بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#مصیبت_ریسمان_کوچه
لشکری آمده اینجا وچه بد می خندد
دست و پا می زنی و راه تورا می بندد
سر و کاره منه ،حیدربه طنابی افتاد
تازیانه مردکی، مرهم زخمت می داد
فاطمه ناله نکن عرش خدا می لرزد
دلم ازآمدنت به کوچه ها می لرزد
دست من بسته، سر از خاک تو را بردارد
کمی از رنج غریبیِ وبلابردارد
دردپهلوی تواز کوچه ی غم می بارد
چقدر کوچه به گودال شباهت دارد
زدنت دروسط کوچه تماشایی بود
بین کوچه تازیان گرم پذیرایی بود
دل (مجنون) به تنهایی تان می سوزد
چهره ات گفت که عمرت چو خزان می سوزد
آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
-اشعارناب حضرت زهرا (س)-روضه
فدکم پاره شدو روی زمین افتادم
نکند حیدر ازاین کوچه ،حسن بو ببرد
اگر امشب ورم صورت مادرنرود
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد
پاره پاره شدقباله درمیان کوه ها
نیت دشمنم این بود که از رو ببرد
گر که درکوچه نمیداد قباله به عدو
نیتش بود که او دست به چاقو ببرد!
ضرب دستش به رخ مادره تو خوردحسن
نیتش بودلگد برسره پهلو ببرد
لب من خوردترک ،خون شده کل دهنم
نکند حسن کسی زواقعه بو ببرد
باز هم خیره به چادرشده ای ،ای مادر
ناله واشک تورابادبه هرسوببرد..
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا
بین درسوختنت را دیدم
ناله بر خویشتنت را دیدم
بازویت براثرضربه شکست
خون برپیروهنت را دیدم
استراحت برایت خوب است
نیمه ی شب خفتنت را دیدم
بسترت غرق در خون گردید
زخم روی تنت را دیدم
زخم بستر تورا آزرده
تازیان برتنت را دیدم
بین دیوار ودر افتادی
برزمین خوردنت را دیدم
شده بسته دو دستان من
من به سر زدنت را دیدم
بر رخت سایه ی دست کسی است
پارگی تنت را دیدم
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم..:
#حضرت_زهرا
چوپیره زن شده ای و خمیده ای بانو
مگربه آخرعمرت رسیده ای بانو
بگو چه آمده بانوی قدخمیده سرت
زمردمان مدینه چه دیده ای بانو
تو پیرتر شده ای از دوروز قبل خود
مثال شمع سحرگه چکیده ای بانو
مگوز چشم کبودت که چند روزی هست
که روی دختر خود را ندیده ای بانو
مکن فغان که به دنبال مرتضی در خون
میان مردم شهرت دویده ای بانو
به کوچه زخم جسارت نشسته بر رویت
چنان که طعم حرارت چشیده ای بانو
هوای روی تو و یاد محسنم کردم
مرومگرکه تو ازمن بریده ای بانو
-آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم
دیده ام آتش دیوارودری راکه مپرس
دیده ام سوختن بال وپری راکه مپرس
چه بگویم وسط کوچه گلم رفت زدست
با خود آورده ز کوچه خبري را كه مپرس
وارد کوچه كه شد،فاطمه ازغصه خمید
ديد م از فاطمه ام چشم تري را كه مپرس
دست زهرای مرا دروسط کوچه شکست
ديده پرپر زدن بال و پري را كه مپرس
چه نياز است به لشکر،زره ام فاطمه است
دادم از دست دگر،گل پسري را كه مپرس
قنفذاز راه رسید وبدنت گشت کبود
بود بر پيكر خونين اثري را كه مپرس
بشکند دست مغیره،که دلم رابشکست
دادم ازدست به کوچه، قمري را كه مپرس
ازچه اينقدر پر از دلهره ای،فاطمه جان
پيش رو بوده تورایک سفري را كه مپرس
-گرمی خانه ی من،کوچ مکن ازبره من
کو نشان داده به عالم هنري را كه مپرس
زچه(مجنون)نشوم خوب ازاین حالت خود
دیده ام سوختن بال وپري را كه مپرس
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
@majnon1396
-اشعارفاطمی-روضه
ای وای که محشر شد ه درکوچه ی باریک
غصه چه مقدّر شده درکوچه ی باریک
ازروضۀ ناموسی و این قصۀ سیلی
تکرار مکرر شده درکوچه ی باریک
تقصیر ندارد به گمانم سر دیوار
هر چه شده از در شد ه درکوچه ی باریک
دیدم که سرت فاطمه جان خورد به دیوار
ششماهه که پرپر شده درکوچه ی باریک
افتاد زپا دروسط آن درو دیوار
دلبسته یِ حیدر شده درکوچه ی باریک
تقسیم غنیمت شده بی اذن واجازه
ارثیّۀ مادر شده درکوچه ی باریک
ارثیّۀ پهلوی لگد خوردهء مادر
این سهم به حیدر شد ه درکوچه ی باریک
گهوارهء ششماهۀ محسن شده خالی
وقف علی اصغر شد ه درکوچه ی باریک
رخسار کبودت شده ارثیه ی زینب
تقدیم به دختر شد ه درکوچه ی باریک
کشتند تورا فاطمه جان زیر لگدها
حیدرچه مکدر شده درکوچه ی باریک
همواره شده ظلم به ناموس پیمبر
ای وای که مضطر شده درکوچه ی باریک
کشتندگل یاس علی بالگد ومشت
عمرتوچه پرپر شده درکوچه ی باریک
-آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
◾️یا فاطمة الزهرا(س)◾️
بسترت را جمع کن از خانه ، بیماری بس است
زیر چشمت گود افتاده است ، پس زاری بس است
از همان روزی که تو تب کرده ای تب کرده ام
خوب شو خوبم کنی سه ماه بیماری بس است
تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام
این تبسم کردن از روی ناچاری بس است
لاله ، لاله ،لاله، لاله، لاله، لاله ، ...تا به کی ؟
جای خالی در لباست نیست گل کاری بس است
من مرتب میکنم این خانه ات را تو فقط
لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است
ای شکسته بال پس کی استراحت میکنی
هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری ، بس است
این طرفداری از من کار دستت داده است
بعد ازاین کاری مکن دیگر طرفداری بس است
وقت کردی یک کفن هم بعد پیراهن بباف
زندگی کردن برای من بس است ، آری بس است
باشد امشب میروم پیش خدا رو میزنم
بسترت را جمع کن از خانه بیماری بس است
/آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)/
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#دوبیتی
بس کن مغیره بر سراوتازیان مزن
باضرب پابه همسر قامت کمان مزن
بس کن مغیره پیش دوچشمان مجتبی
باضرب کعبه نی به تن آن جوان مزن
-------------- -------------- ------------
باتازیانه ای بدنم رامغیره زد
دربین کوچه ای حسنم رامغیره زد
افتاده گوشواره ام ازگوش یاعلی
باضرب تازیانه تنم رامغیره زد
#آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)_
#شهادت حضرت_زهرا-اشعارکردی
وخدا دلخوشیام، داشتن فاطمه بی
دل تنیاوغریبم، وطن فاطمه بی
یاس زیبا متمایل و کبودی وسیاس
یاس، همرنگ عقیق یمن فاطمه بی
کوچه له غربت خورشید، دریدن ناله
در و دیوار، پره عطر تن فاطمه بی
مرتضی، بار امانت دریدن له سر دوش
مصطفی، منتظر آمدن فاطمه بی
بیوضو، دست له ،ای شعر ه نباید بکوتی
قلم و دفتره، م، سینه زن فاطمه بی
له سره سنگه مزار منه (مجنون)توبنویس
له محبان حسین و حسن فاطمه بی
آرمین غلامی (مجنون)
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#شام_غریبان #غسل
#دوبیتی
یک دست زمختی به سرت بنشسته
شلاق عدو روی پرت بنشسته
از من چقدر وقت گرفت آن کوچه
يعنی لگدی به پيكرت بنشسته
درکوچه ی باریک تنت افتاده
در زیر لگدها بدنت افتاده
برگشته ای ازکوچه ولیکن خاکی
ای فاطمه دیدم حسنت افتاده
آن پهلوی چون بهارهات خونی بود
آن چشم پر از ستارهات خونی بود
فهمیده از چادر خاک آلودت
در كوچه دو گوشوارهات خونی بود
#آرمین غلامی_(مجنون کرمانشاهی)_
حیدره خسته اگرزنده بماند بی تو
آرزو دارد دراین شهرنماند بی تو
تاسحرخواب نداری تو ز درد پهلو
چکند گرکه دگر حق بستاند بی تو
مرده ام فاطمه ازگریه ی پیوسته ی تو
اشک ازدیده علی ات بفشاندبی تو
بارها صدهاگره کوربدستم واشد
این گره روی گره خورده نداند بی تو
حاضرم بهرتو جان را بدهم ای زهرا
سره شرمنده ازاین روی نهاندبی تو
تامغیره میرسد تن حسن می لرزد
گریه هارا او ز دیده برهاندبی تو
دیگر ازکوچه بیادت رفت و آمدنکنم
انتقام توازاین دربستاند بی تو
ای زمین خورده کوچه چقدر مظلومی
فاطمه رفت زتن،تاب وتواند بی تو
حرف های دل خسته همه ازبی تابی است
حیدر حق توازاین خلق ستاندبی تو
آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
#حضرت_زهرا
بیمارخانه ام بدنت را تکان بده
بانوقبول صورت نازت نشان بده
خانه خراب گشتم وغم بر سرم نشست
همچون کبوتری به قفس این پرم شکست
ای مرغ آشیانه پرت را بریده اند
درکوچه ها تن وبدنت راکشیده اند
زهرا چقدر حال و هوایت پرازغم است
تقصیر سرفه است صدایت پرازغم است
آئینهی ترک ترک از سنگِ هاشکست
خانوم من عزیز علی غم به دل نشست
یکباره شدکه زندگیام را بهم زدند
زهرا تو را به کوچه همه پشتِهم زدند
قلبم کنارِ توست ولی نازمیکنی
این چند وقت پشتِ علی راز میکنی
آن خون تاولت سندی ازمدینه است
آن سرفهی غلیظ تو از درد سینه است
آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)