اشعار عاشقانه محورخسارت شدم،شوق نگاه من تویی قطره های اشک‌ ِسرد بی گناه من تویی هق هق ِ پیوسته ای دارد صدای خسته ام های های ِ گریه در هنگام آه ـمن تویی این همه سردی و تاریکی دچارمن شده نور ِبارانی براین بخت ِ سیاه من تویی اشکهای ِ نم نم من با تو میگویدسخن معنی ِ نا گفته های ِ در نگاه من تویی می تراود بغض های شعرم ازاشک بصر در سروده شکوه های گاه گاه من تویی قصد همراهی ندارد بغض های سینه ام قصـه هایِ نا رفیق ِ نیمه راه من تویی درفراغت میشوم ویران وخاکسترنشین باعث ویرانی و حال ِ تباه من تویی #آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)

اشعار عاشقانه،کردی تازمانی که ،له دل عشقگد،امکان دیره زندگی درد قشنگی گه، که جریان دیره زندگی درد قشنگی گه،به جز، شاویله ک بدون تُ فقط خواو پریشان دیره یه نفر نیه ،که تُ قسمت عمر،م بکه کار خیر یگه، اگر شهر مسلمان دیره خواو بد دیمه،م، ای کاش خدا خیر بکه خواب دیمه ک تُ چیده،بدنم گیان دیره م،له وادی چاوم،آوره، غمت دیرم وبس ک وه هنگام تماشای تُ واران دیره شیخ و م هردو طلبکار بهشتیم،ولی من و،تُ، شیخه نماز شوه ایمان دیره #آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)

اشعار عاشقانه دختری رقص کنان بود خبر می‌آورد عشق آمد،که سر از کار تو در می‌آورد چکنم یاد تو تسکین ده،جان است مرو غم تو بودمرایاد خطر می‌آورد دل که می‌خواند تو را غصه چه ساکت می‌شد یار ناگه به میان ،حرف سفر می‌آورد چکنم این همه غم؟! آه سرم درد گرفت آن طرف بادمرا شوق سحرمی‌آورد درهوای،تودل،انگار که سر در گم بود دلبری یارخود ش را به نظر می‌آورد دل دیوانه،چه می‌دید که با خود می‌گفت به برم کاش کسی،بارخطر می‌آورد!! قسمت این بود که یک مرتبه آمده برم آخر عشق است سر از کار تودر می‌آورد #آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)

اشعار عاشقانه امید زندگی من، نرفتی از یادم تو آرزوی من هستی ،مده توبر بادم گله‌ کنم زتویارا ،ندیدی ام ازچه تویی تمام دعایم، شنو توفریادم بیاد آن دم عشقت، به شور شیرینم به رغمِ خُلق حزینت، هنوز فرهادم به سیبِ پرزفریبت، دل از جهان نَکَنَم؟ که برده‌ارثم از این شیوه،،بودم از آدم بیاکه عشقِ تو رسوای شهر کرده مرا مخورغمی، اگر از چشم خلق افتادم اگرکه بی تو به من هر غمی رسد ،باشد بدان که بی‌خبر از حال زارمی شادم دلا ز چشم سیاهت نمیشودگذرم ز آنچه بوی تعلق پذیرد آزادم...! #آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)

#فیش_فاطمیه 📝مجلس اول «۱» 💎کاشِفَ الکَربِ ولی 🔖لَقَد كُنتُ أنظُرُ إلَيها فَتَنكَشِفُ عَنّي الهُمُومُ وَ الأَحزانُ 💠امیرالمومنین(ع) در بیان معاشرتش با فاطمه زهرا(س)می‌فرماید: به خدا قسم هیچ‌گاه او را خشمگین نکرده و او را وادار به انجام کاری نکردم تا اینکه خداوند عزوجل او را به سوی خود قبض روح فرمود، و او نیز مرا خشمگین نکرد و از هیچ سخنی از من سرپیچی نکرد، و هرگاه به او نگاه می‌کردم تمام غم و ناراحتی هایم برطرف می‌شد. 🔸امیرالمومنین(ع) کاشف الکرب رسول الله(ص) بود، ابن‌عباس می‌گوید: أنَّه أخُوهُ وَ ابنُ عَمِّهِ وَ زَوجُ الطّاهِرَةِ- ابنَتُهُ وَ أبُو‌سِبطَيهِ وَ مَدِينَةُ عِلمِهِ وَ كَشّافُ الكُرَبِ عَن وَجهِهِ . 🍃علی(ع)، برادر رسول خدا(ص)، پسر عموی او، همسر دختر او، پدر دو پسرش، شهر علم او و برطرف کننده غم و اندوه از رسول خداست. فاطمه(س) هم کاشف الکرب علی(ع)بود. امیرالمومنین(ع) هر گاه فاطمه(س) را می دید، غمها و ناراحتی هایش برطرف می شد. 🔹در روزگار غربت بعد از ماجرای غصب خلافت نیز تمام دلخوشی امیرالمومنین(ع) به این بود که فاطمه(س) را دارد، اما با فاطمه(س) چه کردند؟ 🥀از خود حضرت زهر(ش) بپرسیم چه کردند؟ دیلمی در ارشاد القلوب و خصیبی در الهدایه الکبری (که منابع مورد اعتمادی به ترتیب از شیعه و سنی هستند) ماجرا را از خود حضرت بیان نموده اند که فقط قسمتی از آن را می آوریم: فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تَسَعَّرُ، وَ صَفَقَ وَجْهِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي ‏ 🏴در سوخته را با لگد زد و طرف من برگرداند و من که باردار بودم با صورت روی زمین افتادم در حالی که آتش زبانه می‌کشید و صورتم را داغ می کرد(تسفع: یعنی داغ کند و اثر سوختگی بگذارد و رنگ صورت تغییر کند. به لغت نامه ها رجوع کنید)، بعد مرا با دستش به گونه ای زد که گوشواره ام از گوشم پرت شد. 🚩حال با این وضعیت نمی دانم بعد از آن ماجرا امیرالمومنین(ع) وقتی به فاطمه(س) نگاه می کرد غمهایش برطرف می شد یا به غمهایش افزوده می شد؟ و بی جا نیست گفته شود فاطمه‌ای(س) که می‌داند اگر علی(ع) او را با این حالت ببیند، ناراحتی و غربتش بیشتر می شود، روی خود را از علی(ع) پنهان نماید.. 📿 اما کربلا هم یک کاشف‌الکرب برای سیدالشهدا(ع) داشت که در زمان های پر تلاطم و در میان مصائب روز عاشورا، غمها را از چهره حسین(ع) برطرف می کرد و او علمدار کربلا و سقای لب تشنگان، حضرت قمر بنی هاشم(ع) است. 📝فاطمه‌زهرا(س) کاشف الکربِ ولی الله زمانش بود.. |#فاطمیه |#روضه

💐 اقرار کردن یک جنٌ نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله 💐 روزی از روزها یک جنٌ خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید و درباره ی مسائل دینی و غیره از ایشان سؤال کرد، یکباره حضرت علی علیه السلام داخل مسجد شدند، وقتی آن جنٌ حضرت علیه السلام را دید، مانند گنجشک، کوچک شد و پشت سر رسول خدا صلی الله علیه وآله پنهان شد و به ایشان عرض کرد ؛ مرا از این جوان که تازه وارد مسجد شد پنهان کن، حضرت محمد صلی الله علیه وآله به او فرمودند : چرا تو را از این جوان پنهان کنم؟ جواب داد ؛ من به کشتی نوح آمدم و خواستم آن را در روز طوفان، غرق کنم وقتی آن را گرفتم این جوان آمد و دستم را قطع کرد، سپس دست قطع شده خود را به رسول خدا صلی الله علیه وآله نشان داد و گفت ؛ این همان دست قطع شده ی من است. 📚 مدينة المعاجز ص 19، معجزه 24 📚

فضائل حیدری

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) #پنجشنبه #کرمانشاه

مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) #پنجشنبه #کرمانشاه