eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
41.1هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
379 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
مجنون الحسین ❤️نـوشـــت: واااااای_مـادرم🖤 ▪️در خانه نیسٺ حضرٺ مادر، شهید شد ▪️افسـانه نیسٺ حضرٺ مادر، شهید شد ▪️این باد سرد سمٺ ڪدامین بهار رفٺ؟ ▪️دنیا گریسٺ، حضرٺ مادر شهید شد صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين ♥️
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
زیارت‌حضرت‌زهرا(س)۩‌مطیعی.mp3
9.49M
🕌 زیارت حضرت فاطمه زهرا (س) 🎙 با نوای حاج میثم مطیعی کانال ادعیه وگریزهای مجمع الذاکرین (علیه السلام)👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/466354217Cce92b3a469
خسته‌ام خسته از روزگارم جز شما که پناهی ندارم با هزار آرزو و امید باز رُو در خونه‌تون سر می‌ ذارم هر که اومد این حوالی برنگشته دستِ خالی من فقیر و یتیم و اسیرم اومدم تا که حاجت بگیرم می‌ دونم دست لطفت می‌ گیره دست ما رو می‌ بینم پشت این در نزول هل أتی رو این در اون در زده باز اسیری تا رسید اینجا با سربه‌ زیری اونقده در می‌ کوبه تا آخر وا کنه در رو نعم‌ الامیری اومدم با شوق و حسرت خسته‌ام از این اسارت اومدم عبد این خونه باشم تا که از بند دنیا رها شم می‌ بوسم خاک پای علی مرتضی رو می‌ بینم پشت این در نزول هل أتی رو داره در می‌ زنه باز یتیمی گردنم داری حق عظیمی اومدم تا که مرهم بذاری روی بال و پر یا کریمی اومدم با آه و شیون مادری کن باز برا من دیدی آقامو گم کردم آخر تو شلوغی‌ های دنیا مادر می‌ بینم آخر اینجا غریب آشنا رو می‌ بینم پشت این در نزول هل أتی رو هر که اینجا میاد از خداشه با نگاه تو حاجت‌ روا شه حتی یک‌ بار ندیدم که اینجا سائلی پشت در مونده باشه اومدم با چشم گریون تُنفِقُوا مِن ما تُحِبُّون دوست داری تو حسینت رو از جون بخشیدی عشقشو به دلامون می‌گیرم از تو مادر برات کربلا رو می‌ بینم پشت این در نزول هل أتی رو
زبانحال حضرت زینب 😭😭😭😭 پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر همین که از خبرت با خبر شدم مادر نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر میان شعله ی آتش چه آمده به رخت که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟ چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی ! دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟ حسن نگاه به دیوار خانه می نالد: شهید روضه ی مسمار در شدم مادر! نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر رهم دهید به خانه که بی لیاقت من به روضه خوانیتان مفتخر شدم مادر دعا کنید برایم به حق چادرتان نیازمند دعای سحر شدم مادر شما که عازم راه سفر شدی مادر، پس از شما چقدر در بدر شدم مادر *****
زبانحال حضرت زینب 😭😭😭😭 چشمم ز گریه حسرت دریاست مادر قلبم به سینه گرم واویلاست مادر بی مادری سخت است سنگین است آری مادر که باشد زندگی زیباست مادر هرچند از کوچه به من چیزی نگفتی این چشم های بسته خود گویاست مادر یعنی که دستی بر رخت کرده جسارت آثار سیلی بر رخت پیداست مادر این که نهاده سر به زانوی غریبی میگرید اما بی صدا باباست مادر از گریه چشمان حسینت ارغوانی است یک کربلا غم در دلش پیداست مادر تا فرصتی باقیست چون گل در برش گیر چون مهلت ما تا همین فرداست مادر تابوت و لبخندت برایم کرده روشن فردا اجل در غم سرای ماست مادر ****
۲۸ آذر ۱۴۰۰ فقط ۱۵ روز مانده تا دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5857024735228987004.mp3
8.87M
🔉 گزارش صوتی مادرم و دیدو شعررضانصابی جواد بوربورمجید مراد زاده 🔺هیئت عمه سادات س همدان 🔹به نفس : کربلایی امید حسنی 💠 شور لطمه زنی
وصایای حضرت زهرا (سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین (علیه السلام)   منبع: روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏۱، ص۱۵۰-۱۵۱٫ ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا ترجمه: سپس فاطمه سخت بیمار شد و چون احساس به فرا رسیدن مرگ خویش کرد، ام ایمن‏ و اسماء بنت عمیس را احضار فرمود و کسى را به دنبال على‏ (ع) فرستاد و چون على (ع) آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مى‏کنم که مرگ من فرا رسیده است و چنانم که تردید ندارم به اینکه هر ساعت به پیوستن به پدرم نزدیک‏تر مى‏شوم و اکنون به چیزهایى که در دل دارم ترا وصیت مى‏کنم. على علیه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مى‏خواهى وصیت کن، و کنار بالین او نشست و هر که را در خانه بود، از خانه بیرون کرد. سپس فرمود: اى پسر عمو! مى‏دانى که هرگز دروغ نگفته‏ام و از هنگامى که با یک دیگر زندگى مشترک داریم با تو مخالفتى نکرده‏ام. على فرمود: پناه بر خدا که تو به احکام خدا داناتر و پرهیزکارتر و بهتر از آنى و بیشتر از آن از خدا مى‏ترسى که من فرداى قیامت بتوانم بگویم که مخالفتى با من روا داشته‏اى و مفارقت و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس که از این جدایى چاره نیست و به خدا سوگند با مرگ تو مصیبت از دست دادن پیامبر (ص) بر من تازه مى‏شود و مرگ تو و از دست دادن تو مصیبتى بسیار بزرگ است، ولى همگان از خداییم و همگان به سوى او باز گردنده‏ایم و این مصیبت چه سخت و درد انگیز و دشوار و اندوه افزاست. و این اندوهى است که چیزى مایه تسکین آن نیست و هیچ چیز آن را جبران نمى‏کند، و ساعتى هر دو گریستند و على (ع) سر فاطمه (ع) را بر سینه نهاد و گفت: به آنچه مى‏خواهى وصیت کن که به هر چه وصیت کنى رفتار خواهم کرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجیح مى‏دهم. فاطمه (ع) فرمود: وصیت مى‏کنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى که تصویر آن را دیدم و فرشتگان نشانم دادند. على گفت: چگونگى آن را توصیف کن، و فاطمه براى او توصیف کرد و على چنان تابوت و سریرى فراهم کرد، و این نخست تابوتى بود که ساخته شد و پیش از آن کسى چنان فراهم نساخته بود. فاطمه (ع) سپس فرمود: به تو وصیت مى‏کنم که هیچ یک از این کسان که بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشییع جنازه‏ام حاضر نشوند که آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدایند و اجازه مده که هیچ یک از پیروان ایشان هم شرکت کنند و چون چشمهاى مردم به خواب
رفت و آرام گرفت، مرا در نیمه شب به خاک بسپار. و در این هنگام فاطمه که درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت کرد.