eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
...🤞🤞 #م ام.حاج آرمین غلامی 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 شب بودو دورافتاده ام ازکاروان، زد مردی کـه دنـبال من آمدبی امان، زد تـاخواسـتم گـویم بـیاای عمه مُردم ایـن باریـک سیلی محکم بردهان، زد گفتم که ای مرد،دستهایت زهر دارد اینباردستش مشت کردوباهمان، زد او را قسم دادم نزن که درد دارم گفتم بجان دخترت بس کن،چنان زد گفـتم یتـیمان را نـوازش می نمایند گـوشواره ازگوشم کشیدوناگهان، زد دندانهای شیری ام هر بارمی ریخت تا بر رخ من سیلی آن نـا مهربان زد مهمان به هرجا می رود تکریم گردد اینجا چرا مهمان خود را مـیزبان زد؟ ازمادرت بـابـا ،ز بس که کیـنه دارند دیدندهستم شکل زهـرای جوان ،زد تکـیه کـلام من شده بـابـاکجایی؟ آن بی مروت هم مراتاداشت جان،زد گفـتم مگر نـام پدر بردن گناه است گفـتم نمی گـیرم زبـابـایم نشــان، زد درجمع کوفی ها نباید گفت بابا چـون هـرکـجااین اسم آمدبرزبان، زد گفـتم کـه درد نـاقه افتادن مرا بس دیـگر نـزن مُـردم ز درد اسـتخوان، زد دیگـر نفهمیدم چه شد ازهوش رفتم بـس تـازیـانه هـا بـه جسم ناتوان زد تـا عـمه را دیـدم زبـانم بــند آمـد من بااشاره گفته ام ای عمه جان، زد یک صحنه دیدم آرزوی مرگ کردم؟ آنـجاکـه لـب های تـورا بـاخـیزران زد جـای عـموجـانم چـه خالی بود، بـابا تـادیـدمـردی نیـست بین کاروان،زد در طول عمرت کودکی را پیر دیدی؟ هـجران تـو بـر عـمرمـن رنگ خزان زد آیـا پـدرجان دخترت را می شناسی؟ حـالا که بررخساره ام رنگین کمان زد بـابـا مـبادا صـبح آیــد زنده بـاشم می تـرسم آیـدآنـکه مـارا بی اَمان زد                   یهو بلند شد.. * شهرو بیدار کنید که ببینند بابا دارم راست میگفتم بابا توی این چند قدم تا سرتو ،هی پامیشم هی میفتم من خوب بلدم چیکارکنم واکنی اخماتو انقدر به تو بوسه میزنم خوب کنه زخماتو بابا چه کنم که وابشه ،پلک های پرخونت😭 افتاده توی تشت طلا.. دندونت میزدن مارو خوب میزدن به لبت چرا چوب میزدن چیزی از راه بازار نگو که حتی فکرش سخته واسم خیلی اونروز خجالت کشیدم جلو مردم ازلباسم اینها که نمیشه سرشون محرم ونامحرم😭 جای دستای رو صورتم همه چیو میگه من یه ماهه که گوش چپم نمیشنوه واای😭😭 ترکی.... *سر انداخت پایین رقیه آروم گرفته حالا جا داره بابا حرف بزنه* حالا که پیش توام یکم بخند حلقه کن دستاتو دورگردنم بابایی دخترم...عزیزم. نمیخواستم بیدارت کنم ببخش بابت خداحافظی نکردنم *تو خیمه خواب بودی گلم اومدم صورتت بوسیدم ،نخواستم بیدارت کنم به عمه گفتم‌ مراقبت باشه ،اما عزیزم وقتی بوسیدمت میدونی چی دیدم چقدر شبیه مادرم بودی😭 چقدر بوسیدمت از راه دور تو روشعله های تو خیمه سوزوند منو شعله های گوشه تنور حرکاتت، راه رفتنت ،نگاهت ،مادر منو به تصویر می‌کشید هریه خاری که تو پای تو میرفت بخدا من جگرم تیر می‌کشید برای صورت هرسه ساله ای ضربه های زجر خیلی سنگینه چرا دست میکشی روی صورتم دخترم مگه چشات نمیبینه؟ التماس دعای فرج🤲 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ صوت روضه حضرت رقیه تیر۱۴۰۳/کرمانشاه ابن علی(قربی) آرمین غلامی👇👇