eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که زانوم زمین خورد همه خندیدند با غمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می‌ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده‌ی خورد شده شاهد حرفم باش کوچه‌ای باز شد و از دوطرف می‌خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس، وسط آمده برخیز علی عمه‌ات بی من و تو بی‌کس و مَحرم باشد بند ششم « پای ناموس، وسط آمده برخیز علی عمه‌ات بی من و تو بی‌کس و مَحرم باشد» علی جان نگاه کن عمه چه جوری داره از دم خیمه میدَوه! همه هم ایستادن دارن نگاش میکنند! زینبی که تا حالا کسی قد و بالاش و ندیده هی توو سرش میزنه؛ وا محمدا! وا حسینا… بند هفتم «خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر» شیخ جعفر شوشتری میگه ابی عبدالله همچین که اومد نگاش به بدن علیش افتاد، همونجا یهو محاسنش سفید شد، پیر شد حسین… توو مجلس عبیدالله هم اون ملعون وقتی سر ابی عبدالله رو گذاشتن جلوش؛ این نی و برداشت؛ اون چوب دستیش و برداشت هی به این لبها میزد! میگه این چوب و هی میزد زیر لب حسین، با لبها بازی میکرد هی میزد به محاسنش – ها! حسین! پیر شدی»… یهو یه زن از وسط جمعیت بلند شد – نزن نامرد؛ داداشم اون لحظه‌ای که اومد بالا سر جوونش پیر شد… بند هشتم یکیم توو کوچه‌ها امام حسن و دید گفت:« ها! پیر شدی؛ ما هم‌سنیم، تو چرا اینقدر پیر شدی؟! محاسنت سفید شده؟! آقا جوابش و داد:« ما بنی هاشم زود پیر میشیم، اگه پیش شماها هم مادرتون و زده بودن پیر می‌شدین
تو یک تنه لشکری، مثل خود حیدری بذار تماشات کنم، این لحظه‌ی آخری تو فکر رفتنی و من، برام نمونده طاقتی دارم می‌خونم از چشات، که تشنه‌ی شهادتی اذان بگو، دلم یکم آروم بشه شاید صدات حریف این، بغض توی گلوم بشه آه پسرم! دلخوشی اهل حرم میری می‌سوزه جگرم، آه پسرم! این دنیا نفس‌گیر میشه، اشکام سرازیر میشه جوون خوش قامتم، بری بابات پیر میشه یه عده بی‌حیا می‌خوان، تو رو بگیرن از بابات می‌خوان مثِ مدینه باز، یه کوچه وا کنن برات داغ تو رو اینا، به سینه‌م میذارن با کُشتنت اینا می‌خوان، اشک منو دربیارن خوب می‌دونند، که با غم تو می‌تونند دل منو بسوزونند بند دوم تو روایت نوشته تا زمین نیوفتاده بود « فَضَرَبُوهُ بِأَسْیَافِهِمْ» فقط ضربه میزدن اما همچنین که زمین خورد نوشتن « فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اَرْبَاً اَرْبَاً» یعنی شمشیر و نمیزدند دربیارن؛ شمشیر و میزد می‌کِشید توو بدن… بند سوم با نفسِ آخرت، من و صدا میزنی جلوی چشمام داری، تو دست و پا میزنی باید که از رو پیکرت، سر نیزه‌ها رو دور کنم باید تا عمه میرسه، تنت رو جمع و جور کنم چاره‌ای نیست، با این پاهای نیمه‌جون روی عبا می‌برمت، حتی شده کِشون کِشون بند چهارم صداش بلند شد « یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم، إحْمِلُوا أَخاکُمْ » بیاین برادرتون و ببرین آی بنی هاشمیا… جوانان بنی‌ هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم بند پنجم چاره‌ای نیست با این پاهای نیمه‌جون روی عبا می برمت، حتی شده کِشون کِشون خونه دلم،نشد بمونی حاصلم غم تو میشه