همین که نعره ی لشکر بدل به هلهله شد
عمود روی سرت خورد و ختم قائِله شد
عمود خوردی و دیدند صورتت پیچید
چنان شکاف دو ابرو دچار فاصله شد
میان علقمه با هِیبت نگاه تو با
هجوم تیر و کمان دار ها مُقابله شد
برای قتل تو دینارها محاسبه شد
برای غارت تو بینشان مُجادله شد
قسم به پیکر از بین رفته ات عباس
برای من بدن کوچک تو مسئله شد!!
بلند شو که پس از رفتن تو خیمه گَهَت
محلِ تاخت و تازه سنان و حرمله شد
پس از تو معجر زنان خیمه را چه کنم؟!!
پس از تو بازوی زینب اسیر سلسله شد
" بعد تو عمه ام عمو جان زد گره محکمی به معجر من
علتش را سوال کردم، گفت: دشمنت بی حیاست دختر من "
غروب علقمه با رقص نیزه داره سرت
میان خیمه ی زن ها ز ترس وِلوله شد...
برای آن که بچرخی به هر گذر بروی
میان مردم کوفه سرت مُعامله شد...
روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله علیه
جدا میشد سر از حنجر ولی آهسته آهسته
شد آویزان سر از پیکر ولی آهسته آهسته
بریز آب روان اما درین صحرا که آبی نیست
بریزم خاک بر پیکر ، ولی آهسته آهسته
چه تناز است چشمانت چرا باز است چشمانت
بخواب ای کودکم دیگر ، ولی آهسته آهسته
پدر تلقین برایت خواند شهادت را به جایت خواند
صدا از او میاید در ، ولی آهسته آهسته
منم من زار و آواره نباشی بی تو گهواره
مرا دق میدهد آخر ولی آهسته آهسته
دگر دور از مصائب باش به نی رفتی مواظب باش
سر نیزه برو با سر ولی آهسته آهسته
تو را امروز کم دارم عزیزم شیر هم دارم
بیا مادر بیا مادر ؛ ولی آهسته آهسته
*مختار خروج کرد ، قتلۀ کربلا رو به سزاشون میرسوند ، یکی رو گرفت ،صدا زد جایی هم بود دلت برا حسین بسوزه؟ .. گفت امیر یه جا همه گریه کردن .. دیدم کشتۀ علیِ اصغر رو دستِ حسینِ .. نگاه کردم دیدم یه خانمی دمِ خیمه ایستاده .. دیدم هی چند قدم میرفت .. بر می گشت .. فهمیدم حسین مستاصل شده .. اما یه راهی پیدا کرد .. بدنُ پشتِ خیمه دفن کرد ..
گفت بگو ببینم بعدش چی شد ؟ .. گفت امیر به خدا اون بدنم زیرِ خاک نماند .. نیزه دارایِ کربلا اومدن .. بدنُ از زیرِ خاک بیرون آوردن ..
اله اکبر .. راوی میگه نگاه کردم دیدم بینِ سرهایِ رو نیزه یه سری رو به نیزه بستن .. گفتن سرِ شیرخوارۀ حسینِ .. حسین ...
صل الله عَلَیْکَ یا مولای یا اَباعَبْدِاللَّهِ یا اباعبدالله وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ...
👆👆
👇👇
❣﷽❣
🍃 #دفتری_ورودیه
🕊#روضه_امام_حسین_ع
🍃#دفتری_حسین ع
❣رخسار شهید کربلا را صلوات
❣تقدیم بر آن نگار والا صلوات
❣او زینت عرشو زینت دوش نبی ست
❣بر زینت عرش بر آن دل آرا صلوات
🕊#السلام_علیک_یا_اباصالح_یاخلیفةالرحمنالسلامعلیکیابقیةاللهیامهدییامهدی🕊
🌱دیدم به خواب آن آشنا دارد میاید
🌱دیدم که بر دردم دوا دارد میاید
🌱دیدم که با شال عزا و چشم گریان
🌱مولای ما صاحب عزا دارد میاید
آقا جان
🌱تو بانی این روضه ای، دریاب مارا
🌱آغوش خود بگشا، گدا دارد میاید
🌱امشب نمیدانم چه سری هست کین جا
🌱بوی شهیدان خدا دارد میاید
🍂#یاصاحبالزمانالغوثالامان🍂
⬅️ #یاربالحسینبحقالحسیناشفعصدرالحسینبظهورالحجه➡️
🔘#السلامعلیکیااباعبدالله🔘
▪️در خانه دل غم حسین است
▪️چون ماه محرم حسین است
▪️بی شبهه بود خدا عزادار
▪️هر جای که ماتم حسین است
▪️هر درد کند دوا به عالم
▪️اشکی که به ماتم حسین است
⬅️ با عالم و آدم امروز هم ناله شو ...
