eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
628 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
4هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣2⃣ ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند".108 همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى".109 زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم.110 ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. آيا به امام حسين(ع) خواهيم رسيد؟ اين سوالى است كه ذهن مُنْذر را مشغول كرده است. او اهل كوفه است و از بيعت مردم كوفه با مسلم بن عقيل خبر دارد و اينك براى حج، به مكّه آمده است. مُنْذر وقتى شنيد كه كاروان امام حسين(ع) مكّه را ترك كرده و او بى خبر مانده است، غمى بزرگ بر دلش نشست. آرزوى او اين بود كه در ركاب امام خويش باشد. به همين دليل، اعمال حج خود را سريع انجام داد و همراه دوست خود عبدالله بن سليمان راه كوفه را در پيش گرفت. ... ✨🌺 *الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج* 🌺✨ @majnon1396 جهت پیگیری داستان به کانال کرمانشاهی مراجعه نمائید.👆 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
شهید حسن صیادخدایی سرسجاده کمی شعر تلاوت بکنم به شهید کوچه هاعرضِ ارادت بکنم خبرآمدکه دوباره بوی خون آمده است ناله ها ازدل کشم تاکه قیامت بکنم چه کسی هست بگوید ،که چه رخ داده دگر بگُذارید خیالِ همه راحت بکنم شهدشیرین شهادت وسط کوچه رسید جای ماندم که احساسِ خجالت بکنم بگُذارید بگریم زغمش تابه سحر بازحق گویم ومستانه عبادت بکنم به کسی ربط ندارد که به جایِ اَشهَد من حسین گویم ویک حمد قرائت بکنم! به خدا یادشهیدان نرودازنظرم بگُذارید روی یار،زیارت بکنم ✍ غلامی (مجنون کرمانشاهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری شهادت امام جعفرصادق(ع) مداح..حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
زندگینامهً امام جعفرصادق(ع) ################ نام=جعفرابن محمد پدر=امام محمدباقر(ع) مادر=ام فروه دخترقاسم ابن محمدابن ابی بکرصدیق تولد=۱۷ربیع الاول سال۸۳قمری مدینهً منوره کنیه=ابوعبدالله لقب=صادق.صابر.طاهر.فاضل.شیخ الائمه.و...... همسران=فاطمه .حمیده..... فرزندان=اسماعیل.عبدالله. موسی کاظم.اسحاق.محمد.عباس .علی اسماءوفاطمه و...... امامت=۳۴سال ازسال۱۱۴تاا۱۴۸قمری درزمان خلافت منصوردوانیقی عباسی مدت عمر=۶۵سال شهادت=۲۵شوال۱۴۸قمری بوسیلهً انگورزهرالودکه بدستورمنصورعباسی به شهادت رسیدند مدفن =مدینه قبرستان بقیع پیش امام مجتبی.(ع)امام سجاد(ع).امام باقر(ع) ################## ای یوسف آل مصطفی ادرکنی ای بر همه شیعه مقتدا ادرکنی یا حضرت صادق ای امید عالم بردرگه تو منم گدا ادرکنی ×××××××× ما بندگان خاص خداوند سرمدیم بین تمام عالم هستی سر آمدیم شکر خدا که از لطف وعنایات ذات حق ما شیعیان صادق آل محمدیم ×××××××× امشب شب حزن و ملال محمد است درجان شیعه خوی و خصال محمداست شال عزا به گردن موسی بن جعفر است شب عزای صادق آل محمد است ×××××××× عجب شام غم افزایی است امشب مدینه در چه غوغایی است امشب غم داغ ششم نور ولایت به هر سینه چو دریایی است امشب ××××××××× پر از غم آسمان ها و زمین است شب داغ ششم نور مبین است شهید زهر کینه گشته صادق دل مازین غم عظمی حزین است ×××××××××× اي آنكه خدا ستوده در قرآنت جانم بفداي سينه ي سوزانت اي جعفر صادق اي امام مسموم سوزد دل ما ز تربت ویرانت ×××××××× امشب چراغ محفل ما آرميده است فردي كه دل به خون جگر پروريده است تاريخ در حمايت قرآن پس از علي مظلومتر ز حضرت صادق نديده است ××××××××× منبر شرف گرفت زنام مطهرت صدها ابوبصیر گدایند بر درت هرکس نشست چند دقیقه برابرت عیسی شدست از نفس ذره پرورت **** ای منشا نزول عطای خدای ما.. باتو گرفت رنگ اجابت دعای ما خالیست در بقیع غریب تو جای ما هستند زیر دین شما حوزه های ما **** ما زیر دین جعفر آل محمدیم شاهیم چون که نوکر آل محمدیم گنبد طلا و صحن تو در قلب شیعه هاست در قلب ما حریم شما عین کربلاست ################## ای صداقت سجده آورده به خاک پای تو صدق در گفتار و در کردار و در سیمای تو فضل و دانش ذره ای در پیش خورشید کمال عقل و ایمان سایه ای از قامت رعنای تو هر چه گیرد اوج فضل و دانش و علم و کمال کرسی تدریس باشد تا قیامت جای تو کوه طاعت بی ولایت کمتر است از پّرِ کاه نامه اعمال مردود است، بی امضای تو فضل و توحید و کمال و منطق و علم و اصول زنده تر هر روز از گفتار روح افزای تو هست چون ذات خداوند تعالی بی مثل در کمال بندگی شخصیت والای تو کعبه جان هستی و پیراهن انوار حق چون لباس کعبه زیبد بر قد و بالای تو بو بصیر و جابر و حمران و هارون و هشام قطره های کوچکی هستند در دریای تو با وجود آن که چون خورشید می تابی به دل همچنان مجهول مانده قدر ناپیدای تو آید از هارون مکّیِ تو اعجاز خلیل ای خلیل الله از آغاز، رهپیمای تو تا قیامت هر چه گل می روید از بستان وحی بر روی هر برگ آن نقشی است از سیمای تو چشمه عرفان تویی، عرفان ز فیضت چشمه ای معنی ایمان تویی، ایمان بوَد معنای تو مهر هر پرونده طاعت همان مُهر شماست حق پرستی بت پرستی می شود منهای تو آفرینش تشنه علم است و می بینم مدام کوثر دانش سرازیر است از صهبای تو نخل سبز نهضت سرخ حسینی میوه داد از زلال دانش و از منطق گویای تو در عبادت، در تضرع، در مناجات و دعا لحظه ها بودند هر شب لیله الاحیای تو با چه جرأت دوزخی ها در سرایت ریختند ای دل اهل تولا جنه الماوای تو دست بسته، سر برهنه، جسم خسته، لب خموش ریخت بین ره عرق از طلعت زیبای تو با وجود آنکه عمری سوختی و ساختی آب شد از آتش زهر ستم اعضای تو مرغ شب می نالد و می گوید از سوز جگر: حیف مولا عاقبت خاموش شد آوای تو کاش یک شب در دل تاریک شب های بقیع می نهادم رو به روی تربت تنهای تو ماه شوال المکرم را محرم کرده ای ای مدینه کربلا در ماتم عظمای تو! آسمان هنگام دفن پیکرت با گریه گفت ای چراغ عرشیان در خاک نَبوَد جای تو سوز تو از نظم «میثم» سرکشد بر آسمان قبر تو یادآور غم های جانفرسای تو *******مرثیه********** سال ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم آخر اي زهر جفا شعله زدي بر جگرم كشت منصور ستم پيشه ز بيداد مرا كاش مي‌كرد دمي شرم ز جد و پدرم دل شب بود كه دشمن به سرايم آمد برد از خانه برون وقت نماز سحرم سال‌ها داغ بني‌فاطمه را مي‌ديدم كس ندانست كه يك عمر چه آمد به سرم من جگرپاره ي زهرايم و بايد به چه جرم عوض گل، جگر پاره برايش ببرم بارها تيغ كشيدند پي كشتن من بار
ها سيل بلا برد به موج خطرم دشمن آن لحظه كه بر خانه ي من آتش زد ياد آمد ز غم مادر نيكو سيرم دل شب خصم مرا برد به قصر منصور ياد از بزم يزيد آمد و از طشت زرم «ميثم» از تربت بي‌شمع و چراغم پيداست كه چو جد و پدرم از همه مظلوم ترم *****روضه********** امام صادق (ع) را شبانه دشمنان به خانه اش هجوم اوردندبازاتش ودودودری سوخته .خانه را اتش زدندپای برهنه بدون عمامه پیاده بدنبال مرکب بادسته بسته همجوجدش علی(ع)به نزد منصور آوردند. منصور سه بار شمشیر کشید تا امام را به شهادت برساند. اما بار سوم شمشیرش را غلاف کرد و گفت: آقا را با احترام برگردانید، سوال کردند گفت: هر سه بار پیامبر (ع) را دیدم ترسیدم امام را شهید کنم. یا رسول الله! اینجا یک شمشیر برهنه دیدی، طاقت نیاوردی و مانع شدی، اما کربلا، زینب (ع) آمد بالای تل زینبیه، نگاه کرد به سمت قتلگاه، دید شمشیر ها بالا می روند، نیزه ها بالا می روند، و همه در یک نقطه فرود می آیند. دست هایش را بر سر گذاشت، هی صدا می زد وامحمداه، واعلیاه، و اماماه و احسیناه... به امام صادق (ع) هم عرض می کنیم، آقا جان! سه بار بر روی شما شمشیر کشیده شد. ولی دیگر چوب خیزران به لب و دندان شما نخورد. ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون نشانه گرفت چو جدّ خویش علی سالها بخانه نشاند ز دیده ام همه اشک دانه دانه گرفت هنوز خانه زهرا نرفته بود از یاد که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد مرا به زمزمه و ناله ی شبانه گرفت سر برهنه، پای برهنه برد مرا پی اذیت من بارها بهانه گرفت هنوز ز خستگی راه بود در بدنم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت چه کردند با پسر فاطمه، چه خونها به دل فرزندان فاطمه نکردند، آخر الامر دستور داد آقا را با احترام برگردانند، امّا مدینه بچّه ها نبودند ببینند قاتل بالای سر بابایشان با شمشیر ایستاده است، امّا قربان جد مظلومش حسین، کربلا بچه ها بودند، دیدند هر کسی هر چه در دست داشت به بدن عزیز زهرا زد، یکی با شمشیر می زد و یکی  با نیزه می زد، آنهایی که سلاح نداشتند با سنگ به بدن ابی عبدالله زدند.هرکجاهستید همه صدا بزنیم یاحسین...... ****سینه زنی******** آن طایر بهشتی تنها در آشیانه چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه سوزش شرار سینه ذکرش ترانه دل آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه ۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب با دست بسته دشمن بیرون برد زخانه او با کهولت سن باقامت خمیده این با قساوت قلب در دست تازیانه ۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) کاهیده شد تن او کز بهر کشتن او منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه آن زاده پیمبر ارثیه اش زحیدر این بود کز سرایش آتش کشد زبانه ۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) هرچند خانه اش سوخت از دو دو شعله افروحت دیگر نخورد سیلی یارش در آستانه آخرکه کشت منصور اورا به زهر انگور دردا که گشت خاموش آن گریهً شبانه۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود هر لحظه دید بیداد از فتنه زمانه آن عزت رفیعش آن غربت بقیعش جز تل خاک نبود از قبر او نشانه ۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) میثم اگرچه در خاک مدفون شد آن تن پاک ۲ تا روز حشر باشد این نور جاودانه۲ مظلوم امام صادق غریب امام صادق(۴) $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ موسپید است دگر از تب و تاب افتاده روی دستش چو علی رد طناب افتاده دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم یاد لب تشنگی طفل رباب افتاد ××××××××× پشت مرکب بخدا از نفس افتاد دگر نیمه ی شب بخدا از نفس افتاد دگر پشت مرکب بخدا یاد غم کرببلاست یاد زینب بخدا از نفس افتاد دگر ×××××××× گلزار بقیع مدفنی را کم داشت در هجر امام شیعیان ماتم داشت می ر یخت ز تابوت امام صادق خاکی که مدینه بر سر عالم داشت ×××××××× شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است خانه هایی که در آن نام علی احیا شد ××××××××× دست بسته دل شب هستی ما را بردند پسر فاطمه را بار دگر آزردند خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند بی عمامه پسر شیر خدا را بردند ×××××××× آنان که شکوه در حقایق دیدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند پُر نورترین ستارۀ دنیا را در آینۀ امام صادق دیدند ×××××××× جهل بشر از دانش تو کاسته شد آئینه علم از تو پیراسته شد از گلشن وحی بس که گُل پاشیدی گل زار علوم از تو آراسته شد ×××××××× خواهی به حضور دوست لایق باشیم باید که به راه عشق عاشق باشیم با پیروی از راه امـام صــادق ای ش
یعـه بیا مُحب صادق باشیـم ×××××××× ای جلوه ی نهایت عشق و لسان عشق وای آسمان علم خدا، کهکشان عشق با یک نظاره حاجت او را روا کنی هر کاو رسیده بر در تو با زبان صدق ×××××××× آموزگار مکتب اثنی عشر تویی آیینه ی خدای، در این بحر و بر تویی آن سروری که در عوض ناسزای خصم پُر کرده کیسه اش همه در و گهر تویی ××××××× چون مرتضی سرای تو آتش کشیده اند نا محرمان به بیت تو حرمت دریده اند دست تو را چو حیدر کرار بسته اند اطفال تو به خانه حرامی بدیده اند ×××××××× پای برهنه و سر عریان به کوچه ها تو بودی و خیانت منصور بی حیا ذکرت میان آن همه غم یا حسین بود تو سوختی به یاد شهیدان کربلا ××××××××× به پاي خس چو گلي زار و خسته افتادم به دست خصم دني دست بسته افتادم چو تازيانه ي ابن ربيع را ديدم به ياد مادر پهلو شكسته افتادم ×××××××× نه عمامه به سرو نه که ردا در بر داشت در دلش حال و هوایی ز غم حیدر داشت نیمه شب تا که به صورت به زمین خورد آقا با لب غرق به خون زمزمه ی مادر داشت ×××××××× آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند بر زخم کاری دل مولا نمک زدند او را ز خانه نبمه شب برد خصم دون از کوچه ای که مادر ما را کتک زدند ×××××××× در آن ساعت كه با پاي برهنه پياده پشت مركب مي دويدم بياد راه شام و عمه خود ز ديده خون دلها مي چكيدم ××××××××× پيش من وصف رخ نيلي زهرا نكنيد نزد مجنون سخن از ظلم به ليلا نكنيد گر چه بگذشته اگر از سر من آب ولي نيمه شب هيچ دري را به لگد وا نكنيد ×××××××× شبانه دشمنانم چون رسيدند غريبي ام چو در كاشانه ديدند ميان كوچه با پاي برهنه مرا هم مثل جدم مي كشيدند $$$$$$$$$$$$$$$$$$$ فرارسیدن شهادت رئیس مذهب شیعه حضرت امام جعفرصادق (ع)تسلیت باد ارادتمندشما
💠بسم الله الرحمن الرحیم💠: غلامی 🗓پنج شنبه ۵ خرداد ✅کانال‌رسمی‌حاج آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) ╭┈───「⏰📣」 ╰
بسم الله الرحمن الرحیم غلامی(مجنون) خاکساردختر موسی ابن جعفر میشوم آستان بوس همین صحن وهمین در میشوم آرزوی هر پریشان خاطری دیدارتوست من بدین جا،بر درت همچون کبوتر میشوم آیت الله ها وهرعلامه ای برتوگداست من ثناخوان درت بانومکرر میشوم ارث زهراعصمت و شرم و نجابت بوده است من ثناخوان تو دختر همچو مادر میشوم کیستی تمثالی از صبر و وقار زینبی من ثناخوان کمال دخت، حیدر میشوم اسوه ی زنها تو هم شأن نزول کوثری در زلال مهرتو بانو مطهر میشوم کی توانم وصف تو راگویم درون دفترم وصف توناید زبانم همچوجوهر میشوم آن دم جان پرورت بانی هرفیضیه شد زین همه دلدادگی سرمست کوثر میشوم میبرم بانو به حاجت بر زبانم نام تو باغ جانان از نسیمت من معطر میشوم می زند جوش شفاعت زمزم احساس تو همچو(مجنون)باتومن ، واردبه محشر میشوم _آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
بسم الله الرحمن الرحیم ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧ @majnon1396 👆👆👆👆👆 دخترموسی توتنهاعشق، دنیایم شدی خواهرموسی الرضا توفکر، فردایم شدی صاحب گلخانه ی هستی تویی ای نازنین باغبان ِ مهربان ِ جمله گلهایم شدی ماه و خورشید و فلک، نایدبکارم تاتویی حصرت معصومه نور ِ روز و شبهایم شدی سالیانی میشود دورم من ازصحن شما آمدی،، دیگر حبیب قلب تنهایم شدی صحن وایوان قمت ماراهوایی میکند ای کریمه تا ابد فانوس دریایم شدی غصه ا ی دیگر ندارد، این دل (مجنون)من خط بطلانی،، به روی درد و غمهایم شدی آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
داستان حضرت معصومه علیهاالسلام 🌷 🇮🇷 امام کاظم علیه السلام ، ۳۷ تا بچه داشتند . 🇮🇷 که دوتای آنها ، 🇮🇷 از زنی به نام نجمه خاتون بودند . 👈 یکی امام رضا شد و دیگری حضرت معصومه 🇮🇷 نام حضرت معصومه ، فاطمه بود . 🇮🇷 امام کاظم ، دو دختر دیگه هم داشتند 🇮🇷 که از زنان دیگرش بودند 🇮🇷 و نام اون دخترا هم فاطمه بود . 🇮🇷 و چون حضرت معصومه از همه آنها بزرگتر بود 🇮🇷 به ایشون فاطمه کبرا می گفتند . 🇮🇷 لقب معصومه رو ، برادرشون امام رضا ، 👈 به ایشون دادند . 🇮🇷 حضرت معصومه ، هم دختر امام بود 🇮🇷 هم خواهر امام ( یعنی امام رضا علیه السلام) 🇮🇷 و هم عمه امام ( یعنی امام جواد علیه السلام) 🇮🇷 امام رضا ، ۲۵ سال از خواهرش بزرگتر بودن 🇮🇷 چون سال ۱۴۸ به دنیا اومدن 🇮🇷 و حضرت معصومه ، سال ۱۷۳ بدنیا اومد 🇮🇷 حضرت معصومه ، شش ساله بود 🇮🇷 که پدرشون امام کاظم علیه السلام ، 🇮🇷 به دستور هارون بدجنس ، زندانی شدند . 🇮🇷 حضرت معصومه از همان شش سالگی ، 🇮🇷 تحت تربیت و سرپرستی امام رضا قرارگرفت 🇮🇷 امام کاظم ، بعد از مدتی آزاد شدند . 🇮🇷 و دوباره به دستور هارون زندانی شدند 🇮🇷 وقتی حضرت معصومه ده ساله شد 🇮🇷 پدرشون در زندان شهید شدند . 🇮🇷 سال ۲۰۰ هجری قمری ، 🇮🇷 حضرت معصومه ، ۲۷ ساله شده بود 🇮🇷 مامون عباسی ، 🇮🇷 که پادشاهی ظالم و بدجنس بود 🇮🇷 امام رضا را به زور و اجبار ، 🇮🇷 از حضرت معصومه جدا کرد . 🇮🇷 و با نامه ها و پیام های تهدیدآمیزش ، 🇮🇷 امام رضا را به خراسان دعوت کرد . 🇮🇷 به دروغ ، توی نامه ها برای امام می نوشت : 🔥 که من دلم برات تنگ شده 🔥 تو پسرعموی منی ، تو عزیز منی 🔥 بیا تا خودت پادشاه بشی و... 🇮🇷 اما این حاکم بدجنس ، 🇮🇷 در دلش می خواست امام رضا را بکشد . 🇮🇷 امام ، از سر مجبوری ، دعوتش را پذیرفت . 🇮🇷 و با کاروانی که مامون فرستاده بود 🇮🇷 به خراسان و مشهد ، سفر کرد . 🇮🇷 اما حضرت معصومه ، تنها شد . 🇮🇷 خیلی دلش برای برادرش تنگ شده بود . 🇮🇷 هر شب ، به یاد برادرش گریه می کرد . 🇮🇷 یک سال گذشت 🇮🇷 و هیچ خبری از امام رضا نشد . 🇮🇷 حضرت معصومه دیگه طاقت نیاورد . 🇮🇷 بار سفر بست و با چند نفر از برادرانش 🇮🇷 با چند زن و پسر عموهایش ، 🇮🇷 و با خدمتکارانش ، به ایران سفر کرد . 🇮🇷 و به شوق دیدار بهترین برادر دنیا ، 👈 عازم خراسان شد . 🇮🇷 وقتی که به ساوه رسیدند 🇮🇷 ماموران خبیث مامون ، 🇮🇷 به کاروان حضرت معصومه حمله کردند . 🇮🇷 و بیشتر همراهان او را به شهادت رساندند . 🇮🇷 حضرت معصومه هم به سختی بیمار شد . 🇮🇷 اما ترس از ندیدن برادرش ، 🇮🇷 و ترس از حمله دوباره ماموران ، 👈 او را بیمارتر می کرد . 🇮🇷 در اینجا به یاد پدرش افتاد که می گفت : 🕌دما در قم ، 🕌 شیعیان و طرفداران خیلی خوبی داریم 🇮🇷 به خاطر همین ، از همراهانش پرسید : 🕌 از این مکان تا قم ، چقدر راه است ؟ 🇮🇷 همراهانش گفتند : ده فرسخ 🇮🇷 حضرت معصومه به همراهانش دستور داد 🇮🇷 تا به طرف قم حرکت کنند . 🇮🇷 خبر آمدن حضرت معصومه ، 🇮🇷 به مردم قم و پسران سعد رسید . 🇮🇷 همگی با گل و شیرینی ، 🇮🇷 به استقبال حضرت معصومه رفتند . 🇮🇷 پیرمردی به نام موسی بن خزرج ، 🇮🇷 به کاروان رسید و خوش آمدگویی گرمی کرد . 🇮🇷 سپس شتر حضرت را گرفت 🇮🇷 و به خانه خودش برد . 🇮🇷 و با کمال افتخار ، از این بانو ، پذیرایی کرد . 🇮🇷 اما بعد از ۱۷ روز ، 🇮🇷 به خاطر دوری و دلتنگی از برادرش 🇮🇷 و از دست دادن همراهانش ، 🇮🇷 و غم و اندوه و گریه بسیار ، از دنیا رفتند . مداح حاج آرمین غلامی
🔸سعد بن عبدالله از حضرت على بن موسى الرضا عليهماالسلام نقل مى‌كند كه حضرت فرمود: اى سعد! ما پيش شما (مردم قم) قَبرى داريم. 🔸گفتم: فداى شما شوم، منظور شما قبر فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها دختر امام هفتم عليه‌السلام است؟ 💐 فرمود: بله! كسى كه با شناخت حق او، او را زيارت كند بهشت براى اوست. 🌷بعد فرمود: وقتى براى زيارت آمدى در بالاسرش رو به قبله بايست، ۳۴ بار اللّه اكبر، ۳۳ بار سبحان اللّه و ۳۳ بار الحمدللّه بگو و بعد بگو: 🌸 «السَّلَامُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ... ... يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْن...‏» 📚 بحار الأنوار، ج‏۹۹، ص۲۶۶ 🔹 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•‌ ⛅️اَللّٰھَُّـــمَّ ؏َجِّـــلْ لِوَلیِّـــڪَ الْفَـــرَج⛅️
بسم الله الرحمن الرحیم علیهاالسلام 🔹ولی نعمت قم🔹 ای ولی نعمت قم، عشق و صفا یت عشق است ای ملیک آسمان صحن و سرایت عشق است حرم وصحن شما جلوه ی سینای خداست هرکران تاهر کران نور خدایت عشق است شدضریح تومطاف آسمانها درزمین شهپر فرشته ها بین فضا یت عشق است از زبان تو اجابت شده لبیک همه در فضا نام تو و نور دعا یت عشق است ای ولی نعمت ما ، ماهمه محتاج توییم بانو ازشش جهت آن نور ولایت عشق است جلوهٔ اصل جلالی، مظهر فوق کمال! نوره مافوق تو درآینه‌ها یت عشق است کوی تو ساحل امن است و شفا وعافیت در دریای ‌کران، اصل صفایت عشق است بارگاه تو بود کعبه ی گمگشته رهان نور امید در این صحن وسرا یت عشق است ای ولی نعمت قم ، دست من ازلطف بگیر ای ولی نعمت قم، بر تو دلم گشت اسیر همه ی ایل و تبارم به فدایت بانو پرزده باز دلم کنج سرایت بانو ریزه خارم به دره صحن وسرایت همه شب تاشودشامل من لطف و عطایت بانو چون گذشته آمده سائل تو بر دره تو پرکن ازلطف شبی دست گدایت بانو کاش بانوکه جدایم نکنی از دره خود که بود روی سر م باز لوایت بانو با اشارات شما خاک طلا میگردد دل زارم شده آواره برایت بانو تو کجا و منه کم ،تاکه کنم مدح تورا آسمان خوانده دگر مدح و ثنایت بانو توبیا بر منه بیچاره ببر دست دعا مستجاب است دگر حال دعایت بانو همه شب بر منه (مجنون)تو کرم کردی وبس لحظه مرگ دلم کرده هوایت بانو ای ولی نعمت قم، نازه تو وآن کرمت من گدایم به دره صحن وسرا وحرمت 📝 غلامی (مجنون کرمانشاهی)