تا میشود زچشمه توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
.
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
.
کوچک نشد مقام تو ، نه ! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
.
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
.
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود از سر تو آرزو گرفت
.
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
.
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راهِ گلو گرفت
.
زینب شده شکسته غرورش ، شنیده ای ؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
.
در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
رفتی بی خداحافظی
چشم به راهتن اهل حرم
رفتی دلشوره گرفتیم
هم منو هم زینب خواهرم
تکیه گاه سپاهم
ماه خیمه ای آب آور
الهی جون من فدات
یل دلاورم فدات پاشو
یل دلاور حرم
میباره چشم من برات پاشو
ببین چطوری مضطرم
به خاطر مخدرات پاشو
تو خیمه گاه منتظر مونده
دخترم آه ابالفضل
بعد من و تو چی میشه با
اهل این حرم آه ابالفضل
آه زینب آه زینب
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
سر می شود زمانه ولی بی تو غرق آه
جان مرا رسانده به لب بغض گاه گاه
سر رفته انتظار کسی که به یاد تو
می دوخت چشم حسرت خود را به سوی ماه
تو حاضری و ما همه در بند غیبتیم
یعنی نجاتمان بده از این شب سیاه
آقا علاج رو سِیَهی چیست غیر اشک؟
حالا به سوی روضه ات آورده ام پناه
ای ملجأ همیشه ی ابن سَبیل ها
جا مانده ام شبیه یتیمی میان راه
یک دم بیا به خیمه ی ما، جان مادرت!
آتش بزن دل همه را با شرار آه
باید شوی تسلی آن قلب مضطرب
آقا بیا که روضه رسیده به قتلگاه
یک جسم نیمه و جان و دوصد نیزه و سنان
یک لشکر حرامی و سردار بی سپاه
ناگه رسید زینب کبری فراز تل
فریاد زد ز سوزجگر وا محمداه
«این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست»
شاعر : یوسف رحیمی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین