نوحه اصغر.۱.mp3
2.03M
#نوحه علی اصغر(ع)
🎤#مداح.حاج آرمین غلامی
ای کودک بی شیرمن، علی جان علی جان
سرباز بی تقصیر من،علی جان علی جان
خون ریزد ازگلوی تو،علی جان علی جان
وای از دل عدوی تو،علی جان علی جان
ازتیر شوم حرمله،علی جان علی جان
رفت ازکف من حوصله،علی جان علی جان
دشمن ترا ازمن گرفت، علی جان علی جان
بیهوده ازلبن گرفت، علی جان علی جان
ای کعبه آمال من علی جان علی جان
یکدم ببین احوال من،علی جان علی جان
ای قوت وقرار من، علی جان علی جان
مدال افتخار من، علی جان علی جان
ازتشنگی پرمیزدی، علی جان علی جان
برقلبم آذر میزدی، علی جان علی جان
چگونه درحرم روم،علی جان علی جان
به نزد خواهرم روم،علی جان علی جان
ازغصه باقلب کباب، علی جان علی جان
چشم انتظار تورباب، علی جان علی جان
غم بسته هرسوراه من، علی جان علی جان
عشق تو درنگاه من،علی جان علی جان
توای پرستوی حسین، علی جان علی جان
مرو توازکوی حسین،علی جان علی جان
مهمان زهرا میشوی،علی جان علی جان
محبوب دلها میشوی، علی جان
#محرم۱۴۰۳/کرمانشاه
نوحه اصغر.۲.mp3
2.5M
نوحه سینه زنی
حضرت علی اصغر
🎤#مداح.حاج آرمین غلامی
تشنه ترین حرم، اصغرم ای اصغرم
نوردوچشم ترم، اصغرم ای اصغرم
از همه دل می بری، اصغرم ای اصغرم
طفلک زيبای من، اصغرم ای اصغرم
از همه تشنه تری، اصغرم ای اصغرم
نوگل رعنای من،اصغرم ای اصغرم
جان به لبت آمده، اصغرم ای اصغرم
وای من ووای من،اصغرم ای اصغرم
شرم کنم چون تورا، اصغرم ای اصغرم
تشنه به میدان برم، اصغرم ای اصغرم
گریه وناله مکن، اصغرم ای اصغرم
پیش دوچشمم چنین، اصغرم ای اصغرم
نیست مرا قطره ای، اصغرم ای اصغرم
آب اَیا نازنین، اصغرم ای اصغرم
بسته ره آب را،اصغرم ای اصغرم
خیل صف مشرکین، اصغرم ای اصغرم
تشنه کنار فرات،اصغرم ای اصغرم
کشته شده افسرم،اصغرم ای اصغرم
غصه واندوه تو،اصغرم ای اصغرم
آه مرا می کشد اصغرم ای اصغرم
تشنگی بی گنه، اصغرم ای اصغرم
آه مرا می کشد، اصغرم ای اصغرم
عمه غمدیده را،اصغرم ای اصغرم
هجر وبلا می کشد،اصغرم ای اصغرم
منتظرت درحرم،اصغرم ای اصغرم
گنه کنان خواهرم ،اصغرم ای اصغرم
طفلک مظلوم من،اصغرم ای اصغرم
غرقه غم هاعلی،اصغرم ای اصغرم
منتظرت درحرم، اصغرم ای اصغرم
مادرتنها علی، اصغرم ای اصغرم
حجت برحق من،اصغرم ای اصغرم
برهمه اعدا علی،اصغرم ای اصغرم
رفته زتابم علی، اصغرم ای اصغرم
جان زجان بهترم،اصغرم ای اصغرم
برده علی ازسراین،اصغرم ای اصغرم
گریه تو هوش من،اصغرم ای اصغرم
#محرم۱۴۰۳/کرمانشاه
نوحه عباس.ع.mp3
2.43M
نوحه_حضرت_ابالفضل_ع
سینه_زنی
#مداح.حاج آرمین غلامی
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب
تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب
یادم آمد ز کبودی لب طفل رباب
یادم آمد ز کبودی لب طفل رباب
نَبوُد صبر و قرارم
گره افتاده به کارم
نبود صبر و قرارم
گره افتاده به کارم
من علمدارم علمدار
من علمدارم علمدار
بر حسینم یار و غمخوار
بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی
نه سری مانده نه دستی
کمرم را تو شکستی
کمرم را تو شکستی
چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد
چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد
گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد
گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد
نَبوُد صبر و قرارم
گره افتاده به کارم
نبود صبر و قرارم
گره افتاده به کارم
من علمدارم علمدار
من علمدارم علمدار
بر حسینم یار و غمخوار
بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی
نه سری مانده نه دستی
کمرم را تو شکستی
کمرم را تو شکستی
#محرم۱۴۰۳/کرمانشاه
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
نوحه علی اصغر.ع.mp3
1.51M
(نوحه حضرت علی اصغر ع)
#مداح.حاج آرمین غلامی
گر علی اصغرم،چون علی اکبرم
عاشقان عاشقان،در کرم محشرم
من علی اصغرم۲
هستی زینبین،بر رباب نور عین
هستم ای عاشقان،گل باغ حسین
من علی اصغرم۲
بس که غم دیده ام،جان من بر لب است
در کنار رباب،خونجگر زینب است
من علی اصغرم۲
من علی اصغرم،همه هست حسین
سوی میدان روم،روی دست حسین
من علی اصغرم۲
گرچه من کودکم،شیر دشت بلا
همره نور حق،آمدم کربلا
من علی اصغرم۲
دشمن بی حیا،آمده رو به رو
زده از راه دور،تیر کین بر گلو
من علی اصغرم۲
من علی اصغرم،غنچه ی پرپرم
روی دست پدر،پاره شد حنجرم
من علی اصغرم۲
#سبک_همه_جا_کربلاست
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
◼️#گزارش صوتی
عزاداریروز ششم محرم
#روضه ونوحه حضرت علی اصغر
_صبح جمعه۲۲تیرماه۱۴۰۳
#حسینیه شاملوکرمانشاه
🎙بامدّاحی: #حاج آرمین غلامی👇
روضه اصغر.ع....mp3
21.24M
شب هفتم محرم 🥀🤞🤞
روضه ی حضرت علی اصغر(ع)⬇️
#مداح.حاج آرمین غلامی
ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
پَر ِ قنداقه ی تو بال و پر نوکر هاست
چون عمو روضه ی تو چاره ی ما مضطر هاست
شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست
هر چه خواهید بگیرید شب معجزه هاست
یارمان باب ِ حوائج شده حاجات رواست
کرمش شامل عالم شده از بس آقاست
این طبیبی که کُنَد درد ، دوا نشنیده
غالبا بیشتر از خواهشمان بخشیده
کیستی ای همه صاحب نفسان نوکر تو
ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو
رو زده آبروی عالم امکان سر ِ تو
شیر سرخ عربستان شده آب آور تو
ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت
اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت
اینجاست که شرمندگی به اوج خودش میرسه...اباعبدالله الحسین باهزارآرزو این بچه روبرداشته برده سیرابش کُنه😭🥀
لااله الا الله...🍂
عباشو.....
میگه یه قدم به سمت خیمه، یه قدم عقب برمیگرده...عجب صحنه ای شده...
(عباشو طوری رو اصغر كشیده🍂
گمونم خیلی خجالت كشیده۲)🍂
اینم میدونم که بعضی از بزرگا و علمای ما هروقت کارشون گره می خورد روضه خوان دعوت میکردن میگفتن یه روضه علی اصغر بخون...🍂🌾
اون راننده میگفت درمسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیداکرد ترمز زدم کنارجاده ایستادم سطل آبی روبه دست گرفتم...هرماشین عبور میکرد اون سطل آب روبالا میگرفتم...شاید کمک کُنن اما ساعتی گذشت وماشینی نگه نداشت...خسته شدم نمیدونستم دراین هوای گرم چه کنم...ناگهان فکری به ذهنم رسید کودکی شیرخوار توماشین تو بغل مادرش بودرفتم بچه روبیرون آوردم روی دست قرار دادم، یه دست دیگه هم این سطل آبو گرفتم....بلافاصله اولین ماشین نگه داشت...آب دراختیار ماگذاشت...🌾
لعنت خدابه اون ... که چون حسینو دید علی اصغر به روی دستِش...😭🥀به جای قطره آب رودست پدر هدف تیر۳شعبه قرار دادن...😭🍂
روضه ی علی اصغر گره گشاست...شاید تنها جایی که خدا به اباعبدالله تسلیت گفت معلوم میشه که اباعبدالله خیلی از شهادت علی متأثر شد...😭
شرمندگی اینجاست.....آ.....
درکتاب مُنتَهیُ الآمال از حضرت سکینه اینگونه روایت شده...روز نهم ماه محرم آب تمام شد...عطش وتشنگی به شدت به کودکان فشار آورد...آب تمامی ظرفها مشکها خالی وخشک شد، منو دیگر کودکان به شدت تشنه بودیم...🌾
من خدمت عمه بزرگوارم حضرت زینب اومدم تابهش خبربدم...که کودکان تشنه اند...هنگامی که پیش اومدم خدمت عمه دیدم که اوبرادر شیرخوارَم حضرت علی اصغر ورودامنش گذاشته..علی جانم
پسرم چرا نمیخوابی ۳🌾علی لای لای علی لای لای علی لای..
بخواب ای نوگل چشمان مادر
آمدم ...دیدم علی رودامن عمه ام زینب...علی اصغر گاه می نشست، گاه برمیخواست...مثل ماهی که از آب دور افتاده باشه وبرآشفته بود..گریه میکردن...🌾🍂😭
اول زینب بهش فرمود صبرکن پسربرادرم، کجاست صبربرای تو...درحالی که اینقد تشنه هستی برعَمَت سخته صدای تورو بشنوه اما نتونه برات کاری کنه...🌾🍂😭حضرت سکینه می فرماید: هنگامی که من این سخنان رو از عمه شنیدم....گریه کردم 😭🌾
حضرت فرمود سکینه؟عرض کردم بله عمه جان...عمه ام گفت: چرا گریه میکنی من عرض کردم...بخاطر تشنگی و عطش برادرم علی اصغر دارم گریه میکنم...😭😭🥀دیگه به عمه ام زینب نگفتم خودم دارم می سوزم خودم تشنه مه...نتونستم بگم...🍂
الله اکبر...🌾
زبس من میگفتم عمه جان کاش پیش یاران وانصار میرفتیم شاید اونایی که درخیمه آب داشته باشن کمی به علی اصغر آب بدن...😭🌾
به سوی خیمه های عموهایم رفت دید همشون آب ندارن...کودکان خردسال حضرت رقیه بقیه بچه هااز تشنگی دادن تَلَف میشن درتاب وتَبَن...🌾
به دنبال ماراه افتادن...عمه ام توخیمه پسرعموهام رفت به خیمه عباس اما رفت آبی نبود...آب کجا بود...دوباره برگشت خیمه ی خودش...🥀 درحالی که نزدیک به ۲۵ بچه ی خردسال کودک تشنه وهمراه بودن....داد می زدن همه ی شهدا روی زمین کربلا جان دادن..
لااله الا الله
اما علی اصغر روی دست بابا جون داد برا پدرخیلی سخته...الله اکبر...🍂
اباعبدالله جلو خیمه آمد
یا اختاه ناویلنی ولدی الصغیر حتی اَودَعَهو.. خواهرم یه باردیگه فرزندمومیاری تا ببینمش..
تولهوف صفحه۶۶ اگه دقت کنید... چراگفت خواهر چرانگفت رباب بیار...گفت زینب بچه منومیشه بیاری...چرا ازمادرش نخواست علی اصغر روبیاره...؟من فکر کنم ابی عبدالله نمی خواست نگاه رباب بیفتد ازرباب خجالت می کشید...گاهی انسان باخواهر راحت تر حرف میزنه...لذا نخواست نگاش به رباب بیفته...
بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگه نمی توانه بچه را نگه داره، دلش برابچه می سوزه...داده بود دست زینب...
حالا کاری ندارم بچه روخواست...اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن...وقتی بچه شون مریض میشه...دیدن مادر چقدر بی تابی میکنه...🌾آدم احساس میکنه که خانه خاموش میشه
⬇️ادامه روضه
حالا شما ببینید بچه بغل امام حسین اومده...با لبای خشکیده، صورتیکه از شدت تشنگی رو به زردی🥀
لبامثل چوب به هم می خوره، یه نقل هم اینه که امام حسین بچه را مقابل دشمن نیاورد...
ابا عبدالله بچه روبه دست خودش گرفت... خم شد لبای مبارکو ببوسه...تاخواست لباروببوسه حرمله تیری رها کردخورد به علی اصغر.😭یه روایت دیگه هم هست بچه روگرفت آورد درمقابل دشمن آب خواست ...
آه...برای آب التماس نمیکنم...الله اکبر 🌾
اما شمایی که میگید حسین برا حکومت اومده بگید ببینم این بچه چه گناهی داره...🌾🍂
بچه روبالا گرفت...گفت اگه به علی اصغر آب بدید می میره، آبم ندید می میره...😭
مثل ماهی دهنشو باز وبسته میکنه...بهش میگن تلَظی...🥀اباعبدالله قطع امید کرده...اگه به این بچه آب بدید می میره، آبم ندید می میره...بگید چه کُنم...درمقابل دشمن قرار گرفت...اگه فکر میکنید من آبو براخودم میخوام...پس خودتان این طفلو بگیرید سیرابش کنید...🥀
خودتون به علی اصغر آب بدید...روای میگه هنوز کلام امام تموم نشده بودناگهان تیر۳شعبه اومد گلوی اصغر نشست...😭😭یه وقت نگاه کرد دید فَذَبِحو مِنَ الاُذُنِ الی الاُذون گوش تاگوش علی روتیردَرید...😭چقدرمن😭مثل مرغ بسمل به روی دست پدردست و پامی زد.🌾
.وقتی دست بچه ای رو چیزی میبُره توچقدرناراحت میشی...دلت تاب نمیاره...😭
کجا رسداباعبدالله دست بگیرد زیر گلوی علی اصغر یه قطره از خونشو به زمین نریزه...😭خونوبه آسمون پاشید...شمااگه اطلاع داشته باشید درزمان پیغمبر وقتی دراُحُداونایی که مطالعه کردن میدونن...وقتی که سرپیغمبر شکست...🌾حضرت زهرا سلام الله زیر چانه پیغمبر رویه دستمالی گذاشت...که یه قطره از اون خون زمین نریزه...چون گفتن اگه...
امام جعفر صادق فرمود:اگه یه قطره از اون خون به زمین می ریخت خدای تبارک و تعالی دنیا روکُن فَیَکون می کرد...لذا حضرت زهرا سلام الله گفت اگه من از این قطره خون بزارم زمین بریزه...همه ی دنیا نابود خواهد شد...😭
همین که میدونن امام حسین نتونست بچه را داخل خیمه بیاره...
روضه ی من اینجاست التماسدعا...🍂اینکه گفتم خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکُنه ...تواین یه خطه...
آی...اباعبدالله همه جنازه هاروتاخیمه آورد امایه جنازه رونتونست بیاره اونم جنازه علی اصغر...اگه این جنازه رو داخل خیمه بیاره...😭 با اینکه علی اکبروآورده، قاسمو آورده...اما ممکن بود دخترا و بچه ها، دورش حلقه بزنند، مادرش جون بده...😭
لذا اباعبدالله علی اصغر و خیمه نیاورد همینطور تو قنداقه که بودبه دور صورتش می چرخوند...🌾
لااله الا الله...چی کشیدن خدایا...خدایا چی کشید ن...😭
آی...روضه ی علی اصغر وبرا مختار خوندن غَش کرد...🍂گفتن اگر در مجلس یزید بودی وسربریده شو توتَشت می دیدی مختار چه می کردی...🌾
قَرمانی دراختیار الدوله نقل کرده که نِعمان ابن بَشیر به همون صورت که یزید سفارش کرده بود اهل بیت راحرکت داده تا اینکه به مدینه رسید. فاطمه دختر امیر مومنان به خواهرش زینب گفت این مرد درحق ما بسیار نیکی کرده آیا میل داری ماهم درعوض یه چیزی بهش بدیم...🍂حضرت گفت ماکه چیزی نداریم زیوَرا وهمه چیز مارو به غارت بُردند اما یه دستبند وبازو بندی از ما مونده ببرید بدید نعمان...
آوردن اگر قصد من براین کار پاداش...گفت خانوم من نمی خوام...اگر قصد من تواین کار پاداش بوده که این کارو نمی کردم...به خدابرای رضای خدا این کارو کردم...🌾یه لطفی درحق من می کُنین خانوم گفت چه چیزی؟ هرامری می گید...گفت یه تِکه ای از لباس شُهدا روبه من بده توکفن خود بزارم...یاعلی اصغر خیلی گرفتاریم باب الحوائج...😭حضرت دستمال خونی به فضه داد گفت ببر به نُعمان...آورد داد به نُعمان...
دستمالی بوده که ابا عبدالله الحسین سرمبارک علی اصغر می بست...آی مردم خلاصه کنم تموم شد وقتتو گرفتم...آورد اباعبدالله علی اصغر وپشت خیمه خجالت می کشه...😭🥀خداهیچ مردی روشرمنده نکُنه ، هیچ مردی روخجالت زده نکُنه...علی روداره میاره...دیدن اباعبدالله باغلاف شمشیر پشت خیمه یه گودی داره میکَنه...🥀🍂چشم کارمیکنه دیدن علی اصغر وداخل گودی گذاشت...😭🥀یه وقت ندا اومد...
یاحسین مَنماعلی رازیر خاک🥀
بُلبُلی گُم کرده گویا آشیان 🥀
تموم شد آقا این چند خط شعر...الله اکبر 🌾
آی...🍂حسین جان فقط بچه ام تشنه شه...نگاه کرد...
یه نگاهی کرد شرمنده یعنی همین🍂پسرم ازنَفَس افتاد به دادم برسید...😭داد از این همه بیداد...به دادَم برسید...🌾
آی...
نَشنَوَم صوتَ وَزین مادَرَکِ زینب من🥀زینب بگو مادرش نیاد به خیمه...اگه ببینه گلو پاره پاره شده دِق میکُنه...🥀
تشنه ام ؛شیر ندارم ؛چه کنم ؛حیرانم🥀
باید آخر چه به او داد به دادم برسید🥀
دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر🥀
چاک خورده لب نوزاد به دادم برسید🥀
آی...بوی آب و دل بی تاب و سپاهی بی رحم...
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
بسم الله الرحمن الرحیم #اشعارناب /علی اصغر.ع... #شاعر..آرمین غلامی روضه ی اصغر ، جگـر را آب کرد
اشعارشب هفتم تا اربعین
شهادت امام سجاد(ع)
⏫⏫⏫⏫⏫
مقاله علی اکبر.ع.mp3
3.23M
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
مداح.حاج آرمین غلامی۱۴۰۳
📋 کانَ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلامُ إِذا نَزَلَ عَلَیهِ غَمٌّ أَو هَمٌّ کانَ یَنظُرُ إِلَی وَجهِ ابنِهِ عَليٍّ الأکبَرِ فَیَزول جَمیعُها
🔻هرگاه امام حسین علیهالسلام اندوهگین یا دلواپس میشد، به چهره پسرش، علی اکبر علیهالسلام، نگاه میکرد و همه اندوه و دلواپسیاش زدوده میشد.
🔖 برخی دیگر نیز نقل کردهاند:
در شب عاشورا سیدالشهداء علیهالسلام دائماً قد و بالای شهزاده علی اکبر علیهالسلام نگاه میکرد و میفرمود:
📋 «فِداكَ أَبوكَ»
🔻«پدرت فدایت شود.»(۲)
🔖 وقتی که حضرت علی اکبر علیهالسلام از سیدالشهدا علیهالسلام اجازه رفتن به میدان طلبید، امام علیهالسلام آهی از دل کشیدند و فرمودند:
📋 یا وَلَدی و یا قُرّةَ عینی
🔻ای پسرم! ای نور چشمم! لااقل کمی راه برو تا من یک دل سیر، نظارهات کنم.
🥀 سپس فرمودند: چه آرزوها که در دلم ماند! خدا روی ابن سعد را سیاه کُند
🔖 و در آخر هم وقتی که سیدالشهداء علیهالسلام بر بالین بدن ارباً اربای علی اکبر علیهالسلام حاضر شدند، در یکی از جملات اینگونه فرمودند:
📋 فَاِذا نَطَقتُ فَأَنتَ اَوَّلُ مَنْطِقِی و اِذا سَکَنْتُ فَأَنتَ في مِضمارِی
▪️بعد از داغ تو، اگر حرف بزنم، فقط علی علی میگویم و اگر ساکت باشم، در دلم علی علی میگویم
✍ طُفِیل عشق حسیناند آدمی و پری
تو آمدی، که دل از دلبر جهان ببری
جوانِ خوش قد و بالا! کریم آل حسین!
چنان حَسن، به کرامت در این قبیله، سَری
به خَلق و خُلق: محمد؛ مرام و نام: علی
به تو رسیده چه میراثهای پر گهری
چه کرده است عبور تو با دلش؟ وقتی
که از مقابل چشم حسین، میگذری
مقتل علی اکبر.ع،،۲.mp3
3.38M