eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
39هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
363 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید 🌺🙏 مدیریت وتبلیغات 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم چند روزی میشود، بی دلبرم میرسدبرگوش آه فاطمه یاد دارم بالگدهای عمر پشت درشد قتلگاه فاطمه میرسد هرشب نوای آه وغم... زیر سقف وسر پناه فاطمه حال حیدر میشودهرشب وخیم... درهوای روی ماه فاطمه رفتی و هرشب نسیمی خسته ام میچکم در عمق اه فاطمه شوهرت هر روز زانو در بغل خیره می ماند به راه فاطمه همسرم از تو برایم یادگار مانده یک چادر سیاه فاطمه می وزد در لانه ام عطر پر مرغ عشق بی گناه فاطمه خودنمایی میکنداین میخ در در میان قتلگاه فاطمه برسر قبرت گذارم صورتم یک تنه هستم سپاه فاطمه درکناره قبر تو با آه وغم مانده یک شب تاصباح فاطمه آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو امروز زنده ام به هوایِ دعای تو همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند من بودم و همین دو سه تا بچه های تو خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه! فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم از بسکه خالی ست در این خانه جای تو زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو از دستِ گریه هایِ تو راحت شد این محل شِکوه نمی کنند به من از صدای تو دیگر به تیغ فتنه ی کوفه نیاز نیست خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو وحید قاسمی
حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته وحید محمدی @majmaozakerine
روضه حضرت زهرا (س) بعد شهادت هر شب ستاره ریزم و شب را سحر کنم برآفتاب، گریم و بی ماه سر کنم زهرای کوچک علی ام کز امام خویش در موج غم چو فاطمه دفع خطر کنم با گریه و نماز شب و خانه داری ام پیوسته نام مادر خود زنده تر کنم شب ها به موج غصّه زنم خویش را به خواب تا گریه مخفیانه برای پدر کنم بابا برو زخانه برون روزها که من بنشینم و نگاه به دیوار و در کنم (ابن عباس میگه بعد شهادت بی بی فاطمه رفتم سری به امیرالمومنین بزنم همین که وارد دهلیز خانه شدم دیدم فاتح بدر و خیبر - لنگر زمین و آسمان - رو زمین نشسته - حسنین رو زانوان علی نشستن - زینبین دور بابا میگردن - حضرت با انگشت موهای زینب رو مرتب میکرد - ابن عباس میگه یه صحنه ای دیدم جگرم آتش گرفت - هرخانه ای مادر از دست میده پدر دور بچها میگرده - نمیدانم داغ فاطمه چه کرده با امیرالمومنین که بچها دارن دور بابا میگردن - میگه زینب رفت چادر مادر رو پوشید اومد جلو بابا راه میرفت - بابا ببین شبیه مادرم شدم یا نه - میخواد دل بابا روشاد کنه ) فضّه تو ساعتی پدرم را به حرف گیر تا من به جای خالی مادر نظر کنم هر چند کودکم، بگذارید نیمه شب وقت نماز چادر او را به سر کنم ماه غریب شهر مدینه بیا بگو بی تو چگونه من شب خود را سحر کنم دیدم که ریخت خصم ستمکار بر سرت قدّم نمی رسید که خود را سپر کنم همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم این جامۀ من است که باید به بر کنم مادر بیا دوباره مرا دراُحد ببر تا حمزه را زغربت بابا خبر کنم زآن دردها که مادر من با کسی نگفت (میثم) بگو که سوز تو را بیش تر کنم
نصیب هیچ مردی نشه الهی غمی که روی شونه هام کشیدم گفتنی نیس تموم زندگیمو تو کوچه زیر دست و پاها دیدم فَحُزنی سَرمَد دیدم توی خونه م قدم زد یه نامرد فَحُزنی سَرمَد مغیره رسید و به قنفذ کمک کرد فَحُزنی سَرمَد دیدم بی حیا با غلاف بی هوا زد بلند شو ببین گریه های منو ببین بغض توی صدای منو ببین لرزش دست و پای منو امان ای امان ای امان ای دل روزا ی من شبیه شام تاره حال و روزم خرابه گریه داره همش دعامه داغی رو که دیدم خدا برای هیچ کسی نیاره وَلَیلِی مُسَهَّد یه نامرد اومد زندگیمو بهم زد وَلَیلِی مُسَهَّد دیدم اومد و نعره توی حرم زد وَلَیلِی مُسَهَّد سیاه شد روزام سیلی به دلبرم زد بلند شو ببین ، حال زار منو ببین سختیه روزگارمنو ببین این دل غصه دار منو امان ای امان ای امان ای دل رفتی و توی گوش من هنوزم طنین سوز ربنات می پیچه دم اذون صبح میون خونه بوی گلاب گریه هات می پیچه دلم خونه خونه که داغ دلم داغ مرگ جوونه کجایی بهارم تو رفتی چهار فصل برامن خزونه دعا کن که حیدر زیاد بعد تو توی دنیا نمونه بلند شو ببین ، این قنوت منو ببین توی خونه سکوت منو ببین این غم لایموت منو امان ای امان ای امان ای دل بر گرفته از کلام امیرالمومنین در لحظه دفن حضرت فاطمه سلام الله علیها ...قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ‏ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ... به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. اى رسول خدا اكنون ديگر چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه مى‏كند! امّا اندوهم هميشگى گشته، و شبم به بيدارى كشيده...
