168K
♨️#هفتم_امام_حسین_ع
♨️#سوم_امام_حسین_ع
♨️#اسارت
🎤کربلایی مجید منصوری
از سماواتیان ، میرسد این پیام
تشنه لب کشته شد سبط خیرالانام
این ندا میرسد شب هفت امام
یابن الزهرا حسین السلام السلام
♨️یاحسین یاحسین
شب هفت امام بر سر و سینه زن
بهر خون خدا آن شه بی کفن
اوفتـاده به خاک لاله و یاسمن
از زمین و زمان میرسد این پیام
یابن الزهرا حسین السلام السلام
♨️یاحسین یاحسین
شب هفت امام آید این زمزمه
ساقی افتاده است تشنه درعلقمه
میرسد از جنان حضرت فاطمه
با دل پر ز خون برلبش این پیام
یابن الزهرا حسین السلام السلام
♨️یاحسین یاحسین
ای خدا حاجت ما همه کن روا
باهمین اشک و آه با همین نوحه ها
اربعین اربعین دست جمع کربلا
بر لب ما بود روز و شب این کلام
یابن الزهرا حسین، السلام السلام
♨️یاحسین یاحسین
یوسف حق پرست (غریب)
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#اشعارسربریده_دهه دوم محرم
در غم قتل حسین ناله به سر، بود به نی
خواهرش را ز غم کوفه خبر بود به نی
کاروان اسرا آمده درکوفه ی غم
بوسه ها بر رخ چشم پسر بود به نی
زینب آمدبه اسارت به میان کوفه
قوتش از آب رخ و خون جگر بود به نی
آسمان خم شد ه ،ازداغ مصیبات زنی
سری از خاک چو بر سینه و سر بود به نی
چشمهای توحسین،ازسرنیزه دیدم
که دعا را ره ترتیب اثر بود به نی
قامت صبر نشد خم چو کمان گشت قدم
آه عبرت به قضا و به قدر بود به نی
دیدمت برسرنیزه،تو ز،نی افتادی
پی دیدار سرت شور دگر بود به نی
راس خونین حسین را سرنیزه زده اند
ماه را در وسط شهر مقر بود به نی
چکندهمسفرخولی و،شمراست وسنان
درس شرمندگی آنجا به بشر بود به نی
به اسارت همه هشتادزن است ودختر
هان که جان از غم هجران دگر بود به نی
➖➖➖➖➖➖➖
#شاعر_آرمین _غلامی _مجنون
#حضرت_زینب
غم بازار شنیدم ،دیدی
غم هجرتو کشیدم دیدی
طعنه درکوفه چشیدم دیدی
سوی گودال دویدم دیدی
بد دهن شمر، چه غوغا کرده
کار آزار، خودش را کرده
حنجری بود که میرفت زدست ...
جگری بود که میرفت زدست ...
خواهری بود که میرفت زدست ...
معجری بود که میرفت زدست ...
زیر و رو شد بدنت درگودال
خواهرت دیدسرت رفت زحال
رفتی از کوفه سوی شام، به نی!
دیدمت در ملأ عام، به نی!
خورده ای طعنه و دشنام، به نی !
دیده ای سنگ لب بام، به نی!
سرخونت همه شب بیداد است
کاکلت برسرنی،برباد است
رحم هرگز،به بر ناس نبود
کوفیان عاطفه بشناس نبود
کوفیان ناله و احساس نبود
سرعشق است، سر عبّاس نبود ...
#شاعر_آرمین غلامی_مجنون
#حضرت_زینب _اسارت
ای پای بیرمق تو،بیا و توان بده
امشب بیا وبین همه تو،امان بده
بار امانتی که به منزل رسانده ای
اینجا دم از رسالت پیغمبران بده
دیدی توگیسوان به خون روی نیزهها
در آتش بلا به سرش سایهبان بده
دیدی به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای بردن این کاروان بده
خیره به سمت ماشده اند ،کوفیان بد
جانانه از مروّت و غیرت نشان بده
زینب هزار داغ و مصیبت کشیده است
اینجا تنور و تشت طلا را گمان بده
دیدی لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای طعنۀ آن خیزران بده
آرمین غلامی_مجنون
#مصائب_شام
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق
به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق
به همره اُسرا، میروند شهر به شهر
سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر
ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر
به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر
«چهل ستاره» که بر نیزه میدرخشیدند
به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند
طناب ظلم کجا، اهلبیت نور کجا؟
سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟
هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا
نصیب آینهها سنگ بود، در همه جا
نسیم، بدرقه میکرد آن عزیزان را
صبا، مشاهده میکرد برگریزان را
نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید
صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید
سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی
و خنده بر لبش، از شورِ عافیتسوزی...
چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند
چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند
ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان
که هست زینب آزاده در اسارتشان
گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد
حَرامیان، همه شُربِ مُدام میکردند
به نام فتح و ظفر، می به جام میکردند
اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود
سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود
سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش
سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش
سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود
کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود
سری، که از همهٔ کائنات، دل میبرد
شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد
سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود
صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود
صدای بال زدن، از فرشته میآمد
به خطّ نور ز بالا نوشته میآمد
شگفتمنظرهای دید، دیده چون وا کرد
برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست
دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است
یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید
به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید
دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است
سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟
جواب داد که این سر، سریست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست، که شوریده بر امیر، ای مرد!
خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد!
تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری
بیار، آنچه پساندازِ سیم و زر داری
جواب داد که این زر، در آستین من است
بده امانت ما را، که عشق، دین من است
به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است
هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است
بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟
چقدر نزد شما، احترام داشته است؟
جواب داد که این سر، که آفتاب جَلیست
گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»ست
سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر
سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر...
گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را
خدای زیر و زبر میکند جهان تو را
به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد
ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد
غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست
کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست
سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت
فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت...
دوباره صحبت موسی و طور، گل میکرد
درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل میکرد
خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا!
اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا
جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت
کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت
چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟
برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟
هزار حیف، که در کربلا نبودم من
رکابدار سپاهِ شما، نبودم من
ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من
تو خود پناه جهانی و بیپناهم من
به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم
رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم
دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه
به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله»
فدایِ خونجگریهای جَدِّ اطهر تو
فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو
«شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی
که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی...
من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟
شکسته بال و پرم، همرکابی تو کجا؟
نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم
فقط، ز دربدریهای تو، پریشانم
به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی»
بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز
«که جز ولای توأم نیست هیچ دستآویز»...
نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من
گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من
من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد
ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد
«شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت
حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت
محمدجواد غفورزاده
#مصائب_شام
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری
عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذوی القربی را
کشت اولاد تو را امت بیدادگرت
"میثم!" از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
استاد حاج غلامرضا سازگار
─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#محرم
#نوحه_زمزمه
#هفتمین_روز_شهادت_امام_حسین_ع
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
هفت روزه که حسینِ من/ به زور ازَت جدا شدم
هفت روزه که همسفرِ /سرِ رو نیزه ها شدم
این همه سال نبوده که /چن روز ازَت جدا باشم
نبوده تو این همه سال / بینِ نامحرما باشم
ببین که زینبت کجا / کوچه و بازار کجا؟
اهل حرم کجا و این / مجلس اغیار کجا؟
اگر که طاقت بیارم /توو راه کوفه تا به شام
زنده بمونم و یه سر / به سمت کربلا میام
داغ دلم تازه میشه/ با دیدن سرت داداش
باور نمی کنم چطور/ نمرده خواهرت داداش
این هفت روز برای من/ مثالِ هفت سال گذشت
از خاطرم هزار بار/ روضه گودال گذشت
به یاد خنجری که شد/ شرمنده از گلوی تو
کُند شد و نمی بُرید / گلو ز ِ روبروی تو
یادم نمیره که تو رو / چطور اَزَم گرفتنت
چطور جلو چشم همه /سرت جدا شد از تنت
یادم نمیره بعدِ تو / آتیش زدن به خیمه ها
چه وحشتی افتاده بود / بین تموم بچه ها
بین همین آتیش و دود / سَرا به نیزه ها شدن
این بچه ها قربونیِ / سیلیِ بی هوا شدن
با این همه جسارتا / ولی بدون ، برادرم
حتی یه لحظه هم حسین!/ نرفته معجر از سرم
زینب تو نذاشته تا /دستی به معجر برسه
جسارتی به چادرِ / خاکیِ مادر برسه
اگر که خواهر تو رفت / به مجلس اِبن زیاد
با خطبه های خواهرت /هیبتشون رفت به باد
اگرچه داغ دیده ام / نشد سرم ، یه لحظه خَم
با عزت و صلابتم / شکسته شد کاخ ستم
اگر چه دیدم سرِ تو /میوون تشت خون،ولی
زنده شد از خطبه ی من/ کلام و گفتار علی
خطبه زین العابدین /آتیش به قلبشون کشید
اشک ندامت می بارید /از چشم این قوم پلید
دیگه جایی نمونده بود / برا پشیمونی هاشون
به نیزه رفته بود حالا / سَرای قربونی هاشون
سرت به نیزه شد ولی / مقام و عزت آفرید
برای دشمنان دین / خواری و ذلّت آفرید
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
شعر:رقیه سعیدی(ڪیمیا)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.opus
242.9K
زمزمه
روضه اسارت
بند اول:
چشما پراز اشک و دلا پر از خون
آواره ایم میون این بیابون
نامحرما دور ما رو گرفتن
دیگه نمونده محرمی برامون
نجمه یه گوشه رو خاکا میشینه
با یاد قاسم میزنه به سینه
این نوعروس هر دفعه میره از هوش
تا روی نیزه قاسمو می بینه
میون قافله/ به اشکامون میخنده حرمله
زجرو بیا ببین/ بسته رقیه رو با سلسله
جسمش کبوده و/ پاهاش پرآبله
بند دوم:
از ما پریشونتر دل ربابه
گهواره خالی براش عذابه
معجر میخوام برای دختری که
آستین پاره رو سرش حجابه
دیگه نمازامون شده نشسته
مثل سر تو ، سر من شکسته
خار از پای رقیه در میارم
با چشم گریون با دو دست بسته
به ما نظاره کن/ نگاه به این لباس پاره کن
سکینه رو ببین/ نگاه به گوش بی گوشواره کن
ببین اسیر شدیم/ بیا یه چاره کن
مرتضی کربلایی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#ااشعار حساسی_اسارت
#سبک.شمرجلوتربود
#شعر_آرمین غلامی_مجنون
مگه یادم میره،کناره توبودم
توبودی وزینب،من زاره توبودم
آوردنت کوفه،بایه سره،پرخون
تورو همش کردن،باسنگاشون مهمون
آوردنت کوفه،جلوچشای ما
به صورتت میخورد،سنگ ازلب، بوما
سره توبازیچه،بدست کوفیه بود
ببین تن خواهر،دربین کوچه بود
سره تو رودیدم،برقصر ابن زیاد
که میکشیدملعون ،برسرمافریاد
سره تورودیدم ،به زیرپاهابود
به دست شمرپلید،میون راهابو د
گاهی سرت برنی،گاهی به روی درخت
خوابیده در بزمی،گاهی کناره تخت
گاهی به بزم شراب،گاهی به کوچه سرت
گهی شکسته تراست،شکسته تر زپرت
مگه یادم میره،رفتی توی گودال
به سینه شمرلعین،تورفته ای ازحال
مگه یادم میره،اون لحظه های عجیب
دروسط گودال،تنهاشپی وغریب
مگه یادم میره،زمین تومیخوردی
توشیبا این گودال،توکوهی ازدردی
فتنه بپاکرده،شمرلعین اینجا
باچکمه هاش کرده،روسینت آقا پا
مگه یادم میره،چن ضربه زدملعون
سروجداکردو،تن توشد،بی جون
مگه یادم میره،این کوفه وبازار
نامحرما دادن،به خواهرت آزار
روی سرزینب،جای کبودی بود
به پیشونیت داداش ،سنگ یهودی بود
مگه یادم میره،بزم شراب وسر
دربزم نامحرم،مواظب معجر
➖➖➖➖➖➖➖
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.m4a
719.1K
#واحد
شهادت امام سجاد علیه السلام
↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭
□ جواب:
دوچشم من/ پر از خونه
دلم زارو / پریشونه
به لب اومده جونم
فقط روضه میخونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بند اول:
من یادگار کربلام غم دیده چشمای ترم
خیلی مصیبت دیدم و خیلی بلا اومد سرم
منرو اسیری بردن و شکسته شد بال و پرم
با تازیونه میزدن ناموسمو برابرم
دیدم خیمه/ به غارت رفت
دیدم عمم / اسارت رفت
غمش برده امونم
فقط روضه میخونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بند دوم:
سخته عزیزات کشته شن / تنها بشی تو قافله
سخته که دست و پای تو / بسته بشه با سلسله
رو ناقه های بی جهاز/ ناقه سواری مشکله
هیچوقت نرفت از خاطرم / اون خنده های حرمله
به زخم من/ نمک میزد
به بچه ها / کتک میزد
میزد آتیش به جونم
فقط روضه میخونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بند سوم:
کوفه برام سخت بود ولی امون امون از شهر شام
غمگین و زار و خسته از محله ی یهودیام
آتیش گرفت عمامه ام حرمت نمونده بود برام
پای سرا میرقصیدن سنگ میزدن از روی بام
رقیه موند/ تو ویرونه
خاکش کردیم /غریبونه
میخوام زنده نمونم
فقط روضه میخونم
※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※※
●شاعر:
مرتضی کربلایی
•
•
#شهادت_امام_سجاد
#مرتضی_کربلایی
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
غارت بود و آتیش خیمه دود و آتیش
من هم تنها بودم
همراهم آهم بود دورم نامحرم بود
من هم تنها بودم
بهارم میرفت تو که میرفتی قرارم میرفت
تو رو از من گرفتنو ازت مونده یه پیرهنو
کاش همون شب با رقیه میبردی با خودت منو
****
ای تکیه گاه من چشمای تو روشن
من بی محمل رفتم
با جامه ی پاره گوش بی گوشواره
منزل منزل رفتم
نبودی ای یار ببینی مارو میون بازار
ندیدی سیلی خوردنو کجاها مارو بردنو
کاش همون شب با رقیه میبردی با خودت منو
****
یک سال و نیمه با این روضه ها تنها
روزامو شب کردم
از شهر شام ای داد هر وقت یادم افتاد
از غصه تب کردم
لبت چوب میخورد همونجا ای کاش
که زینب میمُرد
همه اشکامو دیدنو نگم از مو کشیدنو
کاش همون شب با رقیه میبردی با خودت منو
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
46.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #حضرت_زینب(س)
🌴غارت بود و آتیش خیمه بود و آتیش
🌴من هم تنها بودم
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#اربعین
⏯ #زمینه
👌 #پیشنهاد_ویژه
@majmaozakerine
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شور
#حضرت_رباب سلام الله علیها
#حضرت_علی_اصغر علیه السلام
🍀🍀🍀🍀
بانوی اطهر یارباب
مادر نوکر یارباب
همسر ارباب نشاتین
یا ام الاصغر یارباب
عروس بانوی دو عالم
نوکریه تو حُسن حالم
میثم تمار تو هستم
عشق تو کرد منو به دارم
بی بی ربابه ، سند کرببلا به نامش
بی بی ربابه ، انس و جن و مَلَکَن غلامش
بی بی ربابه ، نوکرای اصغرو کرده سفارش
جان سنه قربان یارباب
🍀🍀🍀🍀
باب الحوائج علیِ اصغر
عشق تو رایج علیِ اصغر
صاحب عرش کبریایی
والا مدارج علیِ اصغر
یاور لشکرِ حسینه
شیر دلاورِ حسینه
به روی دستان پدر جان
یه پا علمدارِ حسینه
شهزاده اصغر ، در مدار تو میچرخه محشر
شهزاده اصغر ، پسره حسینو پور حیدر
شهزاده اصغر ، برای رقیه هستی دلبر
جان سنه قربان علی اصغر
🍀🍀🍀🍀
به قلم✍️:
#حمید_علی_کاظم
#محمد_مهدی_کاظمی
#محمد_امین_معطری
@abalaitam110
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه
بدا به حال نجیبی که در حجاب نباشد
و بزم جای نوامیس بوتراب نباشد
فتاده جسم تو عریان به روی خاک بیابان
خدا کند که دگر زیر آفتاب نباشد
خدا کند که پس از خواهر تو در همه دنیا
دگر دو دست زنی بسته با طناب نباشد
میان این همه ماهِ نشسته بر روی نیزه
خدا کند که سر کودک رباب نباشد
خدا کند که نبیند کسی سر پدرش را
اگر که دید، به خون سرش خضاب نباشد
"سوار ناقه ی عریان شدن که کار زنان نیست
اگر که مرد نباشد، اگر رکاب نباشد
خدا کند قدحی را که ریخت روی سر تو
گلاب باشد عزیز دلم، شراب نباشد..."
#محمدصادق_ابراهیمی
#امام_حسین_علیه_السلام
خانه ها را روضه کردی خانه ها جنت شدند
کل زحمت های ما در روضه ات رحمت شدند
بیشتر از آهوان سگ میرود با صاحبش..
بیشتر از پاک ها آلوده ها دعوت شدند
مور را اینجا سلیمان میبرد بالای قصر..
شاه با سائل سر یک سفره هم صحبت شدند
این جوانها که پی کار شما افتاده اند..
از همه دل کنده اند آماده خدمت شدند
خستگی نوکری از نوکری کمتر نبود
خواب های ما به زیر پرچمت طاعت شدند
فرش های خانه را فرش حرم کردی حسین
خاک های ساده زیر پای تو تربت شدند
آبرودار محلم کرده ای با معرفت!
جمع ذلت های من با نام تو عزت شدند
کودکان ما دویدند آنقدر در روضه ها..
تا جوانانی رشید و خوش قد و قامت شدند
این زمین روضه یک قطعه ز خاک کربلاست
روضهرفته های ما به کربلا دعوت شدند
حرصشان در آمد از یارب و یارب گفتنت
نیزه بین حنجرت کردند تا راحت شدند
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه
باز چشمم به بلایی روشن است
امتحان تازه صبر من است
بعد گودال تو با حالی جدید
میروم امروز گودالی جدید
گریه کن بر روضه مکشوفه ام
پابرهنه کوچه گردِ کوفه ام
غم زیاد است و پریشانی زیاد
دارم اینجا آشنایانی زیاد
وای بر این روزگارم وای وای
محملی بی پرده دارم وای وای
خنده ها بر اشک و آهم میکنند
میشناسند و نگاهم میکنند
جای گل زخم زبانم میدهند
این و آن بر هم نشانم میدهند!
سعی و کوشش های من بی حاصل است
دست بسته رو گرفتن مشکل است
حرمله.. این حرمله.. این حرمله..
میزند ما را و میگیرد صله
ساقی بی دست!عباسم مدد
دست های من شکسته از لگد
ای هلالِ چشم بر من دوخته!
موی تو مانند مویم سوخته!
با لباس پاره روی پرغبار
بودم از ام حبیبه شرمسار
بچه ها از ضعف افتادند و بعد
نان به ما خیرات میدادند و بعد
جمع کردم لقمه ها را از حرم
خطبه خواندم یکصدا چون مادرم..
سفره هاتان نان اگر دارد ز ماست!
نان به سفره دار دادن کی رواست؟!
ای که خوردی سالها نان علی!
حال میخندی به طفلان علی؟!
جان زینب را به لب آورده اید
بعد نذر ختم قرآن کرده اید؟!
آب میخوردید از دریای ما
بود دخل و خرجتان هم پای ما
مزد ما این است..این چشم تر است
یاعلی جان دخترت بی معجر است!
#سیدپوریا_هاشمی