بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابنالحسن_علیهالسلام
باد وقتی که برآن حلقهیِ گیسو اُفتاد
دید در قلبِ حرم باز هیاهو اُفتاد
سیزده بار زمین بوسه زده پایش را
بسته بر بازویِ خود هدیهی بابایش را
بنویسید که خورشید نقابش شده ست
باز زانویِ ابالفضل رکابش شده است
به جُز این پیرهنش نیست نیازی هم نیست
زِره ای قدِ تنش نیست نیازی هم نیست
بگذارید رَوَد حوصلهاش سَر رفته
چه نیازی به زِره داشت به حیدر رفته
آنکه مانند علمدار جگر دارد اوست
آنکه شمشیرِ حسن را به کمر دارد اوست
رخصتی تا دهدش ، سمت عمو میآيد
چقدر بیرقِ عباس به او میآید
دلِ میدان زده و هیچ هماورد نبود
پیش او در دلِ این معرکه یک مرد نبود
رجزی خواند بدانند بلاغت دارد
شیر بر طرزِ کمین کردنش عادت دارد
شد جمل ، بالِ همه ریخت حسن را دیدند
یال و کوپال همه ریخت حسن را دیدند
اَزرقِ شامی اگر چار پسر آورده
چه خیالیست علی تیغِ دوسَر آورده
چون علی بین اُحُد مانده ولی چیزی نیست
چارصد یل اگر آید به علی چیزی نیست
اَزَرق این ضربهی شمشیر بخور چشمت کور
خاک از نعرهیِ یک شیر بخور چشمت کور
پنج تن آمده بودند که پَرها را زد
نیتِ پنج تن او کرده و سَرها را زد
تاکه هر ضربهیِ او زیرِ گلو میپیچید
زودتر از همه تکبیرِ عمو میپیچید
باد وقتی که بر آن حلقه یِ گیسو اُفتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو اُفتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو اُفتاد
نه توانی است به دست و نه رکابی است به پا
نیزهای خورد از این سو و از آن سو اُفتاد
به زمین خورد ولی زیرِ لبی زهرا گفت
راهِ یک نیزه همان لحظه به پهلو اُفتاد
سرِ نجمه به روی شانهی زینب ، غش کرد
تا که پُر شد حرم از هلهله بانو اُفتاد
آه از آن آه که در سینه مزاحم میدید
وای از آن پنجهیِ بی رحم که بر مو اُفتاد
قُوَتی داشت عمو حیف علیاکبر بُرد
بر سرش آمد و یکباره به زانو اُفتاد
عسل از کنج لبش ریخت ، سرش لشکر ریخت
وسطِ قائله انگار که کندو اُفتاد
کاش اینقدر نمیریخت بهم این لشکر
جای یک نعل همان وقت به ابرو اُفتاد
(حسن لطفی ۹۴/۰۷/۲۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیهالسلام
جذبه و جاذبه و جلوهی اعظم حسن است
علی و عالی و علامه و اعلم حسن است
به خداوند بهشتش حسن آباد خداست
شرفالشمس خداوندِ دو عالم حسن است
بنویس از نفَسش فاطمه را میفهمند
بسکه آئینهیِ پیغمبر اکرم حسن است
از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم
دومین حیدرِ این قوم مُسَلم حسن است
چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند
دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است
بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش
بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است
او حسین است و حسین است حسن پس خوب است
بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است
بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست
بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است
کیست او قبلهی اصحابِ اباعبدالله
نقشِ پُر جذبه ی هفتادو دو پرچم حسن است
شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش
گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است
شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند
صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است
کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش
اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است
ابن طاووس بخوان آه مُقَرَم بنویس
روضهی غربتِ شبهای محرم حسن است
(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴)
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیهالسلام
چه کنم تا لبِ تو نالهی بابا نَکِشد
صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد
نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف
تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف
سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند
ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند
در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است
قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است
به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند
همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند
باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم
عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
خواستی تا که بگویی به عمویت بابا
گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
نیزهای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند
تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند
نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد
آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد
سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت
تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت
همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند
هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند
تیغشان برتو نه بر سینهی پیغمبر خورد
دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد
در تو دیدم حسنم را که دوباره میخواند
روضهی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد
ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف
دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد
(حسن لطفی۹۸/۰۶/۱۴)
یارَبالحَسَن....
#دودمه
شب ششم محرم
پدرم شیرِ جمل بوده و نامش به لبم
قاسمابنالحسنم
حَسنی زادهام اِی قوم و حُسینی نَسَبم
قاسمابنالحسنم
4_5911318039587981171.mp3
4.47M
|⇦•لااقل این جسم عریان مانده را..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•لااقل این جسم عریان مانده را..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لااقل این جسم عریان مانده را دفنش کنید
نامروتها! کسی اینقدر ظالم میشود؟!