این شبا و روزا زمین و زمان زمزمه حسین دارن..
💥حسین آرام جانم ..
💥حسین روح روانم....
💥(با من هم ناله شو)
⬅️حسین جان ماه محرمت اومد... دلهای ما تو داغ مصیبت شما عزادارشده...
خیلی دلمون می خواست محرمی کنار قبر شما باشیم..
کنار ضریح شش گوشه شما عزاداری کنیم ...به سر و سینه بزنیم ..
بیایید از همین جا دلمونو ببریم کربلا...
تویی که یک عمر حسین حسین گفتی ماه محرم اومد...
⬅️از کجای این مجلس میخوای دنبال قافله حسینی حرکت کنی...
تو این قافله همه دور هم جمع اند... اما وقتی برمیگردن خیلی اتفاقها براشون افتاده ...
خواهر بی برادر شده... سکینه بی علی اکبر بدون علی اصغر شده...
مدینه... وقتی دختر علی زینب برمیگرده مدینه.. داغ شش برادر دیده...
⚡️امان امان....
⬅️نقل می کنند وقتی قافله رسید به کربلا همه دیدن اسب امام حسین قدم از قدم برنمیداره... سوال کردند اسم این سرزمین چیه گفتن قادسیه.. قاضریه ...شط فرات...
آقا فرمودند بگین ببینم اسم دیگه ای هم داره یا نه؟؟
گفتن بله اسم دیگه اش کربلاست...
میگن وقتی امام حسین اسم کربلا رو شنید گریه زیاد کرد....
فرمود سوگند به خدا همین جا حرمت ما را می شکنند...
کودکان ما را می کُشند...
اینجا دیگه بارها را زمین بذارید...
✨ گفت یاران این زمین وعدگاه ما بود
✨ منزل امید ما قتلگاه ما بود
✨ این زمین وادی درد است و بلا
✨ کعبهٔ اهل دل ،، کرب و بلا
⬅️ همه پیاده شدند..خیمهها را به پا کردند..
خدا میدونه جوانای بنی هاشم با چه عزت و احترامی خانم زینب رو از ناقه پیاده کردند...
قاسم عنان مرکب بی بی رو گرفت...
علی اکبر صدا زد : عمه جان دستتو بده به من پایین بیا.. عباس پاشو رکاب قرار داد...
چطور خیمهها را بپا کردند...
🍁 دیگه از امروز بگو امان از دل زینب....
⬅️ اما میخوام بگم کجا بودند جوونای بنی هاشم....
کجا بودند که غربت زینب س رو ببینند ....
اون ساعتی که بدنهای قطعه قطعه روی زمین افتاده عمه سادات بین نامحرما...
همه رو سوار ناقه ها کرد..
آخ...
چه کسی زینبُ سوار مرکب کنه...
شاید یه نگاه به گودی قتلگاه کرده باشه ..
یه نگاه به سمت علقمه ..
امان امان...
⬅️صدا زد حسین جان...
داداش ...
پاشو پاشو ببین زینبت بی کس و تنها شده..
زینبی که با حسین، با این همه عزت اومده بود کربلا..
زینبی که عباس داشته..
زینبی که علی اکبر داشته..
عون و جعفر داشته...
صدا زد پاشو داداش.. زینب و این همه نامحرم...پاشو خواهرت تنهاست یاور نداره...
