.
#امام_حسین
#کوفه #شام #اسارت
صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسین
ز آن سبب سر را زدم بر چوبة محمل، حسین
من ز طفلی بر سر دوش نبّی دیدم تو را
از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل، حسین؟
این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمة؟
یا شده خورشید گردون بر زمین نازل، حسین
میخورد بر هم لبت، گوئی تکلّم میکنی
گاه با من، که بطفلان، گاه با قاتل، حسین
ای هلال من ز بس در خاک و خون پوشیدهای
دیدنت آسان، شناسائی بود مشکل، حسین
اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست
ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل، حسین
با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا
با سرت بر نوک نی اُلفت گرفته دل، حسین
با تمام دردها و غصّهها و رنجها
نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل، حسین
هر چه پیش آید خوش آید، سینه را کردم سپر
با اسارت نهضتت را میکنم کامل، حسین
سوز و شور «میثم» بیدست و پا را کن قبول
گوچه شعرش هست در نزد تو ناقابل حسین
استاد سازگار
مجید طاهری:
مثنوی تنورخولی
مرثیه
(خورشيد تنور)
بوي بهشت مي وزد از داخل تنور
موسي گمان كنم كه رسيده به كوه طور
شبنم كنار ساحل آتش چه مي كند؟
اين سيب سرخ داخل آتش چه مي كند؟
آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور
نفرين آسمان و زمين باد بر تنور
نمرودها و ابرهه ها عهد بسته اند
آيينه ي تجلي حق را شكسته اند
سوزانده اند قسمتي از باغ سيب را
فهميده اند معني شيب الخضيب را
اينجا خليل راهي رضوان نمي شود
آتش در اين بلاد گلستان نمي شود
خورشيد گرگرفته درون تنور، واي
موسي سرش جدا شده دركوه طور، واي
جاي عزيز فاطمه كنج تنور نيست
مطبخ محل شأن نزول زبور نيست
ديشب تمام دشت برايش گريسته
يحيي درون طشت برايش گريسته
زخم عميق لعل لبش گريه آور است
چشمان نيمه باز شفق گونه اش تراست
رخت سياه بر تن حوا و آسيه
مريم براي فاطمه مي خواند مرثيه
كروبيان به چنگ عزا زخمه مي زنند
دور تنور حور و ملك لطمه مي زنند
افلاكيان آينه رو سينه مي زنند
با نوحه هاي مادر او سينه مي زنند
تا بين دست فاطمه خورشيد جلوه كرد
در شهر كفر مشعل توحيد جلوه كرد
زهرا نهاده دست سر زانوان خويش
قامت خميده تر شده از چند روز پيش
زهرا به ناله، شعله به پروانه مي زند
بر گيسوان سوخته اش شانه مي زند
دستي كشيد برسر گيسوش، گريه كرد
درسوگ زخم گوشه ي ابروش گريه كرد
زهرا به اشك مقنعه نمناك مي كند
خاكستر از محاسن او پاك مي كند
بر زخم دست و سينه ي زهرا زده نمك
پيشاني شكسته و لب هاي پر ترك
امشب نه آنكه ارض و سما گريه مي كند
حتي ميان عرش خدا گريه مي كند
✍وحید قاسمی
#تنور_خولی
#مداحی
ممکن نبود جان در ببرم
از داغ علی اکبر پسرم
عالم سیه است پیش نظرم
از تاب عطش سوزد جگرم …
ای شمر و ببر از تن سر من
آن خنجر تو این حنجر من
رحمی بنما بر خواهر من
سیلی تو مزن بر دختر من ….
مولا …. مولا ….
نمیروم زدیار تو من به کشور دیگر
برانی ام گر ازین در،درآیم از در دیگر
*هلال ابن نافع اسدی میگه دیدم لبان ابی عبدالله حرکت میکنه،گفتم خدا، اگه حسین نفرین کنه یه نفر باقی نمی مانه” پیش آمدم گوش دادم …” دیدم لباش حرکت میکنه هی میگه مردم جیگرم میسوزه ….” بمیرم برات آقا جان ….میگه اومدم پیش پسر سعد امیر حسین رو آبش بدی داغ جوان زنده ش نمیزاره،آبشم ندی می میره …بزا این دم آخری سیرابش کنم ،(دیدم سکوت کرد)گفت یه جامی پر آب کردم دارم میام” نزدیک گودال دیدم شمر بیرون آمد …کجا میری هلال؟؟ میرم این دم آخر عزیز فاطمه رو سیراب کنم … گفت نمی خواد …. دامن عربیش رو بالا زد دیدم سر بریده ی ابی عبدالله …. دیدم داره میلرزه” سوال کردم چرا داری میلرزی؟؟ گفت هلال حین سر بریدن شنیدم یکی میگه عزیز مادر حسین …..