*اگه یه حادثهای پیش بیاد، یه نفر از دنیا بره، حتی اگه کس و کارم نداشته باشه، بالاخره یه عده ای میان زیر بدنشو میگیرن، زود میبرن خاکش میکنن .. آخه میگن بَده میت نباید رو زمین بمونه ..
بیبی زینب همچین که اومد وارد خیمه شد دید امام سجاد داره گریه میکنه؛
_چی شده عزیز برادرم؟!
فرمود: عمه جان ! این نامردا دارن کشتههای خودشونُ خاک میکنن، اما بابای بدن منو همینطور برهنه رها کردن و رفتن...
پیغمبر وارد شد دید بیبی دوعالم داره گریه میکنه؛
_چی شده دخترم؟!
عرضه داشت: بابا!! بچهم داره باهامحرف میزنه؛
فرمود: دخترم تو هم که در رحم خدیجه (س) بودی باهاش حرف میزدی ، آرومش میکردی ..
عرضه داشت: آخه باباجان آرامم نمیکنه، تازه یه حرفایی میزنه منو بهم ریخته.
_چی داره میگه دخترم؟!
دوسه روزه هی داره میگه؛" اَنَا الغریب" اما امروز منِ فاطمه رو بهم ریخته.
_چرا؟!
_ آخه هی داره میگه: "اَنَا العطشان"
پیغمبر شروع کرد روضه خواندن، گریه کن هم بیبی دوعالمه. فرمود: دخترم، حسینت رو اینجوری کربلا میکُشنش..
نمیدونم چجوری پیغمبر روضه خوانده، اما همه میگن صدای این خانم بلند شد، شروع کرد بلند بلند برای حسینش گریه کنه ، مادر برات بمیره*
مونده روی زمین پیكر تو رها
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَ أَهْلَ قُرىٰ
خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابان برات گرفتن عزا
همه منتظرن مادرش برسه
کاش صدای برادر به خواهرش برسه
دست قاتل اگه به سرش برسه
آخ خدا به داد موی دخترش برسه
آن ردا و آن عبا آن امان نامه بس نبود
کهنه پیراهن مگر جز غنائم میشود
*قاسم اومد اجازهی میدان بگیره. مادرش راهیش کرد گفت برو، بابات خیلی به من سفارش کرده. اومد پیش عمو؛ عموجان به منم اجازه بده منم مثل علی اکبرت برم بجنگم، برات فدایی بشم.
آقا اباعبدالله به قاسم اجازه نداد. رفت گوشهی خیمه، زانوهاشو بغل کرد؛ چرا عمو منو نمیخره؟! مادرش اومد: چی شده قاسمم؟ عزیز دلم! گفت: عمو بهم اجازه نمیده، میگه تو بالاسر این زن و بچهها باش. نمیتونم یه لحظه زنده باشمبدون عموم..
عجب مادری .. گفت: غصه نخور؛ یه بقچه آورد گذاشت جلوی قاسم. تا این بقچه رو آورد یهو بوی امام حسن تو خیمه پیچید ، هم مادر گریه کرد هم این بچه. یاد شبِ آخر امام حسن افتادن؛ اون شبی که تو بستر افتاده بود... میخواست سفارش قاسم و بکنه..
_مادر جان این چیه؟!
گفت: قاسمم، عزیر دلم، بابات فکر اینجاهاشو هم کرده بود، میدونست عموت بهت اجازه نمیده؛ یه دست خط نوشت به من داد گفت اینو بده به قاسمم به حسینم نشون بده.
همون لحظه که به حسین گفت:
"لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ" ..
همه نگران حسینن، مادرشم وقتی میخواست جون بده علی رو صدا زد گفت:« علی جان، خیلی مراقب حسینم باش».
پیغمبر، علی، بیبی، خود امام حسن، همه سفارش حسین و کردن..
نامه رو داد دست قاسم؛ قاسمم عزیز دلم این نامه رو ببر به عمو نشون بده.
نامه رو گرفت، سریع دوید، خوشحال ، اومد پیش عمو؛ عموجان یه چیزی آوردم دیگه نه نمیتونی بیاری! تا نامه رو گرفت باز کرد؛ بهبه، دست خط برادرشه؛ همونجا رو زمین نشست این دست خط و توو بغلش گرفت هی میگفت حسنم. حسن جان کجایی غریبی حسینت رو ببینی..
شیخ جعفر شوشتری میگه: عمو و برادرزاده همدیگه رو بغل کردن، اینقدر گریه کردن که ابی عبدالله پس افتاد..
همچین که این نامه رو گرفت یاد قصههای مدینه افتاد .. قاسمم چه کاری با دل حسین کردی امروز ابی عبدالله پس افتاد مثل باباش..
امیر المومنین هم همینجور شد. علی کجا غش کرد؟!
امیرالمومنین هم تو مسجد نشسته بود. یهو دید از در حسن و حسین دوان دوان دارن میان؛ بابا بیا مادرم از دنیا رفت. علی پس افتاد..
چی تو نامه نوشته امام حسن نمیدونم. ولی مضمون اینه که نوشته حسین جان من کربلا نیستم بهجای من این بچه هست..