🔘كجايي يا حسين محبوب زينب
🔘كجايي بنگري احوالم امشب
🔘عدو بر خيمه ها آتش فكنده
🔘ز گوش كودكان گوشواره كندهذ
🔘كجايي يا حسين در اين شبانه
🔘حريمت را به زير تازيانه
🔘حسينا امشب از غصه خميدم
🔘ز بس دنبال طفلانت دويدم
♻️هر کجا نشستی به سوز دل خانم زینب کبری س از سویدای دلت ناله بزن
#یاحسین....
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
@majmaozakerine
⬅️هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)➡️
📖 #ورود_به_کربلا
روز دوم ماه محرم سیدالشهدا علیه السلام به کربلا رسید سوال کردند که این محل را چه می نامند گفتند اینجا را طف می گویند امام پرسید نام دیگری نیز دارد؟ عرضه داشتند کربلا هم نامیده می شود. حضرت با شنیدن نام کربلا فرمود: اَلَّلهُمَّ اِنّی اَعوُذُ بِک مِنَ الْکرْبِ وَ الْبَلاءِ. سپس فرمود اينجا كرب و بلا و محل محنت و بلاست ، پس فرود آييد كه منزل و خيمه گاه ما اينجاست. اين زمين، محل ريختن خون ما است و در اين مكان قبرهای ما واقع می گردد. اينها را جدم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به من خبر داده است. روز سوم محرم اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری و به آنها تصدیق داده شد امام به آنها شرط نمود که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی و زوار را تا سه روز مهمان کنند
بحارالأنوار، جلد ۴۴ صفحه ۳۸۶
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
با غم تو این اسیری از رهایی بهتر است
دردمند عاشقی را بی دوایی بهتر است
نیست وقتی هیچکس ناز یتیمی را کشد
برجراحتهای تن بی اعتنایی بهتر است
عمه ی پیرم عصای پیری ام هر وقت نیست
شانه ی دیوارها از هرعصایی بهتر است
میهمان دیرراهب میشوی باشد ولی
دامن طفل یتیم از هرکجایی بهتر است
یا ببر بابا مرا یا جان من را هم بگیر
جان سپردن از غم تو از جدایی بهتر است
میشناسد هرکسی ، با طعنه میخندد به من
گه غریبی بین شهراز آشنایی بهتر است
بین طوفان بلا از کس نمیخواهم کمک
بین کشتی نجاتم ناخدایی بهتر است
لحظه لحظه پیر گشتم حال وقت رفتن است
زودتر بابا برس با سر بیایی بهتر است
از شکایت تا که لب بندم خلاص از جان شوم
با لبت ازکار من مشکل گشایی بهتر است
موسی علیمرادی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#محرم_شب_دوم
#متن_سینه_زنی_زمینه
#حاج_محمد_بذری
منو تو که همدردیم همدم آهه سردیم
هر چی تو گفتی باشه توروخدا برگردیم
(برگردیم اینجا چشام نم داره
برگردیم اینجا هواش غم داره
برگردیم نشه حرم آواره)2
(بمیره خواهر تو بخدا میبرن روی نی سرتو)2
(حسین وای وای وای)
سختیه راهو داداش هرجوری بود سرکردیم
اما دارم میمیرم توروخدا برگردیم
(برگردیم کوفیا هستن سدت
برگردیم ارواح خاک جدت
برگردیم خواهر فدای قدت)2
(بمیره خواهر تو چه بلایی میاد سر دختر تو)2
(حسین وای وای وای) 💠﴾ اینجا اسیر زجر و حرمله ی نامردیم
واسه رباب میترسم توروخدا برگردیم
(برگردیم درسته رامون دوره
برگردیم میمیره از دلشوره
برگردیم توروخدا هرجوره)2
(بمیره خواهر تو شنیدم صدا ضجه ی مادرتو
#حضرت_رقیه_س_شهادت
سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی
آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی
گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی
یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی
گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی
امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی
یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی
موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی
عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی
شاعر: #قاسم_نعمتی