قاتلم، خونه دلم بند ششم وقتی شهیدی رو میارن، سریع دو سه نفر میرن زیر بغلای پدر شهید و میگیرن؛ اما ابی عبدالله هیشکی و نداشت. این قدر کسی نبود یهو سرش و بالا گرفت، همچین که رو بدن علی‌اکبر افتاد، شیخ جعفر شوشتری میگه:« مُرد ابی عبدالله. همه می‌گفتن حسین جون داد، تموم شد. یهو دید یه دستی اومد رو شونه‌ی حسین. – داداش! پاشو، پاشو قربونت برم؛ عزیز دلم؛ تو که این همه داغ دیدی یادت نمیره! مادرمون و، بابامون و، داداشمون و؛ بابا پاشو، ببین اینا دارن می‌خندن کف میزنند هلهله میکنند. پاشو داداش، پاشو آبرومون داره میره. یهو ابی عبدالله تا صدای زینب و شنید از جا بلند شد:« قربونت برم، چجوری اومدی این مسیر رو؟! نگفتی نامَحرما نگات می‌کنند؟! یه نگاه به داداشش کرد:« حسین! مگه من یادم میره اون روزی که بابام علی رو دست بسته بردن مسجد، من که سالمم چیزم نیست؛ مادر پهلو شکسته بود، سینه‌ش آسیب دیده بود، بازوش زخم بود، چه جوری دست به دیوار گرفته بود؛ میدونید هی می‌گفت: «علی…. یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و برت افتاده؟!
کار تشییع تَنَت دست عبا افتاده تار و پود تو ز هم سخت جدا افتاده   لشکری تنگ نظر کار به دستم دادن زانویم تا شده کارم به عصا افتاده   کفِ افسوس زدم بر هم و با خود گفتم آخر این ریخته پاشیده کجا افتاده؟!   نفس این پدر پیر به تو بسته ولی نفست ای نفسم! بین دو “با” افتاده   بند دوم    آخه همچین که میخواست بگه بابا، بای اولی رو میگفت «با»، دید نمی‌تونه حرف بزنه؛ روایت میگه ابی عبدالله دست برد لخته‌های خون و از دهن علی درآورد.   «یک فَزَع کردی تمام صورتم را خون گرفت»   ارباً اربای تو را هر چه مرتب کردم مثل اول که نشد چند هِجا افتاده   دست و پا نه! پسرم با پدرت حرف بزن تیر خورده به گلویت زِ صدا افتاده   پسرم آبرویم رفت بیا کاری کن چشم ناپاک به ناموس خدا افتاده   بند سوم   وقتی که بچه‌های شما رو آوردن، بدن‌هاشون سالم بوده اجازه دادن شماها ببینید ولی من یه پدر شهید و میشناشنم بدنش گلوله‌ی مستقیم تانک بهش خورد تیکه تیکه شد جوری که میگه این بدن و جمع کردن توو یه گونی و آوردن عقب، کفن کردن پیچوندن یه جوری پدرش و گفتن نمیشه بابا اینجوری ببینی بچه‌ت و هی اصرار از اونا انکار تا وقتی که میخواستن این بدن و توو خاک بزارن بابائه اومد جلو گفت:« نمیشه اینجوری! من باید بچه‌م و ببینم.»   – گفتند:« آخه جوری نیست که تو بتونی ببینی؛ گفت:« دیگه من بزرگتر از حسین که نیستم، این داغ که داغش بزرگتر از داغ علی اکبر که نیست اجازه بدین من بچه‌م و ببینم؛ میخوام ببینم اون لحظه حسین چی کشیده… میگه یه تیکه‌ی کفن و باز کردن همچین که این نگاهش به بدن افتاد یه ناله‌ای زد، غش کرد؛ همونجا زیر بغلاش وگرفتن…   بند چهارم   دوتا بدن و ابی عبدالله نتونست برگردونه یکیش علی اکبر بود، بزرگان میگن این که ابی عبدالله نتونست برگردونه به خاطر این بود که می‌خواسته اسائه‌ی ادب به بدن نشه   آخه هرجای این بدن و بلند می‌کرد، یه جای بدن زمین میموند، فَلِذا خود حسین خم شد این صورتش و گذاشت رو صورت جوونش…  
