ولی نبینی که...
به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند
شکستن کمرت سخت و سختتر اینکه
جوانِ تو نتواند تو را صدا بزند
تو را همین که زدم بوسهای پشیمانم
که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم
بغل گرفتم و دیدم به خاک میریزی
ببخش کاش تنت را تکان نمیدادم
نشسته مادرم و میزند به پهلویَش
زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند
خدا بخیر کند خواهرانِ تو جمعاند
خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند
یکی به سینهی خود میزنم یکی به سرم
یکی یکی زِ تنت نیزه میکشم بیرون
ببین که مادرم اینجاست تا نفَس بِکِشی
ببین که از دهنت نیزه میکشم بیرون
(حسن لطفی)
یاربالحسین..
#شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام
#دودمه
این چهره اگر جلوه کُنَد ماه بگیرد
این اکبرِ لیلاست
شهزاده اگر آه کِشَد شاه بمیرد
این اکبرِ لیلاست
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۵)
غلامرضازاده شب 8.mp3
2.1M
|⇦•کار از کار گذشته ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•کار از کار گذشته ..
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج محمدرضا غلامرضازاده •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
کار از کار گذشته بدنت پاشیده
سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده
نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند
قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده
خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد
خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد
روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش
خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد
گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید
هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد
با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است
خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد
*یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه ..
حسین آرام جانم....
حسین روح و روانم ....
خرده های استخوان از سینه بالا میرود
خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد
خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد
خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد
یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده ... هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین ..
#حاج_محمدرضا_غلامرضازاده
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•