(ولی من میگم شاید این نباشه ،وقتی ابی عبدالله غش میکنه شاید یه چیز دیگه تو نامه دیده)
شاید امام حسن نوشته:حسین جان اگه بودم مثل کوچهها وایمیسادم .. فقط فرقش این بود اون روز کوچیک بودم نتونستم برا مادر کاری بکنم لااقل اینجا برات جبران میکنم
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
•┄┅══༻○༺══┅┄•
4_5911318039587981175.mp3
2.72M
|⇦•الحمدلله که ، مثِ علی اکبر..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•الحمدلله که ، مثِ علی اکبر..
#روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ به نفس سید رضا نریمانی •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
اباعبدالله بهش اجازه داد ، گفت: باشه برو ، حالا که حسنم گفته رو چشام میذارم ..
اینقدر این خیمهها رو گشتن یه زرهای برای قد و قوارهی این نوجوان پیدا کنن پیدا نشد.
شیخ جعفر میگه وقتی میخواستن سوار بر مرکبش کنن اومدن بلندش کردن، قاسمُ قد و قوارهش به رکاب مرکب هم نمیرسه، رکابُ بالا آوردن. اما صدا زد: حسین جان، فقط بایست تماشا کن ببین فرزند حسن میخواد چی کار کنه...
همچین زد تو دلِ لشکر، پیرمردایی که اونجا بودن، میشناختن، گفتن: فرار کنید. این درسته قد و قوارهش کوچیکه اما پسر حسنِ ..
اما یکی داد زد گفت: نه، فرار نکنید راهشُ من بلدم:
اول دورهش کنید .. سنگ بیارید .. با سنگ از دور بزنینش .. همچین که از مرکب افتاد بعد بریزید سرش. این باباش توو جمل همهی ما رو بیچاره کرد .. حالا بیچارهش میکنیم، داغش و به دل مادرش میذاریم...
الحمدلله که ، مثِ علی اکبر
جونم فدای تو ، شد ای عمو آخر
قدم بذار رو چشمای پر از خونم
بیا که بدجوری گُلت شده پرپر
زیر و رو شده تنم با نیزه
غرق خون شد بدنم با نیزه
با صورت افتادم از روی اسب
بیهوا تا زدنم با نیزه
پهلوهام شکسته مثل زهرا
بدنم زخمی شده سرتا پا
زیر سُم مرکبا افتادم
یکی شد تنم با خاک صحرا
شاعر: بهمن عظیمی
یه لشکر پر از داد و هلهلهست
به لشکر پر از شور و ولولهست
یه لشکر پر از شمر و حرملهست
دلشوره دارم ..
شده بغض جنگ جمل شدید
حسن دیده دشمن تو رو که دید
واسهت نقشهی تازهای کشید
ای تکسوارم ..
با تیر و نیزهشون ، شد قامتت نشون
از پیکر عسل ، میریزه جای خون
اسبا یکی یکی ، رد میشن از تنت
ضرب المثل شدی ، با قد کشیدن
عجب روضهای شد تو کربلا
به یاد غم و رنج کوچهها
بازم تازه شد داغ مجتبی
عزا به پا شد ..
یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و
با اسبا تنش رو فشردن و
توو خیمه زَنا غرق شیوَن و
غوغا بپا شد ..
اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست
خون لختهها چه زود ، راه گلوشُ بست
پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم
زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم»
ای حسین....
علی اکبر که جوشن داشت آن شد
تو که جوشن نداری وای بر من
شاعر: داوود رحیمی
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#واحدسبک_قاسم_بن_الحسن_ع
#سبک_محمداصفهانی
#ای_عموفدایت
🌷🌷🌷
✅بنداول
ای عمو فدایت
یتیم مجتبایت
بده اذن میدان
جان را کنم فدایت
تاکنم سرم راعموجان
نذرعلی اصغرت
تاروم به میدان
بگیرم من انتقام مادرت
توکه جای پدربوده ای
همیشه بالای سرم
اذن و رخصتی ده
در این دشت
باشم بجای پسرم
دارم این گفتگو
ای عمو ای عمو
قاسمت شود فدایت
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦✅بنددوم
پور مجتبایم
دلیری ات مثل شد
طعم مرگ به کامت
شیرین تر از عسل شد
تا که ناله زدی عموجان
افتادم ازپشت فرس
تا که زیر اسبان عزیزم
تو می زدی نفس نفس
بدنت کش امده شکسته
تمام استخوان تو
نفست بریده عزیزم
بندامده زبان تو
جان قاسم عمو
یک عمو جان بگو
تاحسین شود فدایت
💠💠💠❌ 297 🔴💠💠💠
___________________
#شاعرسبکسازڪربلایے_مجیدمرادزاده
.
آنکه ذبح از دَمِ گردن به کمی گندم شد
تا قیامت همه جا داد رسِ مردم شد
ای مجانین حسینی،حسنی گریه کنید
روضه امشب ز یتیم است، شبِ پنجم شد
#حضرت_قاسم
#شب_ششم | #محرم