پسرم قد کشیدی اما من هنوزم دور سرت میگردم یادمه شیرخواره بودی مادر تو را نذر علی‌اصغر کردم   یادمه محرما هر ساله پیرهن مشکی برات می‌دوختم پسرم جلو چشام بزرگ شدی من برا غم‌ رباب می‌سوختم   هرچی برات تو خواستم از خدا سنگ تموم گذاشت برات حسین تو رو آوردم توی روضه‌ها تو رو سپردم به امام حسین   «تو رو سپردم به امام حسین»   بند دوم    بیشتر از چشام مراقبت بودم بیشتر از همه تو رو دوست داشتم هرکاری میشد برات می‌کردم هرچی جون داشتم برات میذاشتم   از محبت‌های مادرونه من هرچقدر برات بگم که بس نیست تَه مهربونی مادرِ ولی مهربون‌تر از حسین هیچ کس نیست   شکر خدا توو زندگی بوده نگات به دستای امام حسین نفس کشیدی توی هیئتا بزرگ شدی پای امام حسین   «بزرگ شدی پای امام حسین»   بند سوم    حالا تو مایه‌ی افتخارمی من شدم پیش امامم رو سفید تو شدی شهیدِ توو راه حسین به منم میگن یه مادرِ شهید   خدا رو شکر می‌کنم توو دامنم تربیت شده یه سرباز رشید خدا رو شکر می‌کنم که عاقبت پسر منم به اربابش رسید   تو رفتی و شد التماس من بزار بیام، بزار بیام حسین با معرفت دست منم بگیر من و ببر پیش امام حسین   «من و ببر پیش امام حسین»  
رفیق دنیا و آخرت حسین همیشه خوبی دیدم ازت حسین حسین حسین گفتم توی زندگیم بذار بگم محشر هم بگم فقط حسین   همه دلخوشیِ دو روز دنیا حسین به امید زنده‌ام و فقط می‌گم یا حسین می‌گیری دست من و عزیز زهرا حسین   «یا حسین و یا حسین، عزیز زهرا حسین»   بند دوم    همیشه مدیونم به دعای تو به سرزمین تو به هوای تو خدا میدونه که غیر ممکنه من و جدایی از کربلای تو آقا بی‌تو   من دلگیرم و تو رو می‌خوام از خدا بنویس تقدیرم و به ایوون کربلا بمونم پای عَلَم بمیرم تو روضه‌ها   همه‌ی دلخوشیِ دو روز دنیا حسین به امید زنده‌ام و فقط می‌گم یا حسین می‌گیری دست من و عزیز زهرا حسین   «یا حسین و یا حسین، عزیز زهرا حسین»   بند سوم    دست ادب پیشت پُر میشه حسین یه سنگ بی‌ارزش دُر میشه حسین یکی روزای اول میشه حبیب یکی دَم آخر حُر میشه حسین جانم حسین   دلم و دست خودت سپردم جان زُهیر بدیِ نوکرت و مُبَدل کردی به خیر به تو رو میزنم و چه حاجت اصلا به غیر   «یا حسین و یا حسین، ابا عبدالله حسین»  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋دیده‌ای ده که مگر قامت رعنات ببینم با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیده‌ای ده که مگر، قامت رعنات ببینم هر طرف رو نهم، روی دل‌‌آرات ببینم یا که یک دم بنشین، تا به کنارت بنشینم یا ز پیشم بگذر، تا قد و بالات ببینم من که آن دیده ندارم، که تو در دیده‌ام آیی تو مگر دیده دهی، تا رخِ زیبات ببینم هر کجا سینه‌زنت، دستِ دعا بالا برد مادرت با عجله، دستِ عطا بالا برد بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را بر سر دوش، رسولِ دو سرا بالا برد ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشته‌ایم نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد از کثافات مرا کَند و، حسینیه کشاند ذره‌ای بودم و مهر تو مرا، بالا برد رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد کم ندیدیم که بدکاره‌ی بی‌تقوا را اشک در روضه‌ی جان سوز شما بالا برد گریه کرده‌ست چو اسفند، میان آتش هرکس از تشنگی‌ات سوخت، صدا بالا برد حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد همه‌ی خون تو را زود خدا، بالا برد مانده‌ام مات زمانی که دعا میکردی این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد  چقدَر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!  تیرِ نامرد اگر یاور مشکم می‌شد ...  می‌شد این آب شود چشمه‌ی زمزم که نشد  حیف شد، چیز زیادی به حرم راه نبود  سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد  سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی  ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد  بگو از من به رقیه که حلالم بکند  آمدم آب به خیمه برسانم که نشد    *شاعر: داود رحیمی    تو جمع خود ماها هم همینجوریه؛ بعضیا بین ماها هستن که بقیه یه حساب دیگه روشون وا میکنن. مثلا میگن کار رو به فلانی بسپر؛ دیگه خیالت راحت باشه، تا تهش رو انجام میده. بچه‌ها هم همچین که مشک رو آوردن دادن به عباس، گفتن برید، دیگه بخوابید، عباس با آب برمیگرده... همین طور که زمین افتاده بود، گفت حسین جان میشه بی‌ادبی کنم؟ _ چیه عزیز دلم، داداشم، چی میخوای؟! _ تا حالا یاد داری ازت چیزی خواسته باشم؟ _ نه عباسم _ ولی حالا ازت یه خواهش دارم. _چیه عزیز دلم؟! _داداش یه قولی بهم بده. _هرچی بگی رو چشام میذارم. _حسین جان بدنم‌و از اینجا تکون نده. من نمیتونم تو چشمای بچه‌ها نگاه کنم....   ردِ خونِ دست ساقی هنوزم رو لب مشکه گریه‌های مشکِ پاره شبیه بارونِ اشکه شونه‌ی زخمیِ نخلی شده تکیه‌گاه سقا سوی خیمه‌ی ربابِ آخرین نگاه سقا جای بوسه‌ی علی رو همه‌ی تیرا شمردن آبروی پهلوونو کنار علقمه بردن   حسین داره برمیگرده، اما چه جوری؟! پیاده؛ سوار اسبم نیست. افسار اسب و گرفته. دولا دولا داره میاد؛ صدای بچه‌ها بلند شد:  " اَینَ عَمِّیَ العباس " یهو دیدن حسین بغضش ترکید. خیمه‌ی عباس و عمودش رو کشید. این خیمه نشست؛ بچه‌ها برید آماده‌ی اسیری بشید... حسین...
📋تا دیدم که افتادی رو زمین با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا دیدم که افتادی رو زمین منم از کمر خم شدم ببین پاشو خواهرِ تو داره از این غصه میمیره پاشو ای علمدار لشکرم شده خیره دشمن سوی حرم ببین که از این دوری دخترم بهونه گیره میگه عمو بیا، جونم به لب رسید در انتظارته، داره به تو امید اما نمیدونه، زخمیه پیگرت ای وای اگه بیاد، آخر بالا سرت میبوسم حالا چشم تارِ تو نگو که همین‌جاست مزارِ تو چطوری برم از کنار تو برادر من پاشو ذکر حیدر رو دَم بگیر پاشو روی دوشت عَلم بگیر پاشو راه بسوی حرم بگیر ای یاور من باور نمیکنم، دستت جدا شده با ضربه‌ی عمود، فرقت دوتا شده بعد تو دشمنم، تا خیمه‌ها میاد نقشه داره برا، اهل حرم زیاد سه‌شعبه زدن بی‌هوا به تو زدن تیر به مَشک پُر آب تو با نیزه زدن دشمنا به تو رحمی ندارن با کینه به سمتِ تو اومدن نخواستن یه ذره اَمون بدن چه زخمای به پیکرت زدن چه بی‌شمارن خونا رو از سر و، روی تو میبرن من میدونم اومد، پیش تو مادرم گفته برای تو، از سیلی خوردنش گفته که حیدر و، دست بسته بردنش شاعر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابالفضل من علمدار من غمت زد آتیشم حالا تا حرم چه جوری برم مگه آروم میشم مگه راحته گفتنش علمدار من روی خاکه تنش مگه راحته گفتنش که خون میزنه موج روی دامنش ای وای علم یه طرف دست برادرم یه طرف اشکای خواهرم یه طرف غمی که میگذرم یه طرف ای وای دلم یه طرف تنهایی حرم یه طرف بی تو برم نرم یه طرف تو رو نمیبرم یه طرف ای وای عزیز برادرم ای وای عزیز برادرم تو بی دستی و منم نیمه جون من از دستت دادم چشاتو نبند کنارم بمون به خواهش افتادم میدونم دم آخری که تو از منم دیگه تشنه تری میدونم دم آخری به یاد لب تشنه ی اصغری ای وای عطش یه طرف رقیه کرده غش یه طرف شرمنده ام ازش یه طرف غم رباب همش یه طرف ای وای دلم یه طرف تنهایی حرم یه طرف بی تو برم نرم یه طرف تو رو نمیبرم یه طرف ای وای عزیز برادرم ای وای عزیز برادرم چی اومد سرت تا دیدم تو رو خدایی مردم من ببین اشکمو زن و بچه مو کجا آوردم من به کی خیمه رو می سپری نذار کم شه از خیمه ها چادری به کی خیمه رو میسپری تو که غصه زینب و میخوری ای وای غمت یه طرف اینجوری دیدمت یه طرف رو خاک پرچمت یه طرف صورت درهمت یه طرف ای وای اینا یه طرف حرمله بی حیا یه طرف چشم حرومیا یه طرف غم تشت طلا یه طرف ای وای عزیز برادرم ای وای عزیز برادرم
📋علمدارم بمون سپهدارم بمون با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علمدارم بمون، سپهدارم بمون درتاب و در تبم، ابالفضل زمین خوردم پاشو، کم آوردم پاشو کفیل زینبم، ابالفضل کم آورده، پیشت مردی علمدارم، وفاکردی فقط میخوام، که برگردی گلامون، آبرو میخوان نمیخوان آب، عمو میخوان نمیخوان مشک، سبو میخوان تا از دستات، عَلَم افتاد توو خیمه خواهرم افتاد چه ترسی توو، حرم افتاد میخونه روضه گوشواره داره میلرزه گهواره منو راحت نمیذاره غمت، چیشده پرچمت "عباس باوفا، سقای کربلا" ای قمرِ علی، یادآورِ علی ای هاشمی نَسَب، ابالفضل فقط یه طور داداش، تکون بخور یواش لشگر میره عقب، ابالفضل ببین دارن کجا میرن سراغ از خیمه میگیرن مگه از جونشون سیرن پاشو غوغای تو میشم خودم‌ دستای تو میشم قد و بالای تو میشم دلم داره گله پاشو جلوی حرمله پاشو ببین شد ولوله پاشو میاد از خیمه‌ها فریاد جواب زجر و باید داد رقیه از نفس افتاد نرو ، قسم میدم ‌تو رو "عباس باوفا، سقای کربلا" ای خواهش حرم، آرامش حرم امیدِ خواهرم، ابالفضل دارم سوال ازت، بهم بگو فقط اینجا بود مادرم، ابالفضل شنیدی مس چه آهی داشت نوای قتلگاهی داشت زیرِ چشماش سیاهی داشت شده بازوت مثل بازوش یه روز که رد شدن از روش جای در موند روی پهلوش بابا حیدر تنش میسوخت جلو چشماش زنش میسوخت یه زن که دامنش میسوخت یه زخمی که نمک میخورد جلو مردش کتک میخورد همینطور داشت تَرَک میخورد جلو چشماش کتک میخورد *شاعر
📋جولان میده توی میدون داره فرمان میده با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ جولان میده توی میدون داره فرمان میده پسر ابوتراب با شمشیرش دوباره به غائله پایان میده قدم میزنه توی میدون داره علم میزنه لشکر دشمن رو بهم میزنه سرنوشت جنگو رقم میزنه یل حیدر نسب، افتخار عرب، ای خدای ادب جان قمر رو زمین، یل اُم البنین، تویی شور آفرین جان " یاابالفضل یاابالفضل " @majmaozakerine پرچم داره توی دستاش عَلم و محکم داره میمنه تا میسره تو دستاشه میون معرکه ها سردمداره چقدر محشره وقت جنگش میگن خود حیدره یه سر و گردن از حریفش سره به تمام معنا یه جنگ آوره شیر نام آوره، یه تنه لشکره، از همه برتره جان امیر صف شکن، فاتح تن به تن، که شده عشق من جان " یاابالفضل یاابالفضل " عنوان داره خون حیدر تو رگاش جریان داره وقتی کشتی نجات حسین باشه میشه گفت عباس هم سکان داره چه باهیبته مثل باباش حیدر قَدَر قدرته ضربه ی شمشیرش چه پُر سرعته چی بگم در وصفش ته جرأته دست مشکل گشا، ساقی کربلا، به همه مقتدا جان بی‌حد و بی‌عدد، ذکرمه تا لحد، ابوفاضل مدد جان " یاابالفضل یاابالفضل " *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @majmaozakerine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3736895614 1.mp3
6.77M
خادم اهل بیت 🌺: •°🌱 دل دیوونه ای که توی سینمه ، داره رسوای زمونم می کنه 😭😭 تنظیم استودیویی دلتنگی، محمد فصولی الکربلایی و محمد حسین دامنی🎙
4_5798567739249396996.mp3
5.98M
ای شوق بی کرانۀ شب های جمعه ام  تنهاترین بهانۀ شب های جمعه ام  از لطف آفتاب نگاهت هنوز هم  گرم است آشیانۀ شب های جمعه ام  هر هفته التماس تو را دارم از خدا  با نالۀ شبانۀ شب های جمعه ام  سنگینی گناه مرا می کشد به دوش  دریای عفو شانۀ شب های جمعه ام  عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان  نجوای عاشقانۀ شب های جمعه ام  در کربلا؟ مدینه؟ کجا گریه می کنی  آقای بی نشانۀ شب های جمعه ام  انگار بی مقدمه کرب و بلاییم  وقتی گدای خانۀ شب های جمعه ام  از سفرۀ حسین بلندم نکن که من  محتاج آب و دانۀ شب های جمعه ام ای شوق بی کرانه ی شب های جمعه ها  تنهاترین بهانه ی شب های جمعه ها  از لطف آفتاب نگاهت هنوز هم  گرم است آشیانه ی شبهای جمعه ها  شب جمعه وقتی که از حرم بوی سیب میاد  تو صفای سینه زنها صدای حبیب میاد  شب جمعه ها پای روضه ها یه غریب میاد  میخونه با دل مضطر میزنه به سینه و سر  الهی برات بمیرم یا حسین غریب مادر  حسین حسین حسین ......  یه خیابونه که به خون نشونده چشامونو  یه خیابونی که دیوونه کرده دلامونو  یعنی میشه باز ببینم من این خیابونو  به خدا بهشت قلبم خود @majmaozakerine
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
به سینه هر که تمنای کربلا دارد همیشه در دل خود روضه ای به پا دارد کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد؟ بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟ به غیر تو که کَرَم می چکد ز انگشتت کجا پادشهی این همه گدا دارد؟ تو همچو من سر کویت هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد بزن به تیغ و بسوزان دست بادم ده بیا که این دل عاشق سر بلا دارد اگر چه پا نزدم صحن کربلای تو را دلش خوش است حضوری به روضه ها دارد به عرض یار رسانید ای سبک روحان میان قافله جایی برای ما دارد؟ چو می رسد دلم از گردش زمانه به تنگ دعا و عرض سلامی به کربلا دارد همه ز لطف حسین است آبرو داریم گدا هر آنچه که دارد ز پادشاه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا