شدم مثل عمه بی سر و سامونت بابا
تو مهمون منی یا که من مهمونت بابا
کی میدونست میشه آخرش اینطوری بابا
من و خرابه و سر پُر از خونت بابا
به خودم میگفتم اینو امروز و فردا میرسی
اومدی حالا و میگم یتیمم کرده چه کسی
... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ...
عمو نبود که برسه به فریادم بابا
اون ساعتی که از رو ناقه افتادم بابا
تنها برای دیدن خودت بودش بابا
که موندم و هی به خودم امید دادم بابا
بابا اِنقدر حرفا دارم که برای تو بزنم
نگه داشتم بوسه هامو رو زخمای تو بزنم
... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ...
حالا که سر تو توی آغوشم هست بابا
نمیگم جای کعب نِی رو دوشم هست بابا
هنوز جای طناب به روی دستامه بابا
هنوز صدای نیزه ها تو گوشم هست بابا
این همه غصه چرا به سه ساله دختر رسیده
غروب عمر منه و سحر آخر رسیده
... بابا بابا بابا حسین ، بابا بابا بابا حسین ...
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
#زمینه
حضرت رقیه.pdf
170K
◾️روضه مکتوب◾️
💠شماره ۵💠
🔘حضرت رقیه سلام الله علیها
🔻موضوع🔻
▪️مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
🚩
1_26129838.pdf
359.7K
◾️روضه مکتوب◾️
#استاد_انصاریان
💠شماره ۹💠
🔘حضرت رقیه سلام الله علیها
🔻موضوع🔻
▪️مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها
#حضرت_رقیه سلام الله
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
23.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹قصه عشق و عاشقي شيرينه
🎤 #محمدحسین_پویانفر
🎤 #كربلايي_محمد_فصولي
📍 اربعين ١٤٤٠
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
📹قصه عشق و عاشقي شيرينه 🎤 #محمدحسین_پویانفر 🎤 #كربلايي_محمد_فصولي 📍 اربعين ١٤٤٠
ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از الطفات فاطمه صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد، مدینه، یا نجف و شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت؛ رفت
#اسماعیل_شبرنگ
#الوداع_ماه_عاشقی_محرم🥀
ماه خون گرفته۷-غلامرضا سازگار
فاتح شـام بلایم یا حسین
زائر کرب و بلایم یا حسین
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
شام شد مبهوت ظالم سوزیم
معجـــرم شــد پرچــم پیــروزیم
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
من زبان را تیغ لا کردم حسین
شام را کرب و بلا کردم حسین
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
در اسارت استقامت کردهام
شام را صبـح قیـامت کردهام
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
خیــز و استقبــال کـن از خواهـرت
هر چه میپرسی مپرس از دخترت
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
بر سـر نی هم زبانم میشدی
با سر خود سایهبانم میشدی
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
من چهل منزل کتک خوردم حسین
تــا کـه پیغــام تــو را بـــردم حسین
یابن زهرا السلام زینبت آمد ز شام
مصیبت اربعین
یک ماه خون گرفته۷-غلامرضا سازگار
عمـر مــا بعــد تـو چـون بسمـل بیبـال گذشت
نـه چهـل روز کـه هـر لحظه چهل سال گذشت
آمـــدم بــاتــــو بگـــویم بــه چـه احــوال گذشت
همـه جـا بـر من، چــون گوشـۀ گــودال گذشت
کـاش آن دم که ز نعش تو جدا گردیم
عـوض تو سر خود را سر نی میدیدم
از زمــانی که جدا گشت ز پیکـر سـر تو
مـاند جـای سـم اسبـان به روی پیکر تو
کعب نی داشت به کف قاتل بد اختر تو
تـــن آزردۀ مــن شـــد سپــــر دختـــر تو
مـادرت فاطمـه را گوشۀ مقتل دیدم
تو نـالـۀ وای حسینــای ورا بشنیـدم
دیدم از حنجر صدچاک دعایم کردی
سر خود را سر نی راهنمایم کردی
گـاه از گــوشۀ گـودال صدایم کردی
گـاه بر نوک سنان گریه برایم کردی
بیتو از مقتــل خون رو به حرم آوردم
سر خونین تـو را بر سر نی گم کردم
سـر تـو گم شدو بیروی تو سر کردم من
دیگــر از بــودن خــود صــرفنظـر کردم من
روز رفت و شب خود بیتو سحر کردم من
ظهــر فـردا به سوی کوفه سفر کردم من
این دو روزی که ز دیدار تو بودم محروم
ذکـر من بـود فقـط وای حسیـن مظلوم
بود کوه غم تو همچو علم بر دوشم
غم گرفتی عوض فاطمه در آغوشم
تاصدای تورسید ازسر نی بر گوشم
کرد آوای تو از نوک سنان خـاموشم
خواندی و با نفست شعلۀ آهم کردی
اشـکریـزان ز سـر نیـزه نگـاهم کردی
بـاز پـروانه شـــدم دور سـرت گردیدم
بــا نگــه مــرهم زخـم جگـرت گردیدم
ازهمان پای سرت همسفرت گردیدم
عـاشق صــادق مــوج خطرت گردیدم
اهل هر شهر اهانت به مقامم کردند
بـــا ســــرت وارد دروازۀ شـــامم کرد
چه بگویم که چه درشام کشیدیم حسین
گـام گـام از همه دشنام شنیدیم حسین
سر هـر کــوچه و بــازار رسیـــدیم حسین
غیـر شادی و کـف و خنده ندیدیم حسین
شامیان چنگ و نی و تار و دهل آوردند
هیجـده ســر عــوض شاخـۀ گل آوردند
بـانگ تبریک به دور سر تو سر دادند
نسبــت کفــر بــه اولاد پیمبـــر دادند
نتوان گفت که دشنام به حیدر دادند
سر هر کـوچه بـه مـا زجر مکرر دادند
جگـــــرم را چـــــو تــــن زخمی تو آزردند
دست بستـه به سوی بزم شرابم بردند
در کنــــار سر تـو اشک فشانـدم دیدی
خصم چون مادر تو فاطمه خواندم دیدی
خصم را سخت به تحقیر کشاندم دیدی
بـر همـــه خلق پیــام تــو رساندم دیدی
پـــای قــــرآن دل انگیز تـو ای خون خدا
بر رخش سخت زدم سیلـی یابن الطقا
شام با آن همه بیداد اسیرت گردید
پسـر هنـد جگـــرخوار حقیرت گردید
نــوبت سلطنت طفـل صغیرت گردید
تا صف حشر به ویرانه سفیرت گرید
تا ابد طفل یتیم تو نمایندۀ توست
این نمـاینـده پیـامآور آیندۀ توست
حـال در کـوی تـو رو بار دگر آوردم
بــر تو از کوفه و از شام خبر آوردم
پــرچم صبـر بــه همـراه ظفر آوردم
داغ جای گل و ریحان ز سفر آوردم
دیدی از نیزه چه ها برسرما میآمد
کعب نـی بـود که بر پیکر مـا میآمد
چــادرم رفت ولی دیـدن یـک مـویم نه
قامتم گشت خم از هجر تـو زانـویم نه
بازویم بسته شد اما لب حق گویم نه
گـــره افتــــاد بــه بــازوم بـه ابرویم نه
نه غـم از بند نه باک از گرهم بود حسین
که همین رخـت اسارت زرهم بود حسین
یـوسف فــاطمه ای داغ تــو مُهـر جگـرم
همرهم همسخنم همنفسم همسفرم
خجلـــم از تـــو و از مـــادر و جـد و پدرم
کـــز چه بـــاید بــه وطن پیرهنت را ببرم
یابن زهرا چه شود آبرویم را بخری
همـره خویش مـرا مثـل رقیه ببری
کاش خونین شود از چشم ترم پیرهنم
کـاش میکــرد قضــا پیــرهنـم را کفنم
کاش می گشت کنـار حـرمت دفن تنم
تــو دعــا کــن نبــرد قافله سـوی وطنم
تا به نظم آورد ازسوز درون این غم را
دادهام شعله دمـادم نـفس«میثم»را
@majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روضه چهارمین امام
الشام الشام الشام
سالروز ورود #اهل_بیت حضرت سید الشهدا علیهم السلاام به شهر شام😭
🎤 حاج حیدر خمسه
#روضه
#شام
#روضه_اسارت
#ماه_صفر
@majmaozakerine
4_503056041773105347.mp3
13.44M
🏴روضه حضرت رقیه علیها السلام
🗣 حاج منصور ارضی
😭😭😭
@majmaozakerine
در شام اشکش بحری از دُرِّ نجف شد
وقتی جواب نالههایش سوت و کف شد
مادر نزاید دیگر عاشق چون رقیه
کز داغ یار خویش دق کرد و تلف شد
با آبله به روی خاک داغ صحرا
پاهای او تفدیده تر از خاک تف شد
تمثیل معروفی است مروارید در حُجب
سربسته میگویم که گوهر بیصدف شد
شک داشت قاری را کسی باچوب، شک داشت
تا زخم لب را دید شکّش برطرف شد
خود بهر بازی مستحقتر بود اما
بازیچهی دستان زَجر بی شرف شد
***
گیسوی این دردانه از ریشه بریده
از بس که محکم نانجیب آن را کشیده
بابا چه شد که آمدی ویرانه با سر
از حرفهای دختران شام بگذر
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
هرگز کسی موی سر من را نکند است
سر درد من از دیدن سر نیزهها نیست
اینکه زمین خوردم فقط از درد پا نیست
رفتن به خواب ناز چه کاری به شب داشت
از کاروان جا ماندنم بابا سبب داشت
اینبار تنها چاره خوردن بر زمین بود
چون که حجاب کاملم یک آستین بود
گفتم اگر بال و پر من را بچینند
بهتر از این باشد که مویم را ببینند
بیتو خدایی قطره ى آبی هم نخوردم
از هیچ کس جز سیلیِ محکم نخوردم
کردند پیرم بیخیال حرف مردم
دنبال تو بودم، شدم با بچه ها گم
دنیای دختر بچهها آغوش باباست
حتی اگر بابای آنها روی نیهاست
کی گفته که حوریهات لکنت گرفته؟!
قدری صدایم موقع صحبت گرفته
تو بیشتر با این و آن بودی، بماند
تو مهربان با ساربان بودی، بماند
من خواب دیدم ای مسیحا جان گرفتی
بابا کجا بودی که بوی نان گرفتی؟!
من راستی یادم نرفته تشت زر را
آن منبری که رفته بودی مختصر را
چوبى بهم ميريخت دندان و لبت را
لطمه بهم ميريخت روى زينب را
رفتی ولی بابا برای من عزیزی
رفتی ولی آمد وسط حرف کنیزی
افتاده گر چه پای چشمم چند سایه
گفتم که گفته دخترت دارد گلایه
قولی بده بابا که پیش هم بمانیم
اصلا بیا دورهمی قرآن بخوانیم
@majmaozakerine
حاج منصورارضی