@majmaozakerine.
نوای-پیر-غلام-حضرت-اباعبدالله-ع-استاد-حاج-حجت-کسری.mp3
1.29M
روضه هلال بن نافع
@majmaozakerine
هدایت شده از ذاکر
ميون همه دلها، امون از دل زينب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
غم کوچه و سیلی ، غم صورت نیلی
غم یاس خزونی ، غم قد کمونی
غم غربت حاکی ، غم چادر خاکی
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
غم فرق شکسته ، غم حیدر خسته
غم تشت پر از خون ، غم صورت گلگون
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
غم دست بریده ، غم فرق دریده
غم شبه پیمبر ، غم غربت اکبر
غم محسن دیگر ، غم غربت اصغر
غم نیزه سواری ، غم ضربه و قاری
غم ناقه سواری ، غم طعنه و دشنام
غم سنگ لب بام ، غم و محنت و ناله
غم و محنت و ناله ، غم مرگ سه ساله
شده قاتل زینب ، امون از دل زینب
میون همه دلها ، امون از دل زینب
ميون همه دلها، امون از دل زينب
غم كوچه و سيلى، غم صورت نيلى، غم قدكمونى، غم ياس خزونى
شده قاتل زينب
غم غربت خاكى، غم چادر خاكى، غم غسل شبانه، غم بازوشانه
شده قاتل زينب
غم حيدر خسته، غم فرق شكسته، غم سينه گلگون، غم تشت پراز خون
شده قاتل زينب
غم شبه پيمبر، موى خونى اكبر، غم محسن ديگر، غم غربت اصغر
شده قاتل زينب
غم دست بريده، غم فرق دريد، غم قد خميده، غم رأس بريده
شده قاتل زينب
غم موى پريشان، غم پيكر عريان، غم نا له و زارى، غم ناقه سوارى
شده قاتل زينب
غم طعنه و دشنام، غمسنگ لببام، غم محنت و ناله، غم مرگ سه ساله
هدایت شده از حال مرا دریاب حسین
حاج محمد رضا طاهری_شب 12 رمضان 97 - زمینه - میون همه دل ها امون از دل زینب-1527951971.mp3
22.31M
میون همه دلها امان از دل زینب
محمد رضا طاهری
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
@majmaozakerine
اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است
نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است
بهر نگه به قافله ی بی پناه تو
دروازه ی ورودی کوفه قیامت است
اینجا میان این همه نامحرمانِ پست
یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است
باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین»
سوزان تر از تمامی اینها اهانت است
خرما و نان برای رقیه می آورند
اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است
فهمیدم از جسارت بر نام مادرم
بالاترین عداوت شان با سیادت است
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
________________
bazri-mazni.mp3
2.62M
@majmaozakerine
حاج محمدرضا بذری
🎧مداح حاج محمدرضا بذری🎧
🎼 به زبان مازندرانی 🎼
وسط میدون صدا بموعه
الهی مار بمیره
سالم بورده سر جدا بموعه
الهی مار بمیره
گره ره آماده هکردمه تسه
الهی مار بمیره
وچه او بخرده ونه باخسه
الهی مار بمیره
وچه مه تشناره قربون
زوعه دست و پاره قربون
زوعه دست و پاره قربون
لالا لالا گل لاله مامان گره
خدا اصغرچه بیحاله مامان گره
ته گلی بیه مشت خون علی
الهی مار بمیره
پاره پاره بیه ته خشک گلی
الهی مار بمیره
بمیرم هنده خشک هسته ته زبون
الهی مار بمیره
پر کشه ها کردی جان کنون
الهی مار بمیره
کاشکی تره او هدابون
ته گره ره تو هدابون
#تنور_خولی
عجب هواى بدى داشت آن شب غم بار
نفس به سينه ى زينب پر از تلاطم شد
كسى كه جان على بود و چشم ساقى بود
كنار اهل حرم در كنارِ مردم شد...
گذشت هر چه كه بود و گذشت قصه ى غم
همه به فكرِ غنيمت...به فكرِ خلخال اند
چه آمده به سر اهل كاروان حسين؟
همه بريده بريده اسيرِ گودال اند..
ميان دشت سوارى به تاخت مى آيد
چنان كه مركبش انگار پر در آورده
عجب نهيب بدى مى زند بر آن مركب
گمان كنم كه به همراه خود سر آورده..
شب است و آمده از يك سفر پر از قصه
شبى كه بوده گمانم عروسىِ خولى
براى همسر خود بى رقيب آورده
ز دشت كرب و بلا تحفه هاى معقولى...