آروم آروم از این زمونه، مادر رفت شبونه آروم آروم از این زمونه، مادر رفت شبونه زده اشکام جوونه، خدا میدونه مدینه دیگه بخوابه، خواب که واسه ما عذابه زندگی بی تو سرابه، خدا میدونه شکسته پر شد مادر، بی بال و پر شد بابا شکسته تر شد مادر، تنهاتر بابا دلخوشی نمونده واسه دنیام، مادر روشنی نمونده واسه چشمام، مادر همدمی نمونده واسه بابام، مادر، مادر شده نمازات نشسته، با پهلوی شکسته شدی از دنیا خسته، خدا میدونه داری میری توو جوونی، دل مارو می‌سوزونی چرا شدی قد کمونی، خدا میدونه نداره مرهم مادر، گرفته ماتم بابا آب میشه نم نم مادر، غرق غم بابا ای جوابِ هر سلام بابا، مادر بی تو میشه بی سپاه و تنها، مادر سر میذاره بین چاه غمها، مادر، مادر دلخوشی نمونده واسه دنیام، مادر روشنی نمونده واسه چشمام، مادر همدمی نمونده واسه بابام، مادر، مادر شاعر و نغمه پرداز: اکبر شیخی
🏴🏴 😭 ◼️◼️◼️◼️ صبری که علی داشت مگر سر آمد ! فریاد به داد دل حیدر آمد از بهر گرفتن گل یاس کبود از دست خدا ، دست پیمبر‌ آمد ای مرگ بیا علی ز جان‌سیر شده از چه پی من آمدنت دیر شده زهرای مرا بردی و تنها ماندم این خانه بی فاطمه دلگیر شده تا تربت تو قبله گه راز شده زینب چو حسن، به ناله دم ساز شده با رفتن تو فاطمه ای آب حیات لب تشنگی حسین آغاز شده خواهم چو گل از شبنم غم تر گردم مانند تو پژمرده و پرپر گردم بی روی تو ای بهار گلشن؛ زهرا بر سوخته باغ خود نشد برگردم محسن غلامحسینی
232.8K
. بعد از تو حیدر شد (غریب مدینه) 3 نهادم گُل یاسَم (غمت را به سینه) 3 ////////////// شود جان حیدر فدای تو کنم گریه هر شب (برای تو) 3 »»»»»««««« تا که تو شدی کفن (علی شد غریب) 3 رفتی از خانه‌ی من (علی شد غریب) 3 بعد از تو یا زهرا (رسیده به لب جان) 3 کنارِ مزارِ تو (منم دیده گریان) 3 ////////////// کنار قبرت سوزَم زِ هجرانت منم با یاد تو (پریشانت) 3 »»»»»««««« تا که بی‌پسر شد (علی شد غریب) 3 کشته پشت در شدی (علی شد غریب) 3 صفابخش قلبم ای (گُل یاسِ چیده) 3 به یاد غمت زهرا (شدم قَد خَمیده) 3 ////////////// کنار قبر از پا فتادم من سرم را روی خاک (نهادم من) 3 »»»»»««««« تا تو رفتی از جهان (علی شد غریب) 3 بهار من شدی خزان (علی شد غریب) 3 شاعر: رضا یعقوبیان✍ 🎤کربلایی محمدعلی جهان تیغ
. متنی و توسل سلام الله علیها .مقداد همچین که بعد شهادت اومد بره دومی جلوشو گرفت گفت کجا میری زهرا را کجا دفن کردید...تا امتنا کرد یه سیلی تو صورت مقداد زد...مقداد افتاد رو زمین زد زیر گریه... گفت دیدی طاقت نداری، چرا گریه می کنی...؟گفت نامرد گریه ام برا خودم نیست...فقط یه سوال دارم...اینجور که به من زدی چطور به زهرا زدی...؟....یه سیلی زد صورت بی بی ورم کرد...دیگه با دست دنبال بچه هاش میگشت... بلدی امشب داد بزنی یا نه...بگو وای مادر...* . پرسیدم آقاجان چرا گریه می کنید؟.. فرمود سلمان این خونه دیگه فاطمه نداره .... خونه ای که فاطمه نداره برای ورود اجازه گرفتن نمیخواد... اونایی که باید اجازه می‌گرفتند نگرفتن... آقا امیرالمومنین حاضر شد که با هم به مسجد ببریم اما همین که به در خانه رسید از حال رفت بیهوش روی زمین افتاد ... آقا را به هوش آوردن امیرالمومنین با دستای مبارکشون به در اشاره کردند فرمود :اینجا زهرای منو زدن اینجا پهلوشو شکستن... (( مخزن المصائب صفحه ۳۲)) بگیم .. آقاجان یا امیرالمومنین ... شما بعد از شهادت فاطمه تا نگاهتون به در خانه افتاد یاد فاطمه افتادید .. اما دلابسوزه برا اون خواهری که بعد از شهادت برادر چهل منزل با سر بریده همسفر بود سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم یرای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جُرم اینکه بودم خواهر تو صل الله علیک یا مظلوم یا حسیـــــن ........ . سه پنج روزه که بوی گل نیومد .... با اشعار ، اینگونه وارد روضه شوید: شاید این روزا هر وقت مولا وارد خانه میشد میدید ؛ حسنین و زینبین پشت درِ خانه به گریه مشغولند و مدام میگن؛ همین جا بود که مادرمون بین در و دیوار قرار گرفت ...‌ و بعد روضه های و بخوانید. . @majmaozakerine
. متنی و توسل جانسوز ویژۀ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ___ علی رو حلال کن ، ورم داره بازوت علی رو حلال کن ، که بشکسته پهلوت علی رو حلال کن برا لحظه ای که تو افتاده بودی در افتاده بود روت .. علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن ، عدو بی حیا شد علی رو حلال کن ، که غوغا به پا شد علی رو حلال کن برا لحظه ای که برا اولین بار که پایِ مغیره به این خونه وا شد علی رو حلال کن .. علی رو حلال کن .. ___ زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم با شکوه بگیرم برای تو ... از دست گریه های تو راحت شد این محل شِکوه نمی کنند به من از صدایِ تو *هر شب میومد کنارِ قبر زهراش .. یکی ازین شبا تا خواست در و ببنده دید صدا گریه میاد .. دید صدا صدایِ حسینِ ... میگه بابا امشب میری میشه منم ببری ؟.. من دلم برا مادر یه ذره شده .. نیمه شب دست حسینُ گرفت . با هم قدم قدم زنان اومدن کنارِ قبرِ بی بی ، چند قدم مونده به قبرِ بی بی دیدن حسین پا برهنه شد .. آروم آروم خودشو رسوند کنارِ قبرِ مادر .. دست به سینه گذاشت سلام داد .. یه وقت خودشو انداخت رو قبر مادر ، صورت به قبر گذاشت .. گفت مادر دلم برات تنگه ... مادر رفتی دیگه خبر از بچه هات نمی گیری .. ( کجا نشستن گریه کنا ، گفتمو التماسِ دعا ...) اینجا یه جا بود نیمه شب حسین صورت به قبرِ مادر گذاشت ... یه نیمه شبی هم بعدِ کربلا ، زینب اومد کنارِ قبرِ مادر ... صورت رو قبرِ مادر گذاشت ... گفت مادر ، یادته یه پیراهن بهم دادی به حسین بدم ؟ .. مادر هر دختری بره سفر ، سوغات می آره ، منم سوغات آوردم ... این پیراهن پاره پاره و خونی رو گذاشت رو قبرِ مادر ... مادر اینم سوغاتِ سفرِ زینب ... * ____ @majmaozakerine
. عمّار می‌گوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام. هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان! عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است. من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامی‌که راه می رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است. هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منابع: انوار العلومة، ص ۲۱۴ 👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰ @majmaozakerine
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج محمود کریمی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ مدینه شاهدِ شب هایِ خاموشیست این شبها علی چون شمع میسوزد کنارِ پیکر زهرا زِاشکِ خویش بِنوشت این سخن بر تربت پاکش بیا برگرد با من! سویِ خانه ای گلِ زیبا منم شمعُ تویی گل؛ کودکانت همچو پروانه به بزم ماتمت سوزند با یاد تو بی پروا چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان *سرشُ از رویِ مزار بلند کرد یه حالت خواب یه مرتبه بلند شد .. گفت بریم ابن عباس بریم، عرضه داشت آقا کجا! شما گفتی کاش شبها طولانی بشه بشینیم راحت گریه کنیم برا خانم .. گفت بریم حسین داره گریه میکنه .... آقا از کجا فهمیدی گفت فاطمه م گفت .. برو حسین داره گریه میکنه ...* چگونه بی تو برگردم بسویِ خانه زهراجان که میخواهند ازمن کودکانِ خسته مادرا *فضه که اومد خونه ی مولا، خانه سلطانِ زمینُ آسمان اومدتو در و دیوار رو نگا کرد دلش سوخت بلدِ کار بود میگه یه ظرفِ گلی رو برداشت علمشُ داشت یه دستی روش کشید یه ذکری گفت اومد خدمت امیرالمومنین ، آقا هیچی تو خونه نیست اگه اجازه بدی من اینو تغییرش دادم، بفروشیم مولا فرمود فضه اگه اینو میخوندی این کارو میکردی ایارش بالاتر نمیرفت گفت چرا اقا! شما هم بلدی ؟! گفت فاطمه م بلدِ حسنینمم بلدن ... آنان ک خاک را به نظر کیمیا کنن.. امر خداست ما اینطوری زندگی کنیم .. دو خط روضه و التماسِ دعا ‌.. دیدن بینِ بچه های فاطمه از همه بیشتر امام مجتبی بی تابه .. یه گوشه از خونه زانویِ غم بغل گرفته .. هر کاری میکنن آروم نمیشه ..آقا ، شما بزرگه بچه های فاطمه ای شما هم باید باباتُ آرام کنی همه داداشتُ و هم خواهراتُ .. اینا هم داغ دیدن آخه چرا اینطوری گریه میکنی فرموده باشد آخه اینا که تو کوچه نبودن ...* بردم پناه هرچه به دیوار بیشتر او پیش تر رسیدُ رَهم بیشتر گرفت قدم نمیرسید که خود را سپر کنم .. همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم @majmaozakerine
🏴 🏴 🏴 🎤مداح :حاج مهدی سماواتی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ "اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ" شب بود وچشم خفتگان در خواب خوش بود بيدار مردي اشک چشمش آب خوش بود در بي کَسي تنها امیدش را داده از دست نخل و نهالِ نارسش را داده از دست در خاک پنهان کرده خونين لاله اش را آزرده جسمِ يار هجده ساله اش را اشکش به رُخ چون اَنجم از افلاک ميريخت بر پيکر تنها عزیزش خاک ميرخت گويي که مرگِ يار را باور نمي داشت از خاکِ قبر همسرش سر بر نمي داشت می رفت کم کم گُم شود در آسمان ماه چون عُمر يارش عُمر شب را ديد کوتاه بوسيد در دريايِ اشکِ ديده گِل را برداشت صورت از زمين بگذاشت دل را *دید شب داره به آخر میرسه، به زحمت از کنارِ قبر فاطمه برخواست، دست و دامنش رو از خاکِ قبرِ فاطمه تکان داد، صدا زد: زهرا جان! "فَإِنْ أَنْصَرِف فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ" یعنی زهرا اگه دارم میرم از روی خستگی نیست، قبرت باید مخفی بمانه* بگذاشت جانش را در آن صحرا شبانه با پيکرِ بي جان روان شد سوي خانه آن خانه اي کز دود آهش بُد سيه پوش در آن چراغ عُمر يارش گشت خاموش آنجا که خاکش را به خون آغشته بودند هم آرزو هم شاديش را کُشته بودند آنجا که جز غمهاي عالم را نميديد در هر طرف ميگشت زهرا را نميديد صبح آمد وشب خفتگان جَستند از جا آماده بعد از دفن بر تشييع زهرا در بین ره مقداد آن پیر جوانمرد همچون علی در غیرت و مردانگی مَرد فریاد زد کی چشم دلهاتان همه کور در ظلمت شب دفن شد آن آیت نور *دیشب علی بدنِ فاطمه اش رو غریبانه برداشت، دفن کرد...* او بود از جمع شما بیزار بیزار او دید از خیلِ شما آزار آزار *آی نانجیبا! تا تونستید زهرا رو اذیتش کردید، جسارت کردید، حالا برا تشییعِ جنازه اش اومدید؟* ثانی دوباره زخم مولا را نمک زد مقداد را چون بانویش زهرا کتک زد *مقداد روی زمین افتاد، شروع کرد گریه کردن، گفتن: مقداد! تو مردِ جنگی، پهلوانی، چرا با یک سیلی خوردن گریه میکنی؟ مقداد فرمود: برا خودم گریه نمی کنم، برا اون خانومی گریه می کنم که از این نانجیب سیلی خورده، عجب دستِ سنگینی داره...* خون بر دلِ زار امیرالمؤمنین شد زیرا غلامِ پیر او نقش زمین شد حاج غلامرضا سازگار *امیرالمومنین تو خونه نشسته، اومدن گفتن: یاعلی! چرا نشسته ای؟ میخوان قبر فاطمه رو نبش کنند، به بدنِ فاطمه ات نماز بخونن، خدا میدونه این خبر با دلِ علیِ مرتضی چه کرد، پارچه ای که توی جنگ به سر می بست، به سرِ مبارکش بست، شمشیرِ برهنه برداشت، مثل شیرِ غضبناک اومد، گریبانِ دومی رو گرفت زمین زد، نوشتن چیزی نمونده بود جان از بدنِ نحسش بیرون بیاد، علی فرمود: چه کنم مأمورِ به صبرم، رهاش کرد، فرمود: اگه دست به یکی از این صورتِ قبرها بزنید، زمین رو از خونِ شما رنگین میکنم، دیدن این علی، علیِ میدانِ بدرِ، علیِ میدانِ اُحُدِ، علیِ امروز، علیِ خیبر گشاست، دیگه اون آقایی نیست که مقابل چشمش فاطمه اش رو بزنن، دستش بسته باشه چیزی نگه... همه برگشتن و رفتن، علی از دور یه نگاه به قبرِ فاطمه اش انداخت، فاطمه جان! علی زنده باشِ و به قبرت هم جسارت کنند؟ نه! آی حسینیا! امروز شماها بگید: علی جان! نتونستید ببینی یه عده جسارت کنند به قبرِ فاطمه ات، حق هم همین بود آقا! اما کجا بودی کربلا؟ حُسینت رو کُشتن، بعد از شهادتش به بدنش هم جسارت کردن"وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی" با سُمِ اسبان بدنش رو پایمال کردند. ای حسین!... @majmaozakerine
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.mp3
2.28M
‍ . خدا نگهدار تو یاره من بعد تو ای همه قراره من خونه نشینی شده کار من خدانگهدار خانوم چه جور دلت اومد بری تنها رفیق نیمه راه من زهرا س تو رفتی من موندم و غمها خدانگهدار خانوم خدا نگهدارت گل پرپر دیدی ازم گرفتنت آخر میمیره از داغ غمت حیدر خدانگهدار خانوم بعد تو از این زندگی سیرم داغ تو کرد آخر زمین گیرم برگرد عزیزم بی تو میمیرم خدانگهدار خانوم بعد تو قلب حسنت خونه حسین چشاش یه کاسه ی فاطمیه گرفته تو خونه خدانگهدار خانوم شدم اسیر داغ و بیماری ببین که زینب تو با زاری میکنه از باباش پرستاری برگرد به خونه ✍ ............................................. @majmaozakerine
. گریم ز داغ آن نور اعلا ذکر عالم شد یا علی مولا یا علی مولا... شد شب سوّم از شبهای قدر خدا دهد بر آل عبا صبر موسم اشک و سوز و بُکا شد مسجدِ کوفه دارُالعزا شد آسمان از این غم سینه چاک است خورشید عالَم در زیر خاک است حاجتروا شد چه غریبانه تدفینش مثل زهرا شبانه آه و واویلا آه و واویلا... نشسته بر جانْ داغِ عظیمی زینب و رنج و درد یتیمی با اشک چشم و با سوز سینه قیاسی دارد یاد مدینه بابا رفته با یک قلبِ خسته مادر دلخون و پهلو شکسته بابا بر جانش از غم نشانه مادر آزرده با تازیانه بابا و ظلم و جور تحمیلی مادر و جای ضربه ی سیلی