eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
618 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
@majnon1396 برای حضرت کاظم هوا غم انگیز است بهار عمر من آقا شبیه پائیز است 🔷🔸 دلم هوای تو کرده هوای غربت تو دوباره کاسه صبرم ز غصه لبریز است 🔶🔹 قسم به حضرت کاظم کسی که در سینه ولایت تو ندارد فقیر و بی چیز است 🔷🔸 به یاد آن جگرپاره پاره ات آقا گدابرای عزاداریت سحر خیز است 🔶🔹 به عالمی نفروشم غم تویا کاظم عزای برای غمت قیمتی ترین چیز است 🔷🔸 شنیده ام که به زندان تورنجها دیدی برای کشتنت آقا کسی گلاویز است 🔶🔹 تورابه ضربه ی پاولگد زده هر شب امام زاده ی عالم به کنج دهلیز است 🔷🔸 یگانه دلبرعالم میان یک قفس است غریب خسته دل عالمین چه بی نفس است 🔶🔹
@majnon1396 گشته بپاعزای.کاظم آل علی(ع) کرده دلم هوای .کاظم آل علی باشدبه دل ولای،،کاظم آل علی(ع) هستی ما فدای،،کاظم آل علی(ع) غصه ندارم اگر.زدنیابی نصیبم خوشم هستم گدای،كاظم آل علی(ع) توعشق کم نظیری،همچوعلی!توشیری! عمری شدم گدای.کاظم آل علی(ع) ولایت تومولا .سرمایه ی من شده دل شده مبتلای،کاظم آل علی(ع) اگربه عشقت این سر،جدا شود ز پیکر شودفقط برای،،کاظم آل علی(ع) ،شکر کنم خدارا.شدم گدای موسی دارم به سر هوای،،،کاظم آل علی(ع) (مجنون)اگر به محشر،،تنهاشدی غم مخور به لب بزن ندای،،کاظم آل علی(ع)
@majnon1396 آنکه باشدهمچو خورشید درخشان کاظم است تشنه ماییم وشمیم عطر باران کاظم است رزق وروزی مرا داده خدابالطف او صدچوحاتم ریزه خوارلطف خوان کاظم است مینشینم گوشه ی صحن وسرای کاظمین هردل آواره مست خاندان کاظم است زائران دخترش زائربه زهرامیشوند هردلی ممنون از این لطف عیان کاظم است تاغذای منزل ماها غذای حضرتی ست این جماعت هم براین خوان میهمان کاظم است عزت کشور همه ایل وتبارش بوده اند در حقیقت شاه جمهوری ایران کاظم است نسل این آقا در ایران پادشاهی میکنند حضرت سیدعلی خودیک نشان کاظم است نیستم اهل وقوف وبنده ام دراین سرا امر، امر توست آقا، چونکه سلطان کاظم است میشود ابتر بدون حب تو اسلام ما دین هر کس پای خود الگوی ایمان کاظم است پیر ماتنها ز اولاد امامان بود وبس پیش شانت در مقام آن شاه وسلطان کاظم است توکشاندی قبله ام را سوی مشهد، در عوض_ الگوی اول برآن شاه خراسان کاظم است بردرت (مجنونم) وباب الحوائج بوده ای این گداروزی خور ازآن لطف وخوان کاظم است
@majnon1396 به روی دست غلامان بدنش رابردند به روی تخته ی در بود تنش را بردند جگرش دراثر زهرجفا بودکه سوخت عضو عضو بدنش زیربلابود که سوخت درودیوار برایش چه پریشان شده بود کنج زندان بلابی سر و سامان شده بود همدم و مونس وغمخوار ندارد چه کند کنج زندان بلا یارندارد چه کند اشگ میریخت ولی مجلس اغیار نرفت روضه میخواند ولی اوسر بازار نرفت کس به زندان به سرو صورت او سنگ نزد یا که بابغض به پیراهن او چنگ نزد خبری ازسر و از بزم می و جام نبود خاندانش بخدا در ملاء عام نبود وای من ضرب لگد حال سجودش نزدند بین زندان بلا بود و عمودش نزدند کنج زندان تن او بودولی چاک نشد لیک خونابه ازآن پیرهنش پاک نشد اوغریب است ولی هفت کفن داشت به تن ناله هاباید کنیم مابرحسین بی کفن گریه کن (مجنون)برای آن غریب کاظمین درعزای هفتمین مظلوم عالم گو حسین
@majnon1396 باضرب تازیانه سرم راشکسته اند با پا وبالگدکمرم راشکسته اند دست دعای من وسط این قفس شکست گویا تمام بال و پرم راشکسته اند زندانی ام میانه ی این چاه لعنتی باضربه های مشت سرم راشکسته اند خورد وخوراک من بخداتازیانه شد جسمم تنم سرم سپرم راشکسته اند مقتل نوشته بر تن تو نیزه ای نخورد آقالباس وپیرهنت را کسی نبرد مقتل نوشته که سرت از تن جدا نگشت مظلوم بوده ای کفنت بوریا نگشت مقتل نوشته که بدنت زیر و رو نشد زندان نشین شدی و سرت جا به جا نگشت بر روی پل رهاشده جسمت سه روز وشب سر نیزه ای به سقف دهانت رها نگشت آقا تنت نشسته به روی پلی سه روز آید زپیکرت بخدا ناله ها وسوز
@majnon1396 درچاله ای مخوف به زندان فتاده ای شلاق برسروبدنت بی هوا نشست مقتل نوشته ساق دوپای توخردشد شلاق آمدوبه روی دست وپا نشست مقتل نوشته بین سیه چال بوده ای آن درد مشت روی سرت تا کجا نشست مردک رسیدو پهلوی توبالگدشکست حتمالگدبه پهلوی تو بی هوا نشست آقاتمام پیکره توغرق خون شده برصورت توسیلی آن بی حیانشست آن بی حیا که دست به گیسوی تو زده باضرب تازیانه به جسم شمانشست مقتل نوشته پای شریفت شکسته شد هردم به ساق پای توشلاق ها نشست افطاره روزه ات همه شب .تازیانه بود بغضی غریب در دل بی همنوانشست بازهره کینه عاقبت ازپانشسته ای برگوشه ی لبان تو زهرجفا نشست
@majnon1396 یک روز در این کنج قفس بال وپری بود ازمُشتِ پری گوشه ی زندان اثری بود ازشادی وامید وشعف نیست خبرها یک روزازاین شاخه ی امّید ثمری بود ای بادصبا دردِ دلم راتوشنیدی زیرابه سیه چال ، صبا را گذری بود ای باد صبا گر گذر ت بود، به زندان دیدی ز من و دردِ دل من خبری بود یک روز رهابودم ودر گوشه گلزار آن روز بجز مرگ، نجاتِ دگری بود باضرب لگد بود به دیدار من آمد در سینه دگر یک نفس مختصری بود شدبال و پرم در قفس اینگونه شکسته زیرا به قفس بودم وبشکسته پری بود
@majnon1396 باضربه ای ،روح مسيحا برزمین خورد یوسف به زندان بلایا برزمین خورد چشم انتظار دیدن روی رضابود وقت سحر باضربت پابرزمین خورد این كشتى صبر و فرج ساحل ندارد با موجى از آنسوى دريا برزمین خورد فيض حضورت را کسی هرگزنفهمید به دست ملعون جسم مولا برزمین خورد عطر نفسهاي توپیچیده به زندان آن باغ جان بهره شكوفا برزمین خورد دربندافتاد ی تویاموسی ابن جعفر آن پرچم «انا فتحنا» برزمین خورد خون مى‏ چكد از ساق پایت بین زندان آن هفتمین دلداره زهرا برزمین خورد جان رضا از دوريت بر لب رسيده است (مجنون)ازاین درد وبلایابرزمین خورد 👉 🔹 🔹
@majnon1396 کنج زندان بین زنجیر سرت ریخت بهم درقفس بوده ای و بال و پرت ریخت بهم کی توان گفت کجا تکیه به دیوار زدی ضرب شلاق ولگدها کمرت ریخت بهم تشنه بودی وزدی سرفه ی خشکی توشها لخته ی خون لبت دور و برت ریخت بهم اثرات گریه ات نیمه ی شب بودبلند چند تاری مژه از پلک ترت ریخت بهم به عصا هست نیازش همه پیران جهان یاوری نیست ببیند پسرت ریخت بهم کودکی بیش نبودی به بره حضرت عشق سر پیری به سیه چال پرت ریخت بهم شد جراحات تنت لخته خونابه چرا زندگی تو به یاد پسرت ریخت بهم
@majnon1396 درهوای زدنت بد دهنی آمده بود مردک پست پی هر زدنی آمده بود به رویِ ساقِ ترک خورده بلندم میکرد تازیانه پیِ هر پا شدنی آمده بود کارما دل به سوی جذبِ خدا ساختن است سوی ماها نظر قلب زنی آمده بود کنج زندان مردکی بودکه دشنامم داد ناسزابود که باهرسخنی آمده بود بس موی سرمن مردک ملعونه کشید موی آشفته به هر آمدنی آمده بود لنگه دربخدا زیرتنم جای گرفت درعزایم دلِ هر سینه زنی آمده بود
@majnon1396 پشت زندان چه ازدحام شده ست كار مولای ما تمام شده ست تازیانه بدست قاتل بود رفته ازدست ماتمام وجود بین زندان هوای غم برپاست مردکی گرم پاي كوبى هاست جسربغداد بى سكون شده است جگرپاره،حوض خون شده است خردوگشته دوساق پاهایش ازسیه چاله آید آوایش گشته ارباب ماجگر پاره مى رود خون شبيه فـــوّاره درسیه چاله ها چه سرگشته ست درعزایت رضا برگشته ست غسلِ خون كرده ساق پاهایت لرزه دارد صدای آوایت مادری موى مي كَند برتو پسری ضجّه مى زنـدبرتو کنج زندان رسیده ، مـــادر تو تازیانه نشسته بر سر تو ! بین زندان صدا زدى ، مادر چه قدر دست و پا زدى ، مادر اگه این مصرعو گرفتی،حقشو ادا کن مادرش داره با نور عینش،موسی ابن جعفر حرف میزنه تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت داره به موسی ابن جعفر میگه... تاکه ، سيلي زدت دو عالم سوخت تاکه مویت كشيد قلبم سوخت گیسوی مولا گرفت،انقده سیلی زد به صورت آقامون 😭😭 درعزا غش كنم ، ز حال رَوَم واای، ناله ات را هنوز مي شنوَم ناله ی غم زدل مِكش ، موسی پنجه بر خاك كَم بِكش ، موسی چی دارم میگم؟؟؟ خردگشته چرا دوپاهایت درسیه چاله آمدآوایت از تو دارد طلب ، دل پرخون كه به تو تكـــيه داده این ملعون ازتو عمّامه و ردا بُرده تازیان برتو،بی هواخورده تازیان بر سر تومیلرزد قاتلت بی هوا تورا میزد باسروصورت، شده نیلی خورده ای تازیان، گهی سیلی قتلگاه توگشته زندانت آمده ازمدینه مهمانت شیون وناله برتو کرده رضا برلبانش نشسته آه ونوا چه کند درعزای تو(مجنون) شده درماتم شمادلخون
@majnon1396 غروب بود وکه از پشت به ضرب پا افتاد دمی که باسرو صورت جمال شاه افتاد تمام ساق دوپاهای اوشکسته شده و لشکری که به سمت تنش به راه افتاد نگاش سمت کسی بود و بر زمین می‌خورد پناه اهل جهان بود و بی‌پناه افتاد مزن به صورت اوضرب سیلی ای ملعون مسیرسیلی سندی به روی ماه افتاد میان گودی زندان کسی دعا می‌کرد که عقده های دلش را به سجده وا می‌کرد نوشته‌اند که ساق دوپای تو بشکست که این خودش طلب اوج روضه را می‌کرد مسیرسیلی وشلاق گرفت اطرافش چه صحنه‌ای، به دل زاره او چه‌ها می‌کرد ولی امید به این داشت تا رهابشود چقدر بابت این امر یا خدا می‌کرد ببین تمام امیدش گرفت رنگ خزان برای کشتن اوزهردست و پا می‌کرد چقدر روضه‌ی زندان وتازیان سخت است و کاش سندی ملعون تورا رها می‌کرد هنوز میرسدازبین این سیه چاله صدای ناله ی اوکه، خداخدامیکرد