براى همسر خولى چنان معما بود
تنور خانه خدايا چقدر شعله ور است
گرفت در بغلش آن سر منور را
و گفت ارزش اين سر،سر از طلا و زر است
عجيب در نظرش آمده سرى بى تن
چقدر بر سر و رويش زد آن مظلوم
نشست كنج حياط و گرفته زانوى غم
رسيد در بر او قد خميده اى مغموم...
و گفت همسر خولى كه كيستى بانو؟
بگو كه از چه نگاهت به ماتم و محن است؟
منم كسى كه بُوَد هر دو چشم پيغمبر
سرى كه كنج تنور است سر حسين من است..
آرمان صائمی
#تنور_خولی
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
محمود ژولیده
سر امام حسین علیه السلام در خانه خولی لعنة الله علیه
نوشته شده به دست سید علی کاظمی
نظرات 0
السلام عليک يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک. عليک مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعل الله آخر العهد مني لزيارتکم. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.1 عصر روز عاشورا عمربن سعد سر مقدس امام حسین علیه السلام را به خولی بن یزید داد تا به نزد عبیدالله ببرد. خولی به طرف کوفه حرکت کرد، شب هنگام به کوفه رسید به قصر عبیدالله بن زیاد رفت، در قصر بسته بود. به ناچار به منزل خود بازگشت. خولی دو زن داشت یکی از قبیله حضرمیه به نام نوار دختر مالک بن عقرب و دیگری از قبیله بنی اسد. آن شب به خانه نوار رفت و از ترس او سر مبارک را در طشتی قرار داد و به روایتی سر را داخل تنور قرار داد. زن از او پرسید: کجا بودی؟ خولی گفت: شخصی با یزید مخالفت داشت به جنگ با او رفته بودم. زن غذا آورد، خولی غذا را خورد و خوابید. زن برای خواندن نماز شب و تهجد برخاست اما یک مرتبه دید مطبخ روشن است، گویا خورسید از آنجا طلوع کرده است. نزدیک رفت دید نور از تنور می تابد، با خود گفت: من تنور را روشن نکرده ام! پس این نور برای چیست؟ یک نگاه کرد دید نور از تنور به آسمان می رود! تعجب او بیشتر شد. در همین حال دید چهار نفر از آسمان کنار تنور فرود آمدند، یکی از آ> چهار زن خود را به تنور رسانده دست میان تنور برد، سر بریده ای از تنور بیرون آورد، سر را می بوسید و به سینه می چسباند و گریه می کردو ناله می زد و می گفت: ای شهید مادر ای مظلوم مادر، پروردگارا در قیامت داد مرا از کشندگان تو بستاند و تا داد مرا نستاند دست از قایمه عرش بر نخواهم داشت. زنان دیگر گریه می کردند و در آخر هم دیدم بی بی سر را در تنور گذاشت و همگی از نظر غائب شدند. زن خولی نزدیک تنور آمد و سر بریده را از تنور بیرون آورد، به آ> سر نگاه کرد، چون سر را دیده بود آن را شناخت، فهمید که سر حسین علیه السلام است. ناگاه فریادی زد و بی هوش روی زمین افتاد. در آن بیهوشی شنید که به او می گویند، برخیز پروردگار تو را به خاطر گناه شوهرت مؤاخذه نخواهد کرد. زن خولی پرسید: این چهار زن که بودند؟ جواب شنید آن که سر را می بوسید و بیشتر از همه گریه می کرد مادر حسین، فاطمة الزهرا سلام الله علیها، دیگری خدیجه کبری سلام الله علیها و سومی مریم مادر عیسی علیه السلام و چهارمی آسیه زن فرعون بود. زن خولی به هوش آمد، از جای برخاست، سر بریده را با عطر و گلاب معطر نمود و به آن سر نگاه می کرد.2 زبانحال همسر خولی با سربریده امام حسین علیه السلام ای سر پــر خـون ! ز کجــا آمـدی ؟ ایـن دل شـب ، مـنــزل مــا آمـدی ؟ گلشن روی تو عجب ، با صـفاست ای سر پر خون ! بدنت در کجاست ؟ ای سر پر خون ز چه افسرده ای هست گمانم که جوان مرده ای ای سر بریده دور از وطن منزل مبارک ای شهید غرقه در خون بی کفن منزل مبارک ای سر ببریده آخر روی خاکستر چرایی خوش نمودی روی خاکستر وطن منزل مبارک صاحبان منصب و سرباز و افراد تو چون شد؟ کو جلالت، اف بر این چرخ کهن، منزل مبارک میهمان را هیچکس در کنج مطبخ جا نداده میزبانت روی خاکستر چرا رأست نهاده ..
............................................... پی نوشت: 1- زیارت عاشورا. 2- الوقایع الحوادث، ج3.
#روضه
#تنور_خولی