مرده غساله چنین گفتا امان از روزگار؟
ای بشر، هرگز نمانَد عالم ناپایدار
میروی روزی به روی تخت یا تابوت مرگ
گرکه باشی پادشه یا خسروی بس تاجدار
میرو ی از روزگاران، چشم عبرت، باز کن
رفته ازدنیا زن ومردی، هزار اندر هزار
میرسدازگور آوا،گوش عبرت باز کن،
میرسدآوا به گوش ازقبر، روزی هفت بار
بیخیرازخفتگانی، درمیان گورها
یاد کن ازمردن وا ز روزسخت گیر و دار
فکررفتن کن، که ره دوراست ومقصد،ناکجا
ره خطرناک است، منزل، دور وچشمت اشکبار
گرچو افلاطون و لقمان شهره درحکمت شوی
کی توان چاره کنی ، از بهر مرگ ناگوار
چشم بد رااز روی نامحرمان خود بپوش
تا نگردد محرمت، درخیزی هر آشکار
بایدت باخودبری اعمال بسیاری بدان
راه دشواراست وباشد صدخطردر هر کنار
تا توانی پرده ازکاره کسی هرگز مدر
تا به محشر، پرده ی کارت نگردد آشکار
پند «مجنون» را چو در،آویزه در گوشت نما
کن محبت تابمانددرجهان گوشوار
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
______________
@majnon1396
کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
***
◼️ مقداد به عمر گفت: «لَقَدْ ذَهَبَتْ بِنْتُ رَسُولِ اللّٰه مِنَ الدُّنْيَا وَ كَانَ الدَّمُ يَخْرُجُ مِنْ ظَهْرِهَا وَ جَنْبِهَا بِسَبَبِ ضَرْبِكَ لَهَا بِالسَّيْفِ وَ السَّوْطِ»؛
🔴 دختر رسولالله صلی الله علیه و آله از دنیا رفت در حالیکه خون از کمر و پهلوی او جاری بود به سبب ضرب شمشیر و تازیانهای که تو بر او زدی!
📚 کامل بهائی، عماد الدین الطبری، ص۳۱۴.
-حضرت زهرا(س)-روضه
یاس من دربین کوچه دست چینت کرده اند
همچو انگشتر به کوچه بی نگینت کرده اند ...
پیله ی تنهایی ام بعداز تو گردد آشکار
بین کوچه فاطمه نقش زمینت کرده اند
چوب نامردی این اهل سقیفه خورده ام
میخ وآتش بین در برآستینت کرده اند...
ای گل یاس علی بر شاخه ها دل خوش مکن
باهمان دست تبر ؛ خانه نشینت کرده اند
خنده آن دومی از زخم دشمن بدتر است
میخ وآتش بیشتر اندوهگینت کرده اند
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ...
▪️يا حضرت زهرا(س)▪️
این خانه ویران میشود با رفتن تو
بانونمانده فرصتی تا رفتن تو
رونق از این کاشانه دیگر رخت بسته
گریان گریانم زتنها رفتن تو
رفتی مرا خانه نشین کردی توزهرا
آتش گرفتم فاطمه با رفتن تو
تنها رهایم کرده ای بانوی خانه
باشدبرایم این معما رفتن تو
کشتی مرا با چشم های نیمه بازت
ایکاش می افتاد فردا رفتن تو
دیگر توانی بر سره زانوی من نیست
چیزی نمانده فاطمه تا رفتن تو
/آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/
🏴حضرت زهرا(س)-شهادت🏴
آنشب میان سینه هوای فاطمه بود
حتی دل شکسته برای فاطمه بود
با آستین پیروهنش گریه میکند
گویا علی به سوگ عزای فاطمه بود
کس نیست یاری علی مرتضا کند
از گریه ها وناله ، سرای فاطمه بود
از ابتدای شب که علی غسل میدهد
روی لبش نو ا ودعای فاطمه بود
اینجانزول می کند آیات بی کسی
درخانه ای که حال وهوای فاطمه بود
تشیع نیمه شب چقدر گریه آور است
این ناله ها وگریه برای فاطمه بود
/آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/
اشعاربانوی علی(زهرا-س)-روضه
تفصیرمکن برای من دیر شدن را؟
دیدم به رخت واقعه ی پیر شدن را ؟؟
ازکوچه وازاهل مدینه ، همه سیرم
تفصیرمکن آیه ی دلگیر شدن را
من با تو دراین کوچه دگرتجربه کردم
دربنداسارت شوی و پیر شدن را
یارت به برت باشدوکاری نتوان کرد
ناموس کشی بینی واین شیر شدن را
درکوچه شدم باز پریشان نگاهت
ای عشق نگر غایت تکثیر شدن را !!
درکوچه چنین بخت بدم خواست ببینم
افتادن تو ، غصه ی زنجیر شدن را
زهرانشود پاک ز ذهنم غم ودردت
اینگونه من آموختم اکسیر شدن را
#_آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا__علیها_السلام
بانوی علی زاده خیرالبشری تو
بانوی علی، کعبه ی اهل نظر ی تو
درروضه به یادتو بخوانیم خدا را
زیراکه به حاجات همه خلق در ی تو
نام توبه اسما جهان اسم عظیم است
بحر عظمت را به حقیقت گهری تو
خورشید هدایت گهر بحرجهانی
طوبای بهشت علوی را ثمری تو
توفاطمه ای وتوشفیع دو جهانی
ارباب کرم را به سر خاک سری تو
با چشم دل خویش چودیدم جبروتت
از شوق ملک تا به فلک، جلوه گری تو
بانام توبر دیده دل نور گرفتیم
زیرا که سپهر نبوی را قمری تو
آید به مشام همه بوی گل رویت
هان پا به ادب نِه که علیرا گهری تو
هرچند که قبرت شده مخفی زدودیده
اماوسط سینه ی ما جلوه گری تو
اینجا وسط سینه ی ماقبرتوزهراست
عشق تو وعشق مرتضی به سینه پیداست
#آرمین_غلامی(مجنون کرمانشاهی)
❌سبب شهادت مادرم ضربه قنفذ با غلاف شمشیر بود
در کتاب دلائل الامامه از ابی بصیر نقل است ، که امام صادق علیه السلام فرمودند :
وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنفُذَ مَولی الرَجُلٍ (عمر) لَکَزَها بِنَعلِ السَّيفِ* بِأمرِه فَأسقَطَ مُحسِناً وَ مَرِضَت مِن ذلکَ مَرَضاً شَدیداً
یعنی سبب شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضربه ای بود که قنفذ غلام عمر به دستور او با نوک غلاف شمشير بر حضرت وارد نمود و حضرت زهرا به علت آن محسن را سقط کرد و بدین جهت به شدت مریض شد.
* نَعلُ السَیف : آهنی است که در انتهای غلاف شمشیر وجود دارد برای اینکه وقتی شمشیر از غلاف بیرون کشیده می شود ، غلاف تعادل خود را دور کمر شخص حفظ کند .
#قنفذ
📖کتاب دلائل الامامه
#اشعارحضرت_زهرا_علیها_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
مراز خاک توخالق سرشت یازهرا
مراغبار حریمت نوشت یازهرا
مراز رحمت و نور ولایتت بانو
بنا نهاد چنین خشت خشت یازهرا
مرامیان زمین زراعت عشقت
کنار چشمه ی ناب تو ، کشت یازهرا
سپس اسیر تماشای این مقامت کرد
مرا نهاد میان بهشت یازهرا
دخیل نام توعمری خدامراکرده
جدانمود ز کعبه، کنشت، یازهرا
زخاک پای تو واز ازل گدای توام
کنارچشمه ی خورشید مبتلای توام
همیشه نام توبرخلق دلبری کرده
همیشه اسم نکوی توسروری کرده
منم چو ذره ی ناچیز، بین اقیانوس
نگاه مادری ات ذرّه پروری کرده
جنان خانه ی عشقت چه رونقی دارد
که با بهشت خدا هم برابری کرده
شدم اسیرتو وآن نگاه پُر مهرت
مرا هوای غمت عشق باوری کرده
زنور چادر توشدقبیله ای آقا
دو دیده گان تو کار پیمبری کرده
شکوه ناب عنایات حق تعالایی
دوباره معجزه ات کار حیدری کرده
چراکه معجزه های تو منجلی باشد
چراکه ذکر کثیرت علی علی باشد
چکیده از قدوبالای تو صلابت ها
فدای اصل شکوه تو و سیادت ها
تویی توفاطمه که آسمانی از فیضی
نشسته بر دلمان کوثر فضیلت ها
به آسمان دلم مانده حسرت باران
خدا گشوده روی خلق باب رحمت ها
نگار آل محمّد! بزرگ مابانو
چه خوب دیده ای توجلوه های خلقت ها
چه عاشقانه به عزم مصاف می آیند
نشسته درمه رخساره ی تو عزت ها
مسیرشهرمدینه شده قدمگاهت
زلال معرفتی، زمزم هدایت ها
جنون به حد خودش میرسید یازهرا
به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت ها
نفس به سینه گرفت ودعای تو آید
حکایت ولی و انتظار و غیبت ها
درون سینه ی عشاق تو حضورتوست
دوباره در دل آنهاطلوع نورتوست
ولایت توشده اعتبار مازهرا
شکوه عزت نامت وقار مازهرا
ملاعکه همه گرم طواف روی تو
تمام ارض و سما در مدار مازهرا
فضافضای تهییت هواهوای شما
شهود می چکد از جلوه زار مازهرا
همیشه نام وهوای تو درسرم باشد
تویی تو داروندار وبهارما زهرا
گرفته قلب من خسته درکنار تو
در آستان تو،باشد قرار ما زهرا
لیاقت سرکوی تونیست در دل ما
منم گدای تو و تو نگار ما زهرا
به عشق دیدن این روضه ها شدم زنده
همیشه بوده وهستی قرار مازهرا
دوباره فاطمیه گشته ودلم خون است
کنار جادهی چشم انتظار مازهرا
دلم هوای توکرده سلاله ی خورشید
ز راه می رسد آخر بهار مازهرا
کبوتر دل من را هوای تو برده
همیشه مهرتو بانوبه قلب ماخورده
#آرمین غلامی_مجنون کرمانشاهی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#روضه_حضرت زهرا_فاطمیه
بگوبرای چه زهرا بی خبر رفتی
زپیش حيدرِ تنها بی خبر رفتی
چقدر ناله برایت بی صدا کردم
زکنج خانه تو بی مابی خبر رفتی
میان خانه عزادار تو بود زینب
امید عترت طاهابی خبر رفتی
مرو که خاک نشسته به چادر ت زهرا
سكوتِ غربتِ دنيابی خبر رفتی
هنوز ناله ی زهرابه گوش می آيد
بگوبگو زچه زهرا بی خبر رفتی
ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن
پی تو آمده آنجابی خبر رفتی
كنار بستر غرق به خون توباشد
هنوز زينب كبرابی خبر رفتی
ميانِ آن در ودیوار پیکرت افتاد
چرابه زير لگدهابی خبر رفتی
به ناله های تو درگوشه ی دره خانه
شدی توغرقِ تماشابی خبر رفتی
برای كشتن زهرا چه هاکه آوردند
به تازیانه تنت رابه کوچه ها بردند
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ازرفتنت این خانه ام زهرابهم ریخت
این خانه وکاشانه ام زهرابهم ریخت
آورده ای دستت کمی بالا ترازحد
از آن شکسته دست تو مولابهم ریخت
رویت میان کوچه باسیلی کبود است
رخساره ی نیلی توما را بهم ریخت
دست دعای زینبت هم رفته بالا
ازحالت غمدیده ات زهرا بهم ریخت
از درد بازوخواب ازچشم تو رفته
حال دل صدیقه ی کبری بهم ریخت
اینگونه زینب جان نکن گیسو پریشان
مویت مرتب گشته ات حالا بهم ریخت
از جای خود قطعاً به سختی بازگردی
خوابیدنت باناله هاشبها بهم ریخت
از زخم پهلوخون شده جاری دوباره
پهلوشکسته قامتت اینجا بهم ریخت
این تاول پای تو درخانه هویداست
با این مَشقَّت راه رفته تا بهم ریخت
بانوبرایت میزند پیراهنت زار
آن شب که غسلش میدهد مولا بهم ریخت
حیدربه یادت بین کوچه خواهد افتاد
با رفتنت انسیة الحورا بهم ریخت
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ــــــــــــــــــــ
▄▅▆▇█▓▒░فاطمیه░▒▓█▇▆▅▄▃▂
السلام علیک یا فاطمه الزهرا"ص"
#اللهم_عجــل_لولیکــــ_الفــــرج
#بحق_حضرت_صدیقه_کبری_علیهاالسلام
بازوشکسته از غم بازو بیخبرم
شب تا سحر زسوزش پهلو بیخبرم
درخانه دلشکسته به غم خو گرفته ای
ازاین دل گرفته به غم خو، بیخبرم
از درد شانه فاطمه خوابت نمی برد
ازضربه های خورده به بازو بیخبرم
کردی نهان زشوهرخود زخم پهلویت
از جای ضرب سیلی بررو بیخبرم
فضه بگوچه برسر زهرایم آمده
از قوتی که نیست به زانو بیخبرم
ازرفتن نبی همه دم آه می کشی
ازموج غصه ها وغم او بیخبرم
زهرا برای رفتن خود بال می زنی
ازبال زخمی تو پرستو بیخبرم
پروانه ام که گرده تو ای شمع بوده ام
ازلحظه لحظه ی دل بی سو، بیخبرم
زهرابه قتلگاه تو درکوچه آمدم
بانو بدان که من زهیاهو بیخبرم
(مجنون)به کوچه فاطمه را بی هوا زدند
دیگرمن ازشکستن پهلو بیخبرم
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)