eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اطلاعیه ویژه برنامه فاطمیه دوم/ زیارت عاشورا_ بانوای: آرمین غلامی .پنجشنبه ۸ دی ماه/کرمانشاه ✔️➖➖➖➖➖➖➖
بسم الله الرحمن الرحیم اطلاعیه ویژه برنامه فاطمیه دوم/ زیارت عاشورا_ بانوای: آرمین غلامی .پنجشنبه ۸ دی ماه/ساعت۲:۳۰عصر/کرمانشاه فردوسی.خیابان سراب.کوی دهم دلگشایی.بدعوت مهندس کرم ✔️➖➖➖➖➖➖➖
‍ ‍ 🍂🍁روضه و وفاتِ حضرتِ ام البنین سلام الله علیها شادم گدای حضرت ام البنین شدم عمری غلام همسرسلطان دین شدم بانو گدای حضرت عباس توشدم شادم فقیر جلوه احساس توشدم اُم البنین تازه عروسِ،تازه عروس رو با رسم و رسوم میارن،وقتی هم قبیله ای هاش،طایفه کلابیه،با سر و صدا داشتن عروس رو میآورن،نزدیکا که رسیدن گفت:دیگه برید،از این جا به بعد نمیخوام کسی بیاد...چی شده فاطمه؟ گفت:این کوچه حرمت داره،این همون کوچه ای است که فاطمه رو زدن...لحظه ی وارد شدنش به خونه ی امیرالمؤمنین چارچوب خونه رو بوسه زد... رسید دم در خانه،چرا تو نمیای؟ گفت: بگید خانوم خونه بیاد...خانم خونه کیه؟ بگید زینب بیاد... دوبار با زینب اینجور رو برو شد،یه بار اینجا روبرو شد،منتظر شد زینب رسید،یه بار دیگه هم دم دروازه ی مدینه،هی دنبال حسین می گشت،چرا مرد تو این کاروان نیست،پس جوونا کوشن؟ یکی اومد گفت:ام البنین! پسرات رو کشتن...حسین کجاست؟ یه وقت دید یه پیرتر ازخودش.. مگه پیر زن میدوه؟دید یه پیرتر از خودش داره میدوه،نزدیک شد،ای وای زینبِ،بغلش رو باز کرد،افتاد تو بغل ام البنین،مادر!مادر!...کتکم زدن...گفت:مادر امونم رو بریدن،بغض کرده بود،ام البنین می زد به کمرش،گریه کن دخترم، چی شده؟ گفت: نامحرم.....پرده ی محملم رو.... ام البنین یه فریادی زد،مگه بچه ام مرده بود؟ صدا زد نه اتفاقاً داشت می دید،رباب دوید صدا زد:خوب شد نبودی اُم البنین،آره نگاه می کرد،اما از رو نیزه... صدا زد رباب:ام البنین! دوتا سر رو نیزه وانمی ایستاد،یکی شیر خوار.....یکی سر علمدار... گفت: رباب!سر شیرخوار،سر علمدار.... گفت: مگه خبر نداری؟ عباس عمود تو سرش اومد،سر واشد شد،هر کار کردن سر رو نیزه وانمی ایستادبا روسری سر رو.... سر بچه ی من هم که از نوک نی کوچک تر بود، با هر سنگ می افتاد.حسین.... 👆👆👆 بانوای گرم حاج آرمین غلامی (مجنون) 👇👇👇👇👇👇👇 کرمانشاهی_بپیوندید👇👇 @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم خدانگهدار ای، ام بنین مادر قوت نمانده در، دوزانویت دلبر -رفته ای وازغمت بی تابم ولی استقبال توبی بی ، اومده علی میسوزم من زغمت، یا ام البنین بی تواین خانه شده زندانم ببین -یا ام ا لبنین مدد-یا ام البنین(2) ----''''---------------------------- دست اجل سایه بر سرتو انداخت دل همه عالم به سوگ توپرداخت کاشانه شاهدبه نجوای توشده شاهدبرغصه وآوای توشده جان عالمی فدایت ام بنین کرده این دلم هوایت ام بنین -یا ام البنین مدد.یا ام البنین (2) ---------------------------------------- داغ پسرهایت تو را زپاننداخت جهان شیعه بر نام شماپرداخت -ازداغ حسین بی بی افتادی زپا نوحه کرده ای بپا، بر خون خدا جان عالمی فدایت ام بنین (مجنون )توگشته ام ، ای بانوی دین -یا ام البنین مدد.یا ام البنین (2) خام سینه_زنی_شور 💠شاعر @majnon1396 💠
بسم الله الرحمن الرحیم اشعار وفات ام البنین (ع) کاشانه ی مادیگر از رونق می افتد عباس بی تومادر از رونق می افتد من مادرعباسم ومن داغدارم چون سرنباشد پیکراز رونق می افتد ام البنینم، دیده ام داغ پسرها بزم صفایم آخر از رونق می افتد هم خانه ی حیدر نباشد بی تو لطفی دنیا بدون مادراز رونق می افتد ام البنین کمتر نواکن درمدینه با ناله هایت منبر از رونق می افتد بعد از حسین ام البنین گریان وزار است رهبر نباشد لشکر از رونق می افتد درد عجیبی نیست بی اولاد بودن این مرغ بی بال و پر از رونق می افتد بازهرکشتند آخراین مام شهیدان بی تو جهانی آخر از رونق می افتد ام البنین شدکشته از زهر هلاهل دیگر نوای مادر از رونق می افتد بیمار بودی ، وکسی بالاسرت نیست رفتی ودنیا دیگر از رونق می افتد ... -غلامی (مجنون کرمانشاهی)
هَلِ الدّينُ إلَّا الحُبُّ وَالبُغضُ ؟: مسمومیت و شهادت حضرت ام البنین (صلوات الله علیها) 📓وقایع الشیعه (وقایع سیزدهم جمادی الثانی) صفحه 85
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب دشتی الاام البنین مویش کشیدند به نخلستان دوبازویش بریدند نبودی وتنش شدتیرباران بمیرم پیکرش درخون کشیدند انیس گریه‌ها افتادم ازپا امیره کربلا افتادم ازپا کمانی تر شدم چون زینب زار سرِ پیری خدا افتادم ازپا توراچون برگی از پاییز دیدم دلم را از غمت لبریز دیدم به رویِ نیزه راست کاش می‌ماند سرت بر روی اسب آویز دیدم عزایت غصه هابر سینه دارد غباری بر رخ آئینه دارد زِ داغت خاک و بر سر ریختم من دگر عباس دستم پینه دارد فتاداز سرو پر بنیاد دستش فتادازقامت شمشاد دستش دو دستی که عصای پیریم بود خداوندا زِ تَن اُفتاد دستش @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم   -اشعارکردی له بین کاروان یاسد نمنیه صفاو شور و احساسد نمنیه برس ام البنین؟ هاتیه زینب برس، افسوس عباسد نمنیه میه آگر ،له گیانم نور عینم نخون ماهِم که مَـقطُوع الیدَینم دم ام البنین تنیا یه بیدن؟ حسینم وا حسینم وا حسینم  سرشته له خم زهرا گِله بی نگاه تار زینب قاتله بی نکف هرگز و لب ناوه حسینه گمانم داخ سقا له دله بی ... @majnon1396
روضه میخواند از فراسویی گریه ها میکند به هرکویی قدخمیده گردیده بانویی نالد ام بنین به هرسویی مادر و حرفِ غیرتِ عباس ام العباس و گریه برآنِ یاس مشکِ پاره میـان صحرابود تهِ گـودالِ بس چه غوغابود گرد وُ خاکی اگرکه برپابود خنـجر ی برحنـجرِ مولابود برزمین مشک وُ دیده یِ پاره بی تو شدبچّـه هاییِ آواره روی سیـنه همیشه می کـوبید درعزای حسین می بارید درغم زبینبش می لغـزید بی پسرگشتنش را می دید پیکر چار گل به رویِ زمین روی سینه نشسته چکمه یِ کین ازسر نیزه دلبرم افتاد زینبیت گفت معجرم افتاد خیمه درآتش وعَلَم افتاد تاوَلِ پایِ پُـر وَرم افتاد روی نیزه سَری زده پهلو تازیان خورده بر سر بازو گشته این روزگار تیره وُ تار رویِ نیـزه سرِ توبوده سوار خورده ای سنگی از سر بازار مادری داغدیده پرچمدار مادر وناله بر یل وشیران درعزای حسین شده گریان @majnon1396
بسم الله الرحمن الرحیم حضرت ام البنین سلام الله علیه🍃 دختر جوان آشفته از خواب بر میخیزد و نزد مادر می آید، این سومین شبی است که به روءیا میبیند قرص ماه بر دامنش نشسته است و سه ستاره ی درخشان در اطرافش مگر میشود خواب مکرر را یک رویای ساده تلقی کرد و بی تعبیر از کنارش رد شد؟؟؟ پس چیست معنی این رویای صادقه؟ حرف دختر هنوز تمام نشده که پدر در را میگشاید و تعبیر میکند خواب شبانه را، و پاسخ میدهد سوال های در ذهن مانده را حازم مردی نامدار و دلاور از بزرگان قبیله ی بنی کلاب است که به غیرت و ادب و شجاعت شهره ی اعراب است سه روز است که عقیل مهمان خانه اش شده و به رسم ادب ، حازم، علت آمدن را از میهمان سفره اش نپرسیده و امروز عقیل لب گشوده ، پیام خواستگاری امیرالمومنین را بر حازم آورده است و حازم که نَمی از فضائل علی را چشیده است و شهد عشق حیدر، به کامش ریخته شده ،گل از گلش میشکفد و می آید تا نظر دختر را نیز جویا شود - فاطمه جان تعبیر خوابت نزد مهمان خانه ی من است، عقیل آمده تورا بر پور ابیطالب خواستگاری کند، امده تو را عروس خانه ی علی نماید، ماهِ نشسته بر دامنت، همین شرافت و سعادتیست که امروز همای سعادتش بر شانه مان نشسته است من و مادرت این تقدیر را توفیقی بر کل قبیله میدانیم اما آمده ام نظر تو را هم جویا شوم نازنینِ بابا سرخی شرم به گونه های فاطمه مینشیند و اشک شوق به چشمانش حلقه میزند سر به زیر انداخته برق شادی را پدر به چهره اش نبیند - حیدر که تاج سر عالمیان است، اگر غلامِ قنبر (غلام علی) به خواستگاریم آمده بود، به جهتِ اتصال به مولایم علی ، سر از پا نمیشناختم و دو بال برای پرواز استعانت میگرفتم و اکنون نمیدانم به دعای خیر کدام صاحب نفسی، و به معجزه ی دستان کدام صاحب کرامتی، چنین بخت و اقبالی درِ خانه ام را نواخته است عقیل را پیغام برید فاطمه به خدمتگزاری خانه ی علی بر خود مباهات میکند، عروس خانه ی علی، زهرای مرضیه بود و بس... حزام صد شتر آزین بسته شده مهیا میکند و به لباس بخت ، فاطمه را راهی مدینه میکند و تعبیر میشود رویای صادقه اش و قرص قمری بر دامنش مینشیند عباس نام، که زیبایی جمالش بی مثال است و نور صورتش مثال زدنی. غمزه ی چشمانش بی بدیل است و کمان ابروانش بی نظیر. ماه کامل را میماند با تمام درخشش و لطافتش. و علی را میماند با تمام هیبت و صلابتش. به همان کودکی، قصه ی شبانه ی عباس ، میشود ذکر فضائل زهرا ی اطهر و مادر خوب در گوشش میخواند که من کنیزی هستم از کنیزان خانه ی زهرا و خدمتگزاری از خدمتگزاران اولاد زهرا ، مبادا حسنین را برادر خطاب کنی آن دو آقایان جوانان اهل بهشتند مبادا زینبین را خواهر خطاب کنی آن دو ، نور دیدگان زهرا و میوه ی دل پیامبرند عباسم، تو غلام حلقه به گوش حسین باش عباسم تو خدمتگزار کمر بسته ی حسین باش عباسم تو موءدب به آداب حسین باش مادر در گوش عباس میگوید و میگوید و میگوید تا وقت وداع میرسد کاروان حسین بن علی را از مدینه ام البنین دوان دوان می آید به قرآنی و کاسه ی آبی حسین را بدرقه میکند نزد عباس آمده اشارتی میزند عباس بن علی سر خم کرده نزدیک لبان مادر میشود عباسم ، حسین پاره ی تن پیامبر است، حسین روح و ریحان فاطمه است، حسین جان جانانِ من است عباسم حسین در مدینه هم غریب است چه رسد به کوفه عباسم مبادا حسین را تنها گذاری مبادا تو باشی و تار مویی از حسین کم شود مبادا تو باشی و گَرد غربتی به روی حسین بنشیند عباسم برو به سلامت.... و قافله میرود و ام البنین دلش را پیش پای قافله قربانی میکند و قافله باز می آید ام البنین دست عبیدالله پسر کوچک عباس را به دست گرفته در کوچه های مدینه دوان دوان می آید بشیر، پیکیست از جانب زین العابدین که آمده شهر را از عزای عالم خبر کند ام البنین می ایستد ، - بشیر از حسین من چه خبر داری؟ - ام البنین پسرت عبدالله را کشتند - بشیر از حسینم چه خبر داری؟ - ام البنین پسرت جعفر را کشتند - بشیر از حسینم چه خبر داری؟ - ام البنین پسرت عثمان را کشتند - بشیر از حسینم چه خبر داری؟ - ام البنین پسرت عباس را کشتند رنگ از رخساره ی ام البنین رخت میبندد، هنوز به دوپا ایستاده و دست یتیم عباس را در دست میفشارد - بشیر تو را به خدا بگو از حسینم چه خبر داری؟ - حسین را به لبی تشنه، غریبانه به شهادت رساندند و حال این بانوی غیور که خم به ابروانش نیامده بود، طاقت از کف داده به زمین میخورد، خاک بر سر میریزد و ناله وااسفاها همی زند به سوی خانه روان میشود، بشیر صدایش میزند به کدام سو میروی بانوی من؟ قافله بیرون مدینه خیمه زده و ام البنین به چشمانی اشکبار مردم مدینه که اکنون گردش حلقه زده اند را نگاهی میکند - من تاب دیدن زینب بی حسین را ندارم من طاقت نظاره ی یتیمان حسین را ندارم من که عباسم ساقی قافله بود سلام الله علیهم اجمعین تحقیقی ازمجنون کرمانشاهی @majnon1396
هنرحجب و حیا خصلت بانوی ادب عشق در سایۀ شخصیت بانوی ادب قدرت چهار یل اش راهمگی میدیدند قدرت لَم یزلی قدرت بانوی ادب گر ابالفضل امان نامه ز دشمن نگرفت دین فروشی بری از ساحت بانوی ادب یارودلدار امین ،حامی دین، اُم بنین هرچه دارم همه از دولت بانوی ادب شیر حق راهمسرو آن پسرانش همه شیر قدرت وشورو شعف صولت بانوی ادب گر شب چاردهم ، پرتو مه، پر نور است بوده عکسی ز رخ صورت بانوی ادب پسرانش همه لب تشنه فتادندبه خاک پرورش دادنشان طینت بانوی ادب دادن چارپسر در ره اسلام عشق است بود این قطره ای از همت بانوی ادب بی بدیل است اگر غیرت سلطان نجف بدل غیرت او غیرت بانوی ادب شده آوازه به عالم همه جا ام بنین بوده اماهمه جا صحبت بانوی ادب مادر باب حوائج به جهان است چنین به حقیقت قسم این شهرت بانوی ادب متحیرشده هرکوه به اثبات قدم در تعجب همه از قامت بانوی ادب پیکر ساقی او گر چه ز شمشیر شکست این ابالفضل بود عزت بانوی ادب بعد عباس دگر ام بنین پیر شده گریه وناله شده حالت بانوی ادب دست وپای پسرانش شد قلم در لب آب سینه ها پرشده از محنت بانوی ادب ای بشیر ازتن صدپاره سلطان بگو سر پرخون حسین غربت بانوی ادب @majnon1396
شده ای حجب و شرف را، تو هما ام البنین تو یی سرچشمه خورشید ولا ام البنین مادرشیر نران،ای تووقارعلوی تویی استاد به کل ادبا ام البنین مادرچار شهید، مام ابرمردقیام شرف و حیثیتِ شیر خدا ام البنین در جهان گریه ی توبود تلاطم انداخت نطق کوبندهٔ تو، بود رها ام البنین چارشیرنرخودرا به خدابخشیدی مادری برحرم آل عبا ام البنین نهضت کرببلا زنده ز عباس توشد آفرین بر تو، و تحسین به شما ام البنین @majnon1396
بر امیرالمومنین شاه نجف ،همسر تویی بعده زهرای مطهر مادری دیگر تویی گر که زمزم پاگرفته با دم هاجر بدان حضرت ام البنین دریای صد هاجر تویی بوده ای همسفره ی سلطان عالم مرتضی درمیان خانه ی او خادم الحیدر تویی تاکه دستانِ خدا باب الحوائج را کشید ابتدا ام البنین آن ماه را لنگر تویی کرده ای عباس رااز جان و دل وقف حسین(ع) بوده ای مادر برایش؛ نازنین مادرتویی @majnon1396
ام البنین به چشم ترت گریه میکنی از داغ چار گل پسرت گریه میکنی برخاکهای صحن بقیع روضه خوان شدی بانو ، ز شام تا سحرت گریه میکنی خون میچکد گمان کنم از پلک های تو ازبهررفتن جگر ت گریه میکنی داری نگاه خودبه سوی ماه آسمان با یاد صورت قمرت گریه میکنی کشته کنار شط فرات است ساقی ات اینگونه مثل گل پسرت گریه میکنی بشنیده ای که رفته به غارت لباس ما بانوبرای گل پسرت گریه میکنی @majnon1396
تونبودی که یل لشگرم افتاد زپا به زمین میکشدعباس به میدان پا را تونبودی همه‌ی دل‌خوشیت رفت زدست خس خس سینه اش انداخت زپا مولا را تونبودی که تنش رفت به زیر خنجر به زمین ریخته‌ای می‌نگرم برمولا تونبودی شده زینب راهی کوفه وشام بست با نیزه به رویم مردکی راه مرا تونبودی پهلویم رابشکستند به شام خوردم ازشمروسنان وحرمله من ناسزا تونبودی خُنکای جگرم! رفت زست من نخواهم لحظه‌ای زندگی این دنیا چکنم ام بنین درد دلم هست زیاد که به هر زخم دوتصویر کشیدند به ما @majnon1396
خانه ات از داغ ها ويرانه شدام البنین برتو دیدارپسر افسانه شدام البنین آن قدرگریه مکن از داغ آقایت حسین خانه بر روی سرت ویرانه شدام البنین گریه ات در روضه ی عباس وشیرانت بپاست ناله وافغان تودر خانه شدام البنین هر کسى فانى شوددر عشق اولاد شما در قبال سوختن پروانه شدام البنین چارقبری دربقیع کردی برای خود درست ناله هایت دربقیع مستانه شد ام البنین تابشیرآمد،گرفتی ازحسین خود خبر نام اولادشماجانانه شد ام البنین شدحسینت درسرازیری گودالی به خون دست وپامیزد گلت ، پروانه شد ام البنین بعد رفتن خاک دلبر وقف ميخانه کنيد درغم شیران خودویرانه شدام البنین گریه از داغ حسین شد روز وشب کار دلش از غم دل ناله مستانه شدام البنین آن که مي ماند در اين خانه در آخر غصه بود مي رود مهمان و صاحبخانه شدام البنین هر کجا رفتيم صحبت ازیلان کربلاست بيشتر از عاقلان ديوانه شدام البنین صاحب پرچم بود ام البنین بانوی عشق عمرصرف خدمت اين خانه شد ام البنین @majnon1396
شامی و رخت پاره ی من یا ام البنین افتاده گوشواره ی من یا ام البنین مانده فقط برای دل زینب حزین این چند تا ستاره ی من یا ام البنین خواهم کمی برای تومن درد دل کنم برتو بود نظاره ی من یا ام البنین بودم پیاده وبه سرم سنگ می زدند باشدهمین اشاره ی من یا ام البنین چندین شب است منتظرصحبت منی گشته خزان بهاره ی من یا ام البنین بانومرابه مجلس خوبی نبرده اند بدآمد استخاره ی من یا ام البنین درشام وکوفه عده ای ماراچه بد زدند شد سرنوشت و چاره ی من یا ام البنین @majnon1396
هستم گدای دربدر ت یا ام البنین چون سایلی به پشت در ت یا ام البنین تا روز حشر سینه زن روضه ی توام هستم همیشه خون جگر ت یا ام البنین با یادونام تو ز ازل همنوا شدیم پس تا ابد خوشم به بر ت یا ام البنین رزق مرابده که گدای درت منم هستم گدابه پشت درت یا ام البنین این آزمایشی است برای گدای تو باشد قبول در اثر ت یا ام البنین همراه با توام به عزاخانه ات شبی شیعه ! شدم به مفتخر ت یا ام البنین با روضه ها نشینم و بیگانه نیستیم حلقه بگوش ، پشت سر ت یا ام البنین دیگر توان نمانده به آه ونوای تو ازداغ گشته خم کمر ت یا ام البنین یک نسل از سلالۀ پاک توکشته شد ما پیروان گل پسر ت یا ام البنین بانونهال عمرپسرهای توخمید خم شاخه های آن ثمر ت یا ام البنین عباس یک تنه به حسینت قیام کرد بایک سپاه هم نظر ت یا ام البنین ما جان نثارهای علمدار بی کسی ایم میثاقهای معتبر ت یا ام البنین بد سیرتانِ پست دلت راشکسته اند کشتند جملگی پسر ت یا ام البنین عباس شدسپر به کنار نهرفرات افتاده وای من سپر ت یا ام البنین @majnon1396
حضرت ام البنین با یاد تو گریان شدم سوختم من ازغمت گمگشته ی هجران شدم چو کویر برهوت است سره دیده ی من در عزای تو دگر چون قطره ی باران شدم کاش یک شب بنشینم به سر قبر شما لیک درمحفل تو بانو دگر حیران شدم استعانت ز تو جویم من از این اهل زمان چون گرفتار بلا یاو خط بطلان شدم سوختم بانوی حیدردر تب عزای تو درعزایت هدف آتشی ازهجران شدم اهل عالم شدشب عزای ام العباس درشب ام البنین باز پریشان شدم هرزمانی که کند ام البنین به من نگاه کی دگروحشت زده از آتش سوزان شدم @majnon1396
دیدم همه جا شوکت وناز و عظمت را دیدم به بقیع گوشه ی قبر و حرمت را الحق که خدای ادبی، ام بنینی دیدیم همه جود وعطا وکرمت را بانو قسمی یاد بده،همچو ابالفضل از آذریان یاد گرفتم قسمت را درسینه ماعشق توبانو زده پدچم عمری روی شانه کشیدم علمت را محشر قلم عفو کشد حضرت عباس آنکس که به دنیابکشدبار غمت را مانیزبه دنیا همه غمخوار تو هستم شکربه خدایم که به من داد غمت را امشب به هوای تو دل وسینه بسوزد یا ام بنین کاش بخوانم دو دمت را . . "ای کرببلا میر و علمدار نیامد زیباپسرم سید و سالار نیامد @majnon1396
🔵🔴🔴اشعار بعدازشهادت. حضرت زهرای مرضیه .سلام الله علیها.. رفتی وگریم شبانه از برایت فاطمه جان حیدرباد.ای بانوفدایت فاطمه هستی خودکرده ای بانوفنای شوهرت کاش گرددجان حیدرهم. فنایت فاطمه کوثر ی ودختره ختم رسولان جهان شدرضای حق همه جلب رضایت فاطمه رفتی و ویرانه کردی خانه وکاشانه ام باز ای بانوبیا کردم هوایت فاطمه کاش میماندی دراین شبهاکناره شوهرت.. ...بوده ام تاپای جانم پا به پایت فاطمه؟ ازغم دوری تو حالم خراب ومضطراست میکنم یادازنگاه پر بهایت فاطمه برتسلای دل زینب زنانی آمدند گریه میکردند بر دولتسرایت فاطمه بهراستقبال مردم زینبت پشت دراست ده تسلاباغم مشکل گشایت فاطمه "زینبت باگریه اش ساکت نمی گرددچرا بغض کرده دخترت اندر عزایت فاطمه" یا د.داری در شکستند و به جانت ریختند بود رد گرگ ها بر دست و پایت فاطمه یاد دارم ناله ی "فضه خُذینی" گفته ای فضه داردگوییا آنجاهوایت فاطمه یاد دارم خانه ام درشعله ی آتش بسوخت بود ابری حال و روز مجتبایت فاطمه یاد داری درمیان کوچه هاگشتم اسیر شاهدم درکوچه ها بر گریه هایت فاطمه....... @majnon1396
اشعارفوق العاده زیبای وفات حضرت ام البنین س.. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴⬛⬛⬛🌴🌴 ام البنین گلهای نازت پرگشوده تقدیر از اولادحیدر سر ربوده ام البنین دستان عباست جداشد درکربلایک یک پسرهایت فدا شد ام البنین چشم ابالفضلت دریدند باپاتنش رابین نخلستان کشیدند ام البنین دشمن تن اوراکشانده درزیرتیرونیزه هاجسمی نمانده ام البنین جسم حسینت کشته دیدم درخاک ودرخون پیکری آغشته دیدم ام البنین کشتار ه اولاده ولابود کرببلا سر درگریبان بلابود ام البنین یاسی زپا افتاد آنجا دستان عباست جدا افتادآنجا بعدازابالفضلت حسین تکیه به غم زد هل من معین گفت ونواسوی حرم زد ام البنین شه تکیه برشمشیرها زد دیدی سپاهی برتنش باتیرها زد اورابه زیرتیروخنجر برده بودند گرگان تنش راپاره پاره کرده بودند ام البنین برنیزه قرآن جای بگرفت یوسف به زیرسم اسبان جای بگرفت ببین(مجنون)که هوشم رفت ازسر زاشگ دیدگان شدعالمی تر 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396