❣﷽❣
#سحر_سیزدهم
سحر سیزده ، چون سیزده مـاه رجـب
تا به افطـار دَم و ذِکر #علـی میگیریم
#بہ_حق_حضرت_امیرالمومنین_علے_علیه_السلام
#یا_رب_الهـے_العفـو
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سهممان ازکل عالم گرحسن باشدبس است
ما غلامیم واگرسرورحسن باشدبس است
گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه
شافع من درصف محشرحسن باشدبس است
خلق تصویر خدا بر جلد آدم ساده بود
سوژه ی تصویرصورتگرحسن باشدبس است
متن قرآن راکریم ازبخشش اوخوانده اند
قسمتی ازآیه ی مضطرحسن باشدبس است
بار عالم را به دوشش میکشد حین نماز
گر به روی دوش پیغمبرحسن باشدبس است
درجمل باضربه ی شمشیرخوداثبات کرد
درمیان لشکرحیدرحسن باشدبس است
هرکسی ازهمنشین خوداثرخواهدگرفت
همنشین مالک اشترحسن باشدبس است
آیت الکرسی کجا و ذکر الله الکریم
ذکرنقش سنگ انگشترحسن باشدبس است
صاحب امر تقیه انتقامش کربلاست
واعظ بنشسته برمنبرحسن باشدبس است
بارهاگفتم و میگویم که ازلطف شماست
ناظراشعاراین دفترحسن باشدبس است
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جان💔
لال بادآنکه بگویدکه حسن بی حرم است
آسمان گنبدتان، کل زمین صحن شماست
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، #دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_محمدآرش_احمدی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
.
4_420725504438436486.mp3
626.7K
صوت دعای🌹روزسیزدهم🌹ماه مبارک رمضان...
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم فرجهم🌺
➖➖➖➖➖➖
#دعایروز سيزدهم :
اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْذَارِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِينِ
خدايا مرا در اين ماه از آلودگيها و ناپاكي ها پاك كن، و بر شدني هاى مورد تقديرت شكيبايم گردان، و به پرهيزگارى و هم نشينى با نيكان توفيقم ده، به ياریات اى نور چشم درماندگان
➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از خادمه اهل بیت مدیریت ابرگروه مجمع الذاکرین 🌺
parhizgar__j13_Tartil.mp3
12.12M
ترتیل جزء سیزدهم قرآن کریم
👤 استاد شهریار پرهیزگار
#جزءخوانی_ماه_رمضان
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
مورَم و رو به سلیمان میکنم.mp3
15.34M
#شب_سیزدهم
#مناجات_با_خدا 🤲
❢░🌸ꦿ🍃 🌸 ꦿ🍃🌸 ꦿ🍃░
مهدی رسولی 🎤
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
4_5778334586404604747.mp3
10.31M
❢░🌸ꦿ🍃 🌸 ꦿ🍃🌸 ꦿ🍃░
#مناجات
فرمود:حسن جان برو ببین هركی جلو در خونه هست،مردمی كه جمع شدن،همه بگو برن،كسی نمونه،امام حسن علیه السلام آمد گفت:همه برن،كسی نمونه،تشریف آوردن داخل منزل،دقیقه ای گذشت،آقا فرمودند دوباره،حسن جان برو ببین اگه كسی هست،مانده،بگو نمونند،بهشون بگو بابام گفته،كسی
اینجا جمع نشه همتون برین خونه هاتون،امام حسن علیه السلام دوباره تشریف آوردند،اعلام كردند كسی نمونه،بابام فرموده همه برید،اون تعدادی كه مونده بودن همه رفتند،دقیقه ای گذشت آقا فرمود حسن جان،برو ببین اگه كسی هست،دنبال یكی داره میگرده امیرالمؤمنین علیه السلام،هی حسن رو میفرسته،بلكه اونی كه میخواد پیدا كنه،حسن جان برو ببین اگه كسی هست،بگو نمونید،اومد دم در دید همه رفتند،یكنفر سرش رو گذاشته به دیوار،در خونه ی امیرالمؤمنین زار زار گریه میكنه،آقا امام مجتبی علیه السلام فرمودن:مگه نگفتم برید،مگه نشنیدید امر بابام امیرالمؤمنین رو،فرمود همه برن،كسی نمونه،سرش رو بلند كرد ،گفت آقاجان،جانم فدای تو من نمی تونم جایی برم،همه هستیم تو این خونه است،برو به بابات بگو فلانی گفت:من نمی رم،اینجا هستم آقا،امام حسن علیه السلام برگشتند داخل منزل،عرض كردند،یاابتا،فلانی نشسته جلو در همه رفتند،هرچی بهش میگم حرف گوش نمیده،میگه من كجابرم،جایی نمیرم،جایی ندارم برم،همه كسم توی این خونه است،آقا تو اون حالت نقاهت و جراحت یه لبخندی به لبهاشون نشست فرمود:حسن جان پس برو دستش رو بگیر بیارش تو،امشب من و توام در خونه ی امیرالمؤمنین(ع)اینقدر نشستیم،دستمون رو گرفت،آورد تو،همه نشستن دور تا دور،طبیب معاینه اش رو داره انجام میده،از قول بی بی زینب بگم:
چشمان ما به سوی نگاه طبیب بود
خدایا جواب طبیب چی می خواد باشه،یه نگاه به بابام كردم
اما دل پدر نگران دل حبیب بود
بابام زیر لب هی میگفت:یازهرا،یازهرا،صحنه ی خونه ی امیرالمؤمنین رو بی بی حضرت زینب سلام الله علیها داره برات تصویر میكنه
قرآن به سر گرفته اباالفضل بی قرار
هی میگه یا الله بابامو از تو می خوام،نیمه های دل امشب بود،چشمای بی رمقش رو باز كرد،فرمود :حسن جان بگو همه از اتاقم بیرون برن،فقط بچه های فاطمه بمونن،همه از اتاق بیرون رفتن،چشمای بی رمق رو باز كرد،یه وقت ببینه عباسم دستاشو رو سینه اش گذاشته،عقب عقب داره از اتاق خارج میشه،زبان یارا نمی ده،دیگه نیرویی تو جان امیرالمؤمنین علیه السلام نیست،با دست اشاره كرد،تو كجا می ری،عزیز دلم،پسرم،بیا بنشین كنارم بابا،نشست مؤدب و دو زانو،عرضه داشت باباجان،فرمودید:بچه های فاطمه،من مادرم ام البنین ِ،كنیز زهراست،من خودم غلام بچه های فاطمه ام،فرمود:عباس جان با دل من این جور نكن،پسرم وصیت دارم باهات،دست حسین رو گرفت،تو دست عباس گذاشت،آی مردم،امام صادق علیه السلام فرموده:هر شب ماه رمضون شب زیارتی ابی عبدالله است،این شب ها هرچی می تونی برا حسین گریه كن،معولاً كوچیكتر و دست بزرگتر میسپارند،اما اینجا برعكس شد،فرمود:عباس جان حسینم رو دست تو سپردم،نكنه حسینم رو تنها بگذاری،تیر خلاص رو بزنم،این دست دیگه از دست حسین جدا نشد،تا كجا،كنار علقمه،لشكر دیدن حسین پیاده شد،یه چیزی رو از رو زمین برداشت،هی میبوسه،هی به چشماش میكشه،راوی میگه گفتم:حسین ورق قرآن پیدا كرده،جلو رفتم،دیدم دست قلم شده ی عباس،حسین..........
#روضه
چی میشه گذشته ها رو نبینی
هیچی رو به روی بنده ات نیاری
چی میشه یه بار برای همیشه
دستمو تو دست مهدی بذاری
الهی العفو
مردم کوفه به هم خبر میدن
چشمای مولا دیگه وا نمیشه
مرحمی برای مولا بهتر از
دیدن فاطمه پیدا نمیشه
زینب بالا سرشه، هر وقت زخم وا میکنه با اشک های چشمش زخم میشوره، وقتی به سر بابا نگاه کرد یه منظره یادش اومد..
یاد اون شب که تو شهر مدینه
سرتو به روی دیوار کوبیدی
کسی از حال دلت خبر نداشت
به منم نگفتی بابا چی دیدی
فقط
وقتی اسما پرسید، آقا جان جلوی بچه ها اینجوری گریه نکن دق می کنن، آقاجان
به ما گفتی گریه نکنیم، خودت چرا ناله میزنی؟ اسما حالا معلوم شد چرا گفت
از زیر پیراهن غسلش بدم، اسما گریه ام از اینه، زهرا دردهای دلش رو به من
علی هم نگفت، همین الان دستم به بازوی ورم کرده زهرا خورد. اگر کسی مادرش
یا همسرش بیمارستانه مریضه، زیاد سوال نکنید ازش. انگار امام صادق (ع)
نمیخواست مو شکافی بشه، گفتند: آقا چی شد مادرت هجده سالگی از دنیا رفت؟
فرمود:”دستش درد می کرد”. آقا جان کسی از دست درد از دنیا نمیره، بگو
نمیخوام بگم چی شد، بی بی با دست کمر علی رو گرفته باشه سر بالاست دست
پایینه، اگه بخوان به دست بزنن… مگه میشه فقط به دست بخوره، سر، صورت،
پهلو، هجده ساله همین جوری از دنیا نمیره، یه خبرایی بوده تو کوچه، سادات
مادرتون رو تنها گیر آوردند، غریب گیر آوردند، دست علی رو بسته دیدند،
زدند. دستش درد می کرد، برید بپرسید کسی از دست درد نمی میره. علی هم نگفت،
سوال کرد ته کار رو گفت، گفت دستم به بازو رسیده و الا وقتی باز کرد این
روسری رو، دو سه ماه بود این روسری رو جلو علی وا نمی کرد، وقتی وا کرد
شاید تازه معلوم شد چقدر از موها سوخته بود شاید جای سیلی رو دید.
#روضه
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه و دلشوره
حال اُمالبنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بر گِرد بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههایِ زهرایم
سر به زیر رشیدِ این خانه
سمت در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخل ها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد …
دیگه به خیمه نرسید آب ... اما فقط این نبود تا خبر آوردن عباس رو زمین افتاد ...
ای برادر من ، چشم تو روشن
روم نمیشه بگم رفت ، معجر از سرم
بزار روضه مو اینجور برات بگم ، تا رو زمین افتاد ، وقتی یه عده بیان دور یه شیر نر ، زخمی ؛ اونایی که جسورترن میرین با یه وسیله ای ، چیزی ، چوبی ... میزنن به بدنِ شیر ، ببینن زنده است یانه .. هی میومدن جلو ، میدیدن یه عباس هنوز نفس میکشه .. همه میرفتن کنار ...یه عده که تا افتاد ، رفتن خیمه غارت کنن .. دست که در بدن نداشت ... تا ابی عبدالله رسید بالا سرش دید هم دست ها بریده شده هم پاهایِ مبارک ... حسین ... به آبرویِ علمدارِِ حسین ، الهی العفو